voice
voice - صدا
noun - اسم
UK :
US :
صداهایی که هنگام صحبت کردن ایجاد می کنید یا توانایی ایجاد این صداها
کیفیت صدایی که هنگام خواندن تولید می کنید
فردی که آواز می خواند
حق یا توانایی ابراز عقیده، رأی دادن یا تأثیرگذاری بر تصمیمات
نظر یا خواسته ای که بیان می شود
شخص، سازمان، روزنامه و غیره که نظرات یا خواسته های گروهی از مردم را بیان می کند
نظرات یا احساسات خود را در مورد یک موضوع خاص به مردم بگویید
برای تولید صدا با حرکت تارهای صوتی و همچنین تنفس
یک روزنامه بریتانیایی به ویژه برای جامعه سیاه پوستان
صداهایی که هنگام صحبت یا آواز خواندن ایجاد می شود
خوب آواز خواندن
بیان عقیده یا حق ابراز نظر
کیفیت یا نظر مهمی که کسی بیان می کند یا شخصی که قادر به بیان آن است
the relationship between the subject of the verb and the action described by the verb, or the forms of a verb that show this relationship
رابطه بین فاعل فعل و عمل توصیف شده توسط فعل یا اشکال فعل که این رابطه را نشان می دهد.
to say what you think about a particular subject especially to express a doubt complaint etc. that you have about it
برای گفتن نظر خود در مورد یک موضوع خاص، به خصوص برای ابراز تردید، شکایت و غیره که در مورد آن دارید
برای تولید صدا با چندین بار حرکت تارهای صوتی بسیار سریع
صدایی که هنگام صحبت یا آواز خواندن افراد ایجاد می شود یا توانایی ایجاد چنین صدایی
بیان عقیده یا حق ابراز عقیده
the relationship between the subject of the verb and the action described by the verb, or the forms of a verb that show this relationship
برای بیان esp. یک نظر یا احساس
بدیهی است که نمی توانستم صدای هفده سال پیش را تقلید کنم، به هیچ وجه روی زمین!
صدای خشمگین دن را می شنیدم که فریاد می زد احمق احمق.
کوارتت انفرادی همیشه به خوبی متعادل نبود، اما به طور جداگانه دو صدای زن به ویژه قابل توجه بودند.
The solo quartet was not always well balanced, but individually the two female voices were particularly striking.
با این حال، همان سه فضانورد هنگام پایین آمدن، چند پیشنهاد را به صدا درآوردند.
او از شنیدن صداهایی که از طبقه بالا می آمد بهت زده شد.
فکر کردم صدایی از بیرون شنیدم.
I thought I heard voices outside.
یک نت عصبانیت در صدایش بود.
او با صدای آهسته ای گفت: «ببخشید که دیر آمدم».
صدای بلانچ ناگهان آرام و کنایه آمیز شد، بدون اینکه اثری از خصومت داشته باشد.
این قطعه برای شش صدا و پیانو نوشته شده است.
او صدای بسیار بلند و جیغی دارد.
صداهایی را در اتاق بغلی می شنیدم.
He recognized Sarah's voice.
صدای سارا را شناخت.
صحبت کردن با صدای عمیق / نرم / بلند
او با صدایی کوچک (= صدایی آرام و خجالتی) گفت: «قول می دهم.»
نت نگرانی در صدایش بود.
هرگز صدایش را بلند نمی کرد (= با صدای بلند و عصبانی صحبت می کرد) برای بچه ها.
پایین آوردن صدایت (= آرام تر صحبت کردن)
صدای خود را پایین نگه دارید (= آرام صحبت کنید).
آن لحن صدا را با من نبر!
مردها با شنیدن صدای من برگشتند.
صدایش از احساس میلرزید.
صدایی از پشت سرم گفت: اینجا هستی.
کی صدایش شکست (= عمیق شد مثل مرد)؟
صدایش آشنا به نظر می رسید.
او مبتلا به آنفولانزا بود و صدای خود را از دست داده بود (= نمی توانست صحبت کند).
او صدای خوانندگی خوبی دارد.
او در کنسرت امشب با صدای خوب (= خوب می خواند).
low-voiced
کم صدا
squeaky-voiced
صدای جیرجیر
کارکنان باید در فرآیند تصمیم گیری صدای خود را داشته باشند.
پناهندگان نتوانسته اند صدایی در سیاست پیدا کنند.
او متعهد شد که حزبش به صدای مردم گوش خواهد داد.
در سمت راست حزب صدای مخالف بسیار کمی شنیده شد.
صدای عقل/عقل/وجدان
صدای ریز درونی اصرار داشت: «ترسو!»
انجمن سلطنتی صدای مؤسسه علمی بریتانیا است.
آیا می توانید این جمله را به صدای منفعل تبدیل کنید؟
با تمام صدایش جیغ می زد.
من با تمام صدایم فریاد می زدم اما او صدایم را نمی شنید.
بسیاری از کارگران حاضر در جلسه ترس خود را در مورد امنیت شغلی بیان کردند.
او خیلی به صدای صدای خودش علاقه دارد.
disfavorUS
نارضایتی ایالات متحده
disfavourUK
نارضایتی انگلستان
dislike
دوست نداشتن
نفرت
hatred
طرد شدن
rejection