pitch
pitch - گام صدا
noun - اسم
UK :
US :
یک منطقه مشخص شده از زمین که در آن یک ورزش انجام می شود
سطح بالایی از احساس نسبت به چیزی یا سطح بالایی از یک فعالیت یا کیفیت
یک نت یا صدای دیگر چقدر بالا یا پایین است
توانایی یک نوازنده برای نواختن یا خواندن یک نت دقیقاً در سطح صحیح
چیزهایی که کسی برای متقاعد کردن مردم به خرید چیزی، انجام کاری یا پذیرش یک ایده می گوید
پرتاب توپ یا راهی که بتوان آن را پرتاب کرد
a black sticky substance that is used on roofs, the bottoms of ships etc to stop water coming through
یک ماده چسبنده سیاه رنگ که روی پشت بام ها، کف کشتی ها و غیره برای جلوگیری از ورود آب استفاده می شود
حرکت بالا و پایین یک کشتی یا یک هواپیما
درجه شیب سقف یا قسمت شیب دار سقف
مکانی در یک منطقه عمومی که در آن شخصی برای فروش وسایل یا جایی که یک مجری برای اجرای برنامه می رود
پرتاب کردن چیزی با قدرت زیاد، اغلب با دقت هدف قرار دادن
برای هدف گیری و پرتاب توپ در بیسبال
اگر توپی در کریکت یا گلف به زمین بخورد، به زمین برخورد می کند
ضربه زدن به توپ در یک منحنی بالا در گلف
تا زمانی که در کریکت بولینگ می کنید، توپ به زمین بخورد
افتادن یا حرکت ناگهانی در جهتی خاص یا وادار کردن کسی یا چیزی به این کار
if a ship or an aircraft pitches, it moves up and down in an uncontrolled way with the movement of the water or air
اگر کشتی یا هواپیما به زمین بیفتد، با حرکت آب یا هوا به طور کنترل نشده بالا و پایین می رود.
برای تنظیم یک سخنرانی، امتحان، توضیح و غیره در سطح خاصی از دشواری
برای تعیین قیمت در یک سطح خاص
to aim a product at a particular type of organization group of people etc or to describe it in a particular way in order to sell it
هدف قرار دادن یک محصول در نوع خاصی از سازمان، گروهی از افراد و غیره، یا توصیف آن به روشی خاص، به منظور فروش آن
سعی کنید کسی را متقاعد کنید تا با شما تجارت کند، چیزی بخرد و غیره
اگر صدای خود یا صدای دیگری را در سطح خاصی بفرستید، صدا در آن سطح تولید می شود
به پایین شیب دار شدن
آنچه یک فروشنده در مورد یک محصول می گوید تا مردم را به خرید آن ترغیب کند
an attempt by an ADVERTISING AGENCY to persuade a company to use its services to advertise a product
تلاش یک آژانس تبلیغاتی برای متقاعد کردن یک شرکت برای استفاده از خدمات خود برای تبلیغ یک محصول
مکانی در یک منطقه عمومی که یک تاجر خیابانی برای فروش اشیاء می رود
تلاش برای بستن قرارداد تجاری یا فروش چیزی به روشی خاص
an area painted with lines for playing particular sports, especially football
منطقه ای که با خطوطی برای انجام ورزش های خاص، به ویژه فوتبال، رنگ آمیزی شده است
سطح یا درجه چیزی
سطح یک احساس
گفتار یا عملی که تلاش میکند کسی را به خرید یا انجام کاری متقاعد کند
یک زمین فوتبال
زمین کریکت/راگبی/هاکی
an artificial pitch
زمین مصنوعی
پس از پایان بازی، هواداران وارد زمین شدند.
The rugby tour was a disaster both on and off the pitch (= they lost their matches and the players behaved badly while on tour getting bad news reports).
تور راگبی هم در داخل و هم در خارج از زمین یک فاجعه بود (= آنها مسابقات خود را باختند و بازیکنان در حین تور بد رفتار کردند و اخبار بدی دریافت کردند).
حس اولیه ریتم و زیر و بم در یک معلم موسیقی ضروری است.
یک زمین جنون آمیز از فعالیت
گمانه زنی ها به حدی رسیده است که باید بلافاصله تصمیم گیری شود.
برای رسیدن به سطح بالایی از هیجان
an aggressive sales pitch
زمین فروش تهاجمی
میدان تبلیغاتی نامزد
به هر شرکت ده دقیقه فرصت داده شد تا بازی خود را انجام دهد.
زمین برای اجاره تنها از 15 پوند در هر شب.
شیب سقف 45 درجه است.
او برای رای دهندگان سیاهپوست در آلاباما سخن گفت.
او بهترین بازیکن زمین امروز بود.
مذاکرات برای انتقال او در خارج از زمین ادامه دارد.
زمین مورد هجوم هواداران خشمگین قرار گرفت.
بازیکنان به تازگی از زمین خارج شده اند.
این بازی با هجوم هواداران به زمین با هرج و مرج به پایان رسید.
گام درام را می توان با سفت کردن پوست افزایش داد.
با بزرگتر شدن صدایش کم شد.
ساز به گام صحیح کوک نشده است.
فارلی قصد داشت برای یک مشتری بزرگ صحبت کند.
پیشنهاد او به جامعه تجاری بر اساس عقل سلیم بود.
مارسلو به تعداد کمی از مشتریان بالقوه پیشنهاد می دهد.
مدیران در حالی که او به طور یکپارچه برای کسب و کارشان ارائه می داد، با دهان باز گوش می دادند.
a strong pitch delivered by advertising executives
یک طرح قوی توسط مدیران تبلیغاتی ارائه شده است
بعضی از بچه ها به پنجره سنگ پرتاب می کردند.
او توپ را پرتاب کرد و او آن را گرفت.
ژاکتش را روی تخت پرت کرد.
slope
شیب
gradient
متمایل شدن
incline
زاویه
نمی تونم
cant
مایل
slant
کج کردن
dip
مقطع تحصیلی
steepness
تمایل
tilt
شن کش
لاغر
inclination
مورب
rake
ارتقا دهید
تکیه دادن
diagonal
اریب
upgrade
سطح شیب دار
leaning
انحراف
bevel
فعالیت
ramp
کمبر
declivity
خم شدن
acclivity
ضریب زاویه ای
camber
کج بودن
ناگهانی
deviation
جانبداری
angular coefficient
تاب خوردن
obliqueness
abruptness
bias
obliquity
sway
deflection
skew
evenness
یکنواختی
upgrade
ارتقا دهید
مرحله
ascent
صعود
بالا آمدن
بهبود
افزایش دادن
uprise
قیام
acclivity
فعالیت
uphill
سربالایی
بالا رفتن
rising
رو به افزایش
upswing
صعودی
soaring
اوج گرفتن
upturn
رو به بالا
zoom
بزرگنمایی
توسعه
گسترش
enlargement
بزرگ شدن
موفقیت
رشد
incline
متمایل شدن
perfection
کمال