earnings

base info - اطلاعات اولیه

earnings - درآمد

noun - اسم

/ˈɜːrnɪŋz/

UK :

/ˈɜːnɪŋz/

US :

family - خانواده
earner
کسب کننده
unearned
به دست نیاورده
earn
بدست آوردن
google image
نتیجه جستجوی لغت [earnings] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • افزایش متوسط ​​درآمد

  • She is claiming compensation for loss of earnings.


    او مدعی غرامت از دست دادن درآمد است.

  • The company's earnings per share have fallen to 29p.


    سود هر سهم این شرکت به 29p کاهش یافته است.

  • Whisky accounts for a large percentage of Scotland's export earnings.


    ویسکی درصد زیادی از درآمد صادراتی اسکاتلند را تشکیل می دهد.

  • people on low incomes


    افراد کم درآمد

  • a weekly wage of £200


    دستمزد هفتگی 200 پوند

  • The job offers good rates of pay.


    این شغل نرخ های حقوق خوبی را ارائه می دهد.


  • افزایش متوسط ​​درآمد کارگران کارخانه

  • Blue-collar workers saw their real earnings diminish.


    کارگران یقه آبی شاهد کاهش درآمد واقعی خود بودند.

  • He was jailed for six months in June for living off immoral earnings.


    او در ماه ژوئن به دلیل درآمدهای غیراخلاقی به شش ماه زندان محکوم شد.

  • Her net earnings last year were $15 000.


    درآمد خالص او در سال گذشته 15000 دلار بود.

  • Her win in Australia has taken her career earnings through the million-dollar barrier.


    برد او در استرالیا درآمد حرفه ای او را از سد میلیون دلاری عبور داده است.

  • Levels of earnings are still rising.


    سطح درآمد همچنان در حال افزایش است.


  • افرادی که تحصیلات دانشگاهی دارند نسبت به افراد دارای تحصیلات پایه درآمد بیشتری دارند.


  • شما باید تمام درآمدها را به اداره مالیات اعلام کنید.

  • an earnings-related pension scheme


    یک طرح بازنشستگی مرتبط با درآمد

  • An earnings shortfall might point to problems with our forecasting abilities.


    کسری درآمد ممکن است به مشکلاتی در توانایی های پیش بینی ما اشاره کند.

  • Chile's earnings from exports rose by 2%.


    درآمد شیلی از صادرات 2 درصد افزایش یافت.

  • The company reported earnings of $2.9 million.


    درآمد این شرکت 2.9 میلیون دلار گزارش شده است.

  • The stock trades at about 40 times earnings.


    سهام با حدود 40 برابر سود معامله می شود.

  • long-term increases in corporate revenues and earnings


    افزایش بلندمدت درآمد و درآمد شرکت

  • the company's projected earnings for the next twelve months


    سود پیش بینی شده شرکت برای دوازده ماه آینده

  • the second-quarter earnings announcement


    اطلاعیه سود سه ماهه دوم

  • Average earnings for skilled workers are rising.


    میانگین درآمد کارگران ماهر در حال افزایش است.

  • Sun Microsystems reported earnings that were slightly better than the market had been expecting.


    Sun Microsystems درآمدی را گزارش داد که اندکی بهتر از انتظار بازار بود.

  • Earnings from record sales topped £5 million.


    درآمد حاصل از فروش رکورد به بیش از 5 میلیون پوند رسید.

  • It was one of the few companies that showed strong earnings.


    این یکی از معدود شرکت هایی بود که درآمد بالایی از خود نشان داد.

  • expected/forecast earnings


    سود مورد انتظار/پیش بینی شده

  • Family credit is reduced as earnings rise.


    اعتبار خانواده با افزایش درآمد کاهش می یابد.

  • They are suing each other for loss of earnings.


    آنها به دلیل از دست دادن درآمد از یکدیگر شکایت می کنند.

  • weekly/monthly earnings


    درآمد هفتگی/ماهانه

synonyms - مترادف

  • درآمد

  • proceeds


    درآمد حاصل می شود


  • سود


  • برگشت


  • پرداخت

  • pay


    برداشت ها

  • takings


    کسب کردن


  • حقوق


  • بازده


  • پاداش

  • remuneration


    رسیدها


  • کمک هزینه

  • receipts


    دستاوردها

  • stipend


    جایزه

  • gains


    دستمزد

  • emolument


    دروازه

  • reward


    سود سهام

  • wages


    ورودی ها


  • چیدن

  • payoff


    چک حقوق

  • dividend


    امتیازات

  • incomings


    افتخاری

  • pickings


    تعادل

  • lucre


    مواد غذایی

  • paycheck


    خط پایین

  • dividends


  • perks


  • honoraria



  • groceries



antonyms - متضاد
  • bills


    صورتحساب


  • بدهی


  • ضرر - زیان

  • losses


    تلفات


  • پرداخت

  • payout


    مخارج

  • expenditure


    مانع

  • hindrance


    عیب

  • disadvantage


    معلول

  • handicap


    صدمه


  • پنالتی


  • نارضایتی

  • dissatisfaction


    فقر


  • نیاز


  • علت


  • خروجی ها

  • outgoings


    هزینه ها

  • expenses


    مصادره شدن

  • forfeiture


    توقف

  • harm


    بدتر شدن

  • stoppage


    جراحت

  • worsening


    هدر


  • از دست دادن


  • بد شانسی

  • forfeit


    کسر

  • misfortune


    شکست

  • deduction


    رکود


  • stagnation


لغت پیشنهادی

frail

لغت پیشنهادی

wineries

لغت پیشنهادی

the ark