garlic

base info - اطلاعات اولیه

garlic - سیر

noun - اسم

/ˈɡɑːrlɪk/

UK :

/ˈɡɑːlɪk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [garlic] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a clove of garlic (= one section of it)


    یک حبه سیر (= یک قسمت از آن)

  • Fry the chopped onion and crushed garlic for 3 minutes.


    پیاز خرد شده و سیر له شده را به مدت 3 دقیقه تفت دهید.

  • For this recipe you need four cloves (= single pieces) of garlic crushed.


    برای این دستور به چهار حبه (= تک تکه) سیر، له شده نیاز دارید.

  • a garlic bulb


    یک لامپ سیر

synonyms - مترادف
  • bulb


    لامپ

  • clove


    میخک

  • herb


    گیاه دارویی

  • spice


    ادویه


  • سبزی

  • flavouringUK


    طعم دهنده انگلستان

  • flavoringUS


    طعم دهنده ایالات متحده

  • seasoning


    چاشنی

  • additive


    افزودنی


  • جزء

antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

broad-based

لغت پیشنهادی

mater

لغت پیشنهادی

breathing