rarely
rarely - به ندرت
adverb - قید
UK :
US :
نادر بودن
زیاد نه
اغلب در انگلیسی روزمره به جای گفتن به ندرت استفاده می شود
به ندرت. به ندرت رسمی تر از بندرت است و به ویژه در زبان انگلیسی نوشتاری استفاده می شود
تقریبا هرگز
زمانی استفاده می شود که می خواهید تاکید کنید که چیزی فقط چند بار در یک دوره زمانی طولانی اتفاق می افتد
در موارد بسیار کمی؛ تقریبا هرگز
او را خیلی ها دوست دارند و می بینند و به ندرت تنها است.
او به ندرت هر نوع گوشتی می خورد.
با این حال، در عمل، ما به ندرت با هر یک از جنگهای بزرگ خود با استراتژی منحصراً قارهای یا دریایی جنگیدهایم.
با این حال، به ندرت، کسانی که بین همان ورق هستند، تا حد زیادی از همنشینی صمیمی و یا عجیب خود بی خبر مانده اند.
In practice however we have rarely fought any of our major wars with an exclusively Continental or Maritime strategy.
ورزشکاران از نظر آسیب دیدگی همیشه روی یک پا بازی می کنند اما به ندرت یا بدون پا.
More rarely however have those between the same sheets remained largely unaware of their intimate if odd companionship.
بوی غبارآلود آپارتمانی داشت که پنجره هایش به ندرت باز می شد.
امروزه، عموم مردم به ندرت از فحش دادن شوکه می شوند.
آلن به ندرت در مورد کار خود صحبت می کرد.
این مکانیسم به ندرت مورد استفاده قرار می گیرد، اما زمانی که یک کیس متوقف می شود، مفید است.
او این روزها به ندرت در انظار عمومی دیده می شود.
این عبارت امروزه به ندرت استفاده می شود.
سکه های ایرلندی که قبل از سال 1100 ضرب شده اند به ندرت یافت می شوند.
من فقط به ندرت فرصتی برای رفتن به تئاتر پیدا می کنم.
ما به ندرت در مورد آنچه انجام دهیم توافق داریم.
نمایشنامه ای که به ندرت اجرا می شود
به ندرت یک مناظره توجه رسانه ها را به خود جلب کرده است.
به ندرت مجبور خواهید بود بیش از یک ساعت صبر کنید.
او به ندرت صحبت می کرد.
این یک بیماری آهسته در حال توسعه است و به ندرت کشنده است.
او به ندرت اشتباه می کرد.
پشتیبانی توسط معلمان متخصص یا، به ندرت، مترجمان ارائه می شود.
این کاری است که من به ندرت انجام می دهم.
الان به ندرت همدیگر را می بینیم.
من به ندرت وقت دارم روزنامه بخوانم.
به ندرت غروب به این زیبایی دیده بودم.
seldom
به ندرت
infrequently
به سختی
به صورت پراکنده
scarcely
مقدار کمی
غیر معمول
sporadically
غیرعادی
تقریبا هرگز
uncommonly
زیاد نه
unusually
هر از چند گاهی
unfrequently
در موارد نادر
unoften
هر از گاهی
scarcely ever
فقط حالا و بعد
فقط گاهی اوقات
گاه و بیگاه
به طور نامنظم
به صورت متناوب
هرچند وقت یکبار
گاهی
گاهی اوقات
کم کم
هر زمان و هر زمان
به مناسبت
irregularly
نه به طور منظم
intermittently
sparingly
مکررا
غالبا
همیشه
به طور منظم
commonly
معمولا
invariably
به طور مکرر
دائما
بر حسب عادت
habitually
اغلب اوقات
oftentimes
از نظر مذهبی
religiously
همواره
consistently
به طور معمول
customarily
بی وقفه
routinely
به طور پیوسته
اغلب
incessantly
به طور مداوم
recurrently
به صورت دوره ای
ceaselessly
دوباره و دوباره
continually
زمان و دوباره
oft
خیلی اوقات
continuously
بسیار
ofttimes
چندین بار
ordinarily
خیلی وقت ها
periodically