income

base info - اطلاعات اولیه

income - درآمد

noun - اسم

/ˈɪnkʌm/

UK :

/ˈɪnkʌm/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [income] در گوگل
description - توضیح

  • پولی که از کار خود به دست می آورید یا از سرمایه گذاری ها، دولت و غیره دریافت می کنید


  • پولی که از شغل خود به دست می آورید یا از سرمایه گذاری دریافت می کنید

  • money that a company makes from its activities, after taking away some costs. Companies calculate their income in different ways according to the ACCOUNTING SYSTEM they use and the type of business they are in


    پولی که یک شرکت از فعالیت های خود پس از برداشتن برخی هزینه ها به دست می آورد. شرکت ها درآمد خود را با توجه به سیستم حسابداری که استفاده می کنند و نوع کسب و کارشان به روش های مختلف محاسبه می کنند.

  • money that is earned from doing work or received from investments


    پولی که از انجام کار به دست می آید یا از سرمایه گذاری دریافت می شود


  • سود یک شرکت در یک دوره زمانی خاص

  • money that is earned from doing work or received from investments


    پولی که یک شخص، شرکت، دولت و غیره در یک دوره زمانی خاص به دست آورده است


  • دیگران از تیمی از حامیان درآمد کسب می کنند که لزوماً در کلیسای جدیدشان نیستند.

  • Others gain an income from a team of supporters not necessarily in their new church.


    کارشناسان همچنین می گویند که نرخ های ترخیص برای مقایسه جوامعی که از نظر اندازه و سطح درآمد مشابه هستند بسیار مفید است.

  • Experts also say the clearance rates are most useful when comparing communities that are similar in size and income level.


    درآمد سالانه براوند کمی بیش از 40000 دلار است.

  • Braund's annual income is just over $40,000.


    ریچارد از دستمزد و سرمایه گذاری هایش درآمد راحتی دارد.

  • Richard has a comfortable income from his salary and his investments.


    نوشتن درآمد او را افزایش می دهد و پروژه های ماهی کمیاب را تامین می کند.

  • Writing tops up his income and finances the rare fish projects.


    خیلی دوست دارم بدونم درآمدش چقدره او این همه لباس نو و یک ماشین گران قیمت دارد.


  • اندازه بهینه سیاست تثبیت به ضریب همبستگی بین سیاست و نوسانات اصلی درآمد بستگی دارد.

  • The optimal size of stabilization policy depends upon the coefficient of correlation between the policy and the original fluctuations in income.


    شانس زندگی شامل درآمد، مزایا و حقوق بازنشستگی، همراه با مزایای کمتر ملموس مانند امنیت یا شرایط کاری خوب است.

  • Life-chances include income perks and pensions, together with less tangible benefits such as security or good working conditions.


    مقرراتی که درآمد سرمایه گذاری را محدود می کند نیز مشکوک به قانون اساسی است.

  • The provision restricting investment income was also thought to be of dubious constitutionality.


    زوج هایی با درآمد مشترک بیش از 50000 دلار سریع ترین بخش در حال رشد بازار مسکن هستند.

  • Couples with joint incomes over $50,000 are the fastest growing segment of the housing market.


    اگر درآمد پایینی دارید، ممکن است حق درمان رایگان دندانپزشکی را داشته باشید.

  • If you are on a low income you may be entitled to free dental treatment.


    خانواده هایی با درآمد پایین واجد شرایط دریافت مزایای دولتی هستند.

  • Families on low incomes are eligible for state benefits.


    کل خانواده با درآمد ماهانه مادر کمتر از 500 پوند زندگی می کنند.

  • The whole family survives on the mother's monthly income of less than £500.


    ما می دانستیم که اگر قصد داریم خانواده بزرگی داشته باشیم، به منبع درآمد دیگری نیاز داریم.

  • We knew we'd need another source of income if we were planning to have a big family.


    او از سرمایه‌گذاری‌هایی که بیست سال پیش انجام داده درآمد منظمی دریافت می‌کند.

  • She receives a regular income from the investments she made twenty years ago.


    ستون های 1 و 2 جدول 8-2 مکانیزم مالیات بر درآمد را برای زوج متاهل ارائه دهنده اظهارنامه مشترک نشان می دهد.

  • Columns 1 and 2 of Table 8-2 portray the mechanics of the income tax for a married couple filing a joint return.


    کارگران اتومبیل درآمد خود را دو برابر کرده و مهارت های خود را گسترش داده بودند.

  • Automobile workers had doubled their incomes and expanded their skills.


    میزان مالیاتی که باید بپردازید به درآمد شما بستگی دارد.

  • The amount of tax you have to pay depends on your income.


example - مثال
  • Average household income fell slightly.


    میانگین درآمد خانوار اندکی کاهش یافت.

  • a weekly disposable income (= the money that you have left to spend after tax etc.) of £200


    درآمد قابل تصرف هفتگی (= پولی که پس از کسر مالیات و غیره برای خرج کردن باقی مانده است) 200 پوند

  • His parents have a combined annual income of less than $35  000.


