social

base info - اطلاعات اولیه

social - اجتماعی

adjective - صفت

/ˈsəʊʃl/

UK :

/ˈsəʊʃl/

US :

family - خانواده
society
جامعه
sociologist
جامعه شناس
sociology
جامعه شناسی
sociability
جامعه پذیری
social
اجتماعی
socialism
سوسیالیسم
socialist
سوسیالیست
socialite
اجتماعی شدن
socialization
جامعه ستیز
sociopath
دوستانه
sociable
غیر اجتماعی
unsociable
سوسیالیستی
unsocial
جامعه شناختی
socialistic
اجتماعی کردن
societal
به صورت اجتماعی
sociological
از نظر جامعه شناختی
sociopathic
---
socialize
---
sociably
---
sociologically
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [social] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She has a busy social life.


    او زندگی اجتماعی شلوغی دارد.

  • Team sports help to develop a child's social skills (= the ability to talk easily to other people and do things in a group).


    ورزش های گروهی به رشد مهارت های اجتماعی کودک کمک می کند (= توانایی صحبت آسان با افراد دیگر و انجام کارها در گروه).

  • Social events and training days are arranged for all the staff.


    رویدادهای اجتماعی و روزهای آموزشی برای همه کارکنان ترتیب داده شده است.

  • Join a social club to make new friends.


    برای پیدا کردن دوستان جدید به یک باشگاه اجتماعی بپیوندید.

  • It was a purely social visit.


    این یک دیدار کاملا اجتماعی بود.

  • The film addresses serious social issues.


    این فیلم به مسائل جدی اجتماعی می پردازد.

  • The area has major social problems such as drug abuse and poverty.


    این منطقه دارای مشکلات اجتماعی عمده ای مانند سوء مصرف مواد مخدر و فقر است.

  • It was a period of political upheaval and social change.


    دوره تحولات سیاسی و تغییرات اجتماعی بود.

  • He fought for social justice and civil rights.


    او برای عدالت اجتماعی و حقوق مدنی مبارزه کرد.


  • نظام رفاه اجتماعی


  • توسعه اقتصادی و اجتماعی کشور

  • Income differences between social classes are widening.


    اختلاف درآمد بین طبقات اجتماعی در حال افزایش است.


  • تأثیر عمده بر سلامت، وضعیت اجتماعی است.

  • social advancement (= improving your position in society)


    پیشرفت اجتماعی (= بهبود موقعیت خود در جامعه)

  • social mobility (= the movement of people from one social class to another)


    تحرک اجتماعی (= حرکت افراد از یک طبقه اجتماعی به طبقه دیگر)

  • Apes are social animals.


    میمون ها حیوانات اجتماعی هستند.

  • Poor areas or areas with greater social problems received more help.


    مناطق فقیر یا مناطق با مشکلات اجتماعی بیشتر کمک بیشتری دریافت کردند.


  • دانشمندان باید مسئولیت اجتماعی فناوری خود را بپذیرند.

  • The study found that health was strongly affected by social class.


    این مطالعه نشان داد که سلامت به شدت تحت تأثیر طبقه اجتماعی است.

  • There has been a growth in economic opportunity and social mobility.


    فرصت های اقتصادی و تحرک اجتماعی رشد داشته است.

  • I had an active social life when I was at college.


    زمانی که در دانشگاه بودم زندگی اجتماعی فعالی داشتم.

  • I'm a social drinker - I only drink when I'm with other people.


    من یک مشروب الکلی اجتماعی هستم - فقط وقتی با افراد دیگر هستم مشروب می نوشم.

  • Most schools organize social events for the students.


    اکثر مدارس رویدادهای اجتماعی را برای دانش آموزان سازماندهی می کنند.

  • I've just become a member of the company's sports and social club.


    من به تازگی عضو باشگاه ورزشی و اجتماعی این شرکت شده ام.

  • I'm shy, but my brother's very social.


    من خجالتی هستم، اما برادرم بسیار اجتماعی است.

  • social classes/groups


    طبقات/گروه های اجتماعی

  • social disorder/trends/change/equality/justice/differences


    اختلال اجتماعی/روند/تغییر/برابری/عدالت/تفاوت

  • Monkeys are highly social animals.


    میمون ها حیواناتی بسیار اجتماعی هستند.


  • اجتماعی کلیسا

  • I've deleted them from all my socials.


    من آنها را از تمام شبکه های اجتماعی خود حذف کرده ام.

  • Please share our crowdfunder on your socials.


    لطفاً سرمایه‌گذاری جمعی ما را در شبکه‌های اجتماعی خود به اشتراک بگذارید.

synonyms - مترادف

  • انجمن

  • communal


    اشتراکی


  • عمومی

  • civic


    مدنی


  • اجتماعی

  • societal


    گروه


  • جمعی


  • مشترک


  • محبوب


  • به اشتراک گذاشته شده است


  • جامعه محور

  • shared


    شهرداری

  • community-based


    حالت

  • municipal


    فدرال


  • ملی


  • دموکراتیک


  • دولتی


  • ملی ایالات متحده

  • governmental


    ملی شده انگلستان

  • nationalizedUS


    غیر نظامی

  • nationalisedUK


    داخلی


  • محلی


  • جرم


  • مبتنی بر همکاری

  • state-owned


    دوستانه

  • state-run


    متمدن ایالات متحده


  • نماینده

  • collaborative


  • sociable


  • civilizedUS



antonyms - متضاد

  • شخصی


  • خصوصی

  • personalisedUK


    شخصی سازی شده انگلستان

  • personalizedUS


    شخصی سازی شده ایالات متحده

  • privy


    محرمانه

  • exclusive


    انحصاری

  • individualisedUK


    individualisedUK

  • individualizedUS


    فردی ایالات متحده


  • خاص


  • مشخصه

  • own


    خود


  • انتخاب کنید


لغت پیشنهادی

unfinished

لغت پیشنهادی

prepaid

لغت پیشنهادی

rep