meat

base info - اطلاعات اولیه

meat - گوشت

noun - اسم

/miːt/

UK :

/miːt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [meat] در گوگل
description - توضیح
  • the flesh of animals and birds eaten as food


    گوشت حیوانات و پرندگان به عنوان غذا خورده می شود


  • چیزی جالب یا مهم در یک سخنرانی، کتاب، فیلم و غیره


  • گوشت حیوان هنگامی که برای غذا استفاده می شود


  • یک نوع گوشت


  • ایده ها یا اطلاعات مهم، ارزشمند یا جالب

  • spaghetti and meat sauce


    اسپاگتی و سس گوشت

  • Season the buffalo meat with pepper thyme, rosemary, salt ground chili, and cumin.


    گوشت گاومیش را با فلفل، آویشن، رزماری، نمک، فلفل قرمز آسیاب شده و زیره مزه دار کنید.

  • cold meats


    گوشت های سرد


  • ما فقط می توانیم دو بار در هفته گوشت بخوریم، بقیه زمان آن لوبیا و برنج است.

  • I stopped eating meat when I was 14.


    از ۱۴ سالگی خوردن گوشت را کنار گذاشتم.

  • The works range from the sublime, with textured prints in iridescent gold to humorously eccentric meat and sky collages.


    آثار از عالی، با چاپ‌های بافت‌دار در طلای کمانی، تا کلاژهای گوشتی و آسمانی عجیب و غریب طنزآمیز است.

  • His appetite for meat pasta and pretty women is said to be undiminished.


    گفته می شود اشتهای او برای گوشت، ماکارونی و زنان زیبا کم شده است.

  • Lean meat fish poultry, dry beans and peas: Five to six ounces cooked daily.


    گوشت بدون چربی، ماهی، مرغ، لوبیا خشک و نخود: روزانه پنج تا شش اونس پخته می شود.

  • Anyway they couldn't light a fire and there was no meat.


    به هر حال نتوانستند آتشی روشن کنند و گوشتی هم نبود.

  • Finally we got down to the real meat of the debate.


    در نهایت به موضوع اصلی بحث رسیدیم.

example - مثال
  • a piece/slice of meat


    یک تکه / تکه گوشت

  • horse meat (= from a horse)


    گوشت اسب (= از اسب)

  • dog meat (= either for a dog or from a dog)


    گوشت سگ (= یا برای سگ یا از سگ)

  • meat-eating animals


    حیوانات گوشت خوار

  • Their diet consists of lean meat and vegetables.


    رژیم غذایی آنها شامل گوشت بدون چربی و سبزیجات است.

  • Store raw meat on the bottom shelf of the refrigerator.


    گوشت خام را در قفسه پایینی یخچال نگهداری کنید.

  • cured meat (= treated with smoke salt etc to preserve it)


    گوشت پخته شده (= برای نگهداری آن با دود، نمک و غیره درمان می شود)

  • Many processed meats have unhealthy levels of sodium.


    بسیاری از گوشت های فرآوری شده دارای سطوح ناسالم سدیم هستند.

  • meat products


    محصولات گوشتی

  • Use the highest quality cuts of meat fish or poultry.


    از با کیفیت ترین برش های گوشت، ماهی یا مرغ استفاده کنید.

  • There's not much meat on this chop.


    گوشت زیادی در این قطعه وجود ندارد.

  • There’s not much meat on her (= she is very thin).


    گوشت زیادی روی او نیست (= او بسیار لاغر است).

  • This chapter contains the real meat of the writer's argument.


    این فصل حاوی گوشت واقعی استدلال نویسنده است.


  • بیایید به اصل موضوع بپردازیم و به مشکل رسیدگی کنیم.

  • If anyone finds out you're dead meat.


    اگر کسی بفهمد، شما گوشت مرده هستید.

  • Rogue traders saw elderly people as easy meat for overcharging.


    تاجران سرکش، افراد مسن را گوشتی آسان برای شارژ بیش از حد می دانستند.

  • This degree of chaos is meat and drink to Guy.


    این درجه از هرج و مرج برای گای گوشت و نوشیدنی است.


  • این نوع کار تحقیقی برای این دانش آموزان گوشت و نوشیدنی است.

  • I won't have any meat thank you—I'm a vegetarian.


    من گوشت نخواهم داشت، متشکرم - من یک گیاهخوار هستم.

  • I'll meet you at the station when your train gets in.


    وقتی قطار شما سوار شد، شما را در ایستگاه ملاقات خواهم کرد.

  • Do you eat meat?


    آیا شما گوشت میخورید؟

  • I'm not a great meat eater.


    من گوشت خوار خوبی نیستم.

  • He buys fresh meat and fish daily.


    او روزانه گوشت و ماهی تازه می خرد.

  • Fry the meat in a little olive oil.


    گوشت را در کمی روغن زیتون سرخ کنید.

  • She always buys the cheaper cuts of meat.


    او همیشه تکه‌های ارزان‌تر گوشت را می‌خرد.

  • Simmer the meat for 30 minutes until tender.


    گوشت را به مدت 30 دقیقه بجوشانید تا نرم شود.

  • That meat smells rotten.


    اون گوشت بوی گندیدگی میده

  • The animals do not hunt and rarely consume meat.


    حیوانات شکار نمی کنند و به ندرت گوشت مصرف می کنند.

  • These pies have a low meat content.


    این کیک ها محتوای گوشت کمی دارند.


  • گوشت را مرتباً برگردانید تا قهوه ای شود.

  • recipes for simple meat dishes


    دستور العمل برای غذاهای ساده گوشتی

synonyms - مترادف

  • گوشت


  • ماهیچه

  • tendon


    تاندون


  • بافت

  • beef


    گوشت گاو

  • brawn


    قهوه ای


  • بافت بدن


  • بافت ماهیچه ای


  • بافت نرم

  • sinew


    سینه

  • sinews


    رگه ها

  • thews


    thews

  • thew


    آنها

  • guns


    اسلحه ها

  • bulk


    فله

  • ligament


    رباط

  • cord


    طناب

  • hamstring


    همسترینگ


  • باند

antonyms - متضاد

  • نوشیدنی

لغت پیشنهادی

restatements

لغت پیشنهادی

mislaid

لغت پیشنهادی

adorning