onion

base info - اطلاعات اولیه

onion - پیاز

noun - اسم

/ˈʌnjən/

UK :

/ˈʌnjən/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [onion] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Chop the onions finely.


    پیازها را ریز خرد کنید.

  • French onion soup


    سوپ پیاز فرانسوی

  • slice/fry/peel an onion


    یک پیاز را برش دهید/ سرخ کنید/ پوست بگیرید

  • Pile golden caramelized onions on top of mashed potatoes.


    پیازهای کاراملی طلایی شده را روی پوره سیب زمینی بریزید.

  • Garnish with a little chopped onion.


    با کمی پیاز خرد شده تزئین کنید.

  • a jar of pickled onions


    یک شیشه پیاز ترشی

  • cheese and onion flavoured crisps


    چیپس با طعم پنیر و پیاز

  • sage and onion stuffing


    قیمه مریم گلی و پیاز

  • I always cry when I'm chopping onions.


    من همیشه وقتی پیاز را خرد می کنم گریه می کنم.

  • Fry the onion and garlic for about two minutes.


    پیاز و سیر را حدود دو دقیقه تفت دهید.

synonyms - مترادف
  • shallot


    موسیر

  • eschalot


    اسکالو


  • پیاز کوچک

antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

dungeon

لغت پیشنهادی

notwithstanding

لغت پیشنهادی

weak