term
term - مدت، اصطلاح
noun - اسم
UK :
US :
a word or expression with a particular meaning especially one that is used for a specific subject or type of language
کلمه یا عبارتی با معنای خاص، به ویژه معنایی که برای موضوع یا نوع خاصی از زبان به کار می رود
یک دوره زمانی ثابت که در طی آن کسی کاری انجام می دهد یا اتفاقی می افتد
one of the periods of time that the school or university year is divided into. In Britain, there are usually three terms in a year.
یکی از دوره های زمانی که سال تحصیلی یا دانشگاهی به آن تقسیم می شود. در بریتانیا معمولاً سه ترم در سال وجود دارد.
پایان یک دوره زمانی خاص
یکی از اعداد یا نشانه هایی که در یک محاسبات ریاضی استفاده می شود
استفاده از یک کلمه یا عبارت خاص برای نامگذاری یا توصیف چیزی
کلمه یا اصطلاحی که معنای خاصی دارد، به ویژه در یک موضوع فنی یا علمی
a change of a price or cost in real terms has been calculated to include the effects of other changes such as INFLATION (=price rises over time)
تغییر یک قیمت یا هزینه به صورت واقعی محاسبه شده است تا اثرات سایر تغییرات مانند INFLATION (=افزایش قیمت در طول زمان) را شامل شود.
یکی از شرایط یک توافقنامه، قرارداد یا سایر اسناد قانونی
شرایطی که تحت آن توافق می کنید چیزی را بخرید یا بفروشید
داشتن