rarely

base info - اطلاعات اولیه

rarely - به ندرت

adverb - قید

/ˈrerli/

UK :

/ˈreəli/

US :

family - خانواده
rarity
نادر بودن
rare
نادر
google image
نتیجه جستجوی لغت [rarely] در گوگل
description - توضیح

  • زیاد نه


  • اغلب در انگلیسی روزمره به جای گفتن به ندرت استفاده می شود

  • often used in everyday English instead of saying rarely


    به ندرت. به ندرت رسمی تر از بندرت است و به ویژه در زبان انگلیسی نوشتاری استفاده می شود

  • rarely. Seldom is more formal than rarely and is used especially in written English


    تقریبا هرگز


  • زمانی استفاده می شود که می خواهید تاکید کنید که چیزی فقط چند بار در یک دوره زمانی طولانی اتفاق می افتد


  • در موارد بسیار کمی؛ تقریبا هرگز


  • او را خیلی ها دوست دارند و می بینند و به ندرت تنها است.

  • on very few occasions; almost never


    او به ندرت هر نوع گوشتی می خورد.

  • She is loved and visited by many and is rarely alone.


    با این حال، در عمل، ما به ندرت با هر یک از جنگ‌های بزرگ خود با استراتژی منحصراً قاره‌ای یا دریایی جنگیده‌ایم.

  • Very rarely does she eat any kind of meat.


    با این حال، به ندرت، کسانی که بین همان ورق هستند، تا حد زیادی از همنشینی صمیمی و یا عجیب خود بی خبر مانده اند.

  • In practice however we have rarely fought any of our major wars with an exclusively Continental or Maritime strategy.


    ورزشکاران از نظر آسیب دیدگی همیشه روی یک پا بازی می کنند اما به ندرت یا بدون پا.

  • More rarely however have those between the same sheets remained largely unaware of their intimate if odd companionship.


    بوی غبارآلود آپارتمانی داشت که پنجره هایش به ندرت باز می شد.


  • امروزه، عموم مردم به ندرت از فحش دادن شوکه می شوند.

  • It had the dusty smell of an apartment whose windows were rarely opened.


    آلن به ندرت در مورد کار خود صحبت می کرد.

  • Nowadays, the public is rarely shocked by swearing.


    این مکانیسم به ندرت مورد استفاده قرار می گیرد، اما زمانی که یک کیس متوقف می شود، مفید است.

  • Alan rarely talked about his own work.


  • This mechanism is rarely used but is handy when a case is stalling.


example - مثال
  • She is rarely seen in public nowadays.


    او این روزها به ندرت در انظار عمومی دیده می شود.

  • The term is rarely used today.


    این عبارت امروزه به ندرت استفاده می شود.

  • Irish coins minted before 1100 are rarely found.


    سکه های ایرلندی که قبل از سال 1100 ضرب شده اند به ندرت یافت می شوند.

  • I only rarely get a chance to go to the theatre.


    من فقط به ندرت فرصتی برای رفتن به تئاتر پیدا می کنم.


  • ما به ندرت در مورد آنچه انجام دهیم توافق داریم.

  • a rarely performed play


    نمایشنامه ای که به ندرت اجرا می شود

  • Rarely has a debate attracted so much media attention.


    به ندرت یک مناظره توجه رسانه ها را به خود جلب کرده است.

  • You will rarely if ever have to wait longer than an hour.


    به ندرت مجبور خواهید بود بیش از یک ساعت صبر کنید.

  • He rarely spoke.


    او به ندرت صحبت می کرد.


  • این یک بیماری آهسته در حال توسعه است و به ندرت کشنده است.

  • She very rarely made a mistake.


    او به ندرت اشتباه می کرد.

  • Support is provided by specialist teachers or more rarely interpreters.


    پشتیبانی توسط معلمان متخصص یا، به ندرت، مترجمان ارائه می شود.

  • That's something I very rarely do.


    این کاری است که من به ندرت انجام می دهم.


  • الان به ندرت همدیگر را می بینیم.

  • I rarely have time to read a newspaper.


    من به ندرت وقت دارم روزنامه بخوانم.

  • Rarely have I seen such a beautiful sunset.


    به ندرت غروب به این زیبایی دیده بودم.

  • I rarely have time to read the newspaper.


synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • مکررا


  • غالبا


  • همیشه


  • به طور منظم

  • commonly


    معمولا

  • invariably


    به طور مکرر


  • دائما


  • بر حسب عادت

  • habitually


    اغلب اوقات

  • oftentimes


    از نظر مذهبی

  • religiously


    همواره

  • consistently


    به طور معمول

  • customarily


    بی وقفه

  • routinely


    به طور پیوسته


  • اغلب

  • incessantly


    به طور مداوم

  • recurrently


    به صورت دوره ای

  • ceaselessly


    دوباره و دوباره

  • continually


    زمان و دوباره

  • oft


    خیلی اوقات

  • continuously


    بسیار

  • ofttimes


    چندین بار

  • ordinarily


    خیلی وقت ها

  • periodically









لغت پیشنهادی

advancements

لغت پیشنهادی

lot

لغت پیشنهادی

yours