sun

base info - اطلاعات اولیه

sun - آفتاب

noun - اسم

/sʌn/

UK :

/sʌn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [sun] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The sun was shining and birds were singing.


    خورشید می درخشید و پرندگان آواز می خواندند.

  • the sun’s rays


    پرتوهای خورشید

  • The sun rises highest in the sky during the summer.


    خورشید در تابستان در بالاترین سطح آسمان طلوع می کند.

  • the rising/setting sun


    طلوع/غروب خورشید

  • The sun was just setting.


    خورشید تازه غروب می کرد.

  • A pale wintry sun shone through the clouds.


    خورشید زمستانی رنگ پریده از میان ابرها می درخشید.

  • The vampire is killed by the first rays of the morning sun.


    خون آشام توسط اولین پرتوهای خورشید صبح کشته می شود.


  • گرمای خورشید بعد از ظهر

  • The sun was blazing hot.


    آفتاب داغ می‌سوخت.

  • This room gets the sun in the mornings.


    این اتاق صبح ها آفتاب می گیرد.

  • We sat in the sun.


    زیر آفتاب نشستیم.

  • The harvested crop is dried in the hot Indian sun.


    محصول برداشت شده در آفتاب داغ هند خشک می شود.

  • They've booked a holiday in the sun (= in a place where it is warm and the sun shines a lot).


    تعطیلات را در آفتاب رزرو کرده اند (= در جایی که هوا گرم است و آفتاب زیاد می تابد).

  • We did our best to keep out of the sun.


    ما تمام تلاش خود را به کار گرفتیم تا از آفتاب دور باشیم.

  • Her face had obviously caught the sun (= become red or brown) on holiday.


    در تعطیلات آشکارا صورتش به آفتاب (= قرمز یا قهوه ای شده بود).

  • Too much sun ages the skin.


    آفتاب زیاد پوست را پیر می کند.

  • I was driving westwards and I had the sun in my eyes (= the sun was shining in my eyes).


    به سوی مغرب می راندم و آفتاب در چشمانم بود (= آفتاب در چشمانم می تابد).

  • Patients are advised to avoid sun exposure for six weeks.


    به بیماران توصیه می شود تا شش هفته از قرار گرفتن در معرض نور خورشید خودداری کنند.

  • We talked about everything under the sun.


    ما در مورد همه چیز زیر آفتاب صحبت کردیم.

  • I’ve been called all the names under the sun!


    من همه نام ها را زیر آفتاب خوانده ام!

  • There is nothing new under the sun (= in the world).


    زیر آفتاب (= در دنیا) چیز جدیدی نیست.

  • I get up with the sun.


    با خورشید بلند می شوم

  • Their youngest son is still living at home.


    پسر کوچک آنها هنوز در خانه زندگی می کند.

  • Let's go for a picnic while the sun is shining!


    بیایید برای پیک نیک در حالی که خورشید می درخشد!

  • It was getting cooler as the sun sank below the horizon.


    با فرورفتن خورشید در زیر افق هوا داشت سردتر می شد.

  • Just then a watery sun broke through the clouds.


    درست در همان لحظه خورشیدی پرآب از میان ابرها عبور کرد.

  • The clouds darkened, obliterating the sun.


    ابرها تاریک شدند و خورشید را محو کردند.

  • The distant mountains glowed in the light of the setting sun.


    کوه های دور در نور غروب خورشید می درخشیدند.

  • The sun climbed higher in the sky.


    خورشید در آسمان بالاتر رفت.

  • The sun moved slowly westward.


    خورشید به آرامی به سمت غرب حرکت کرد.

  • The sun was up now and strong.


    خورشید اکنون طلوع کرده بود و قوی بود.

synonyms - مترادف
  • sunlight


    نور خورشید

  • daylight


    نور روز

  • sunshine


    آفتاب


  • سبک

  • rays


    اشعه ها

  • warmth


    گرما


  • درخشیدن

  • beams


    تیرها

  • tan


    برنزه

  • sunbeams


    پرتوهای خورشید


  • نور طبیعی


  • تابش خیره کننده

  • glare


    روشنایی

  • brightness


    پرتو خورشید

  • sunbeam


    پرتو

  • sun's rays


    اشعه

  • beam


    نور طبیعت

  • ray


    شفت


  • لومینسانس

  • shaft


    درخشندگی

  • illumination


    درخشش

  • luminescence


    رشته ای

  • luminosity


    فسفرسانس

  • radiance


    درخشان

  • glow


    خیره شدن

  • incandescence


    فلورسانس

  • brilliance


  • phosphorescence


  • glowing


  • dazzle


  • fluorescence


antonyms - متضاد

  • تاریکی

  • blackness


    سیاهی

  • gloominess


    ابهام

  • obscurity


    تاریک


  • تنبروسیتی

  • tenebrosity


    کسلی

  • dullness


    حتی سقوط

  • evenfall


    بدحجابی

  • caliginosity


    سیاه


  • عدم وجود نور


  • تاریکی زمین


  • تاریکی مطلق


لغت پیشنهادی

eldest

لغت پیشنهادی

attentiveness

لغت پیشنهادی

recognizes