    والدین او مجموعا درآمد سالانه کمتر از 35000 دلار دارند.

  • Net income for the year was $43m.


    درآمد خالص برای سال 43 میلیون دلار بود.


  • افزایش درآمد ملی

  • Trying to earn an income as an artist can be hard.


    تلاش برای کسب درآمد به عنوان یک هنرمند می تواند سخت باشد.

  • Some low-paid workers supplement their income with second jobs.


    برخی از کارگران کم دستمزد درآمد خود را با شغل دوم تکمیل می کنند.

  • Tourism generates income for the local economy.


    گردشگری برای اقتصاد محلی درآمد ایجاد می کند.

  • These tax changes should help people on low incomes.


    این تغییرات مالیاتی باید به افراد کم درآمد کمک کند.

  • New figures show a drop in income for the newly retired.


    ارقام جدید نشان دهنده کاهش درآمد برای تازه بازنشستگان است.

  • They lived on the rental income from the property.


    آنها با درآمد اجاره ملک زندگی می کردند.


  • آنها بخشی از درآمد خود را از فروش کالا و خدمات دریافت می کنند.

  • Tourism is a major source of income for the area.


    گردشگری منبع اصلی درآمد این منطقه است.

  • Both higher and lower income groups will be paying more tax from next year.


    هر دو گروه با درآمد بالاتر و پایین تر از سال آینده مالیات بیشتری پرداخت خواهند کرد.

  • people on low incomes


    افراد کم درآمد

  • a weekly wage of £200


    دستمزد هفتگی 200 پوند

  • The job offers good rates of pay.


    این شغل نرخ های حقوق خوبی را ارائه می دهد.


  • افزایش متوسط ​​درآمد کارگران کارخانه

  • A large number of families in the area are living on below-average incomes.


    تعداد زیادی از خانواده های این منطقه با درآمد کمتر از حد متوسط ​​زندگی می کنند.

  • Some farmers increased their income fivefold.


    برخی از کشاورزان درآمد خود را پنج برابر کردند.

  • A lot of our income comes from bank interest.


    بسیاری از درآمدهای ما از سود بانکی است.

  • Average incomes are rising more slowly.


    درآمد متوسط ​​کندتر در حال افزایش است.

  • Customer subscriptions provide a reliable income stream.


    اشتراک مشتری جریان درآمد قابل اعتمادی را فراهم می کند.


  • افراد مسن اغلب به گروه کم درآمد تعلق دارند.


  • هر شرکتی باید دخل و خرج خود را کنترل کند.

  • Financial assets have the advantage of earning income.


    دارایی های مالی دارای مزیت کسب درآمد هستند.

  • For 2016, expenditure exceeded income by £10 000.


    برای سال 2016، هزینه ها 10000 پوند بیشتر از درآمد بود.

  • He has a large private income on top of what he earns as a teacher.


    او علاوه بر آنچه به عنوان معلم به دست می آورد، درآمد خصوصی زیادی دارد.

  • He planned to buy two more properties so he could live off the rental income.


    او قصد داشت دو ملک دیگر بخرد تا بتواند از درآمد اجاره زندگی کند.

  • Many families on a low income are dependent on state support.


    بسیاری از خانواده های کم درآمد به حمایت دولتی وابسته هستند.

  • Operating income rose 14% to £36.5 million.


    درآمد عملیاتی با 14 درصد افزایش به 36.5 میلیون پوند رسید.

synonyms - مترادف

  • درآمد

  • pay


    پرداخت


  • برداشت ها

  • takings


    درآمد حاصل می شود

  • proceeds


    سود


  • برگشت


  • بازده


  • گرفتن


  • برمی گرداند

  • profits


    رسیدها

  • returns


    دستاوردها

  • receipts


    حجم معاملات

  • gains


    خالص

  • turnover


    ورودی ها

  • net


    سود سهام

  • incomings


    حقوق

  • payoff


    پاداش

  • dividend


    ناخالص


  • علاقه

  • remuneration


    دستمزد

  • gross


    کمک هزینه


  • سس

  • wages


    محصول

  • emolument


    نقاشی ها

  • dividends


    به معنای

  • stipend


    جبران خسارت

  • gravy


  • harvest


  • drawings


  • means


  • compensation


antonyms - متضاد
  • expenditure


    مخارج

  • outgoings


    خروجی ها

  • bills


    صورتحساب


  • بدهی

  • expenses


    هزینه ها


  • ضرر - زیان

  • outlay


    هزینه

  • costs


    سربار

  • overheads


    خرج کردن


  • مبلغ پرداختی

  • payments


    پرداخت ها

  • disbursements


    پول خرج شده

  • money spent


    پرداخت


  • تلفات

  • losses


    علت


  • payout


لغت پیشنهادی

Alabaman

لغت پیشنهادی

begone

لغت پیشنهادی

sweeps