breath
breath - نفس
noun - اسم
UK :
US :
استراحت، تنفس
نفس كشيدن
بی نفس
نفس گیر
---
هوایی که هنگام نفس کشیدن از ریه های خود خارج می کنید
هوایی که وارد ریه های خود می کنید
مقدار هوایی که وارد ریه های خود می کنید
مقدار بسیار کم یا نشانه ای از چیزی
هوایی که وارد ریه های شما می شود و از آن خارج می شود
برای مدت کوتاهی مکث یا استراحت کنید تا بتوانید دوباره راحت یا منظم نفس بکشید
نفس کشیدن
برای مدت کوتاهی بین انجام یک کار و کار بعدی مکث کنید
تا هوا را در ریه های خود نگه دارید و آن را آزاد نکنید تا بیشتر به آن نیاز داشته باشید
منتظر بودن برای اتفاق افتادن، اغلب احساس اضطراب
یک عمل تنفس هوا در ریه های شما
برای تنفس هوا به ریه های خود (به عنوان یک عمل)
کمترین مقدار باد
مدت زمان کوتاهی که در بیرون سپری می شود
هوایی که وارد ریه های خود می کنید و از آن خارج می کنید
دندان هایش پوسیده بود و بوی بد دهان داشت.
چند نفس عمیق کشید و به خودش گفت که می تواند او را تحمل کند.
Two minutes and twenty seconds for Shirley, fourteen minutes for Marylin, and for Virginia, a few breaths.
دو دقیقه و بیست ثانیه برای شرلی، چهارده دقیقه برای مریلین و برای ویرجینیا چند نفس.
برای خلاص شدن از شر بوی سیر، قهوه غلیظ، میخک، عسل، ماست یا جعفری را امتحان کنید.
صدای خفیفی که انگار نفسش حبس شده بود.
Her breath caught as a strange little frisson of excitement slid from her throat to her toes at the thought.
نفسش حبس شد وقتی که با این فکر، هیجان کوچک عجیبی از گلویش به انگشتان پایش سر خورد.
پسر به آنها خندید که چرا می دویدند و نفس خود را از دست می دادند.
نفس اسب را پشت گردنم حس می کردم.
چند ثانیه بعد، نفس دوباره به سینه اش خیس شد، این بار با شدت دردناک.
آنقدر سرد بود که نفسشان را می دیدند.
She tensed; very softy he blew into her ear until she quivered as his warm breath passed through her.
او تنش کرد؛ خیلی نرم توی گوشش دمید، تا اینکه وقتی نفس گرمش از درونش می گذشت، به لرزه افتاد.
چقدر میتونی نفست رو زیر آب نگه داری؟
بوی الکل را از نفس تو حس می کنم.
نفسش بوی سیر می داد.
بوی بد دهان (= بوی بد)
نفسش بسیار تنگ شده بود (= سختی نفس می کشید).
بیماران دچار سرفه و تنگی نفس می شوند.
در دادگاه نفس شدیدی می آمد.
قبل از اینکه به اوج برسیم مجبور شدیم نفس بکشیم.
تا زمانی که نفسی در بدنم باقی مانده، امتناع می کنم.
نفس عمیق بکشید و سعی کنید آرام باشید.
تمام شعر را در یک نفس خواند.
نفس عمیقی مکید.
دم از سوء ظن/رسوایی
روزی آرام و بدون نفس باد بود.
موقع ناهار هوای تازه می گیریم.
دارم میرم بیرون تا یه نفس تازه کنم.
منشی جدید یک نفس تازه است.
نواختن ویولن برای او بیش از 20 سال روح زندگی بوده است.
وقتی گفت استعفا داده، از تعجب نفسم بند آمد.
او همیشه صحبت می کند و به سختی می ایستد تا نفس بکشد.
بیست دقیقه محکم صحبت کرد و به سختی مکث کرد تا نفس بکشد.
او مثل همیشه مرد مهربانی بود.
بعد از دویدن به چند دقیقه نیاز داشتم تا نفسم برگردد.
مکث کرد تا نفس تازه کند.
نفس خود را نگه دارید و تا ده بشمارید.
چه مدت می توانید نفس خود را نگه دارید؟
او نفس خود را حبس کرد در حالی که نتایج خوانده می شد.
او گفت که این هفته این کار را انجام خواهد داد، اما نفس خود را حبس نکن!
او از کار من تعریف کرد و در همان نفس به من گفت که باید بروم.
فقط بعد از پنج دقیقه نفسمان بند آمد.
بعد از دویدن کمی نفسم بند می آید.
نفس خود را حفظ کنید - هرگز او را متقاعد نخواهید کرد.
صحبت کردن با او بی فایده است—شما هم می توانید نفس خود را حفظ کنید.
inhalation
استنشاق
exhalation
بازدم
شلوار
expiration
انقضاء
inspiration
الهام گرفتن
gasp
نفس کشیدن
respiration
تنفس
wheeze
خس خس سینه
gulp
قورت دادن
snuffle
خفه کردن
snort
خرخر کردن
آه
sniff
بو کشیدن
insufflation
دمیدن
breathing
نفس كشيدن
lungful
ریه دار
بکشید
eupnoeaUK
eupnoeaUK
eupneaUS
eupneaUS
mouthful
قلنبه سلنبه
بلعیدن هوا
puff
پف کردن
huff
هوف
sniffle
طغیان
snivel
پراکندگی
exhaling
مصرف نفس
outbreath
splutter
blowing out
breathing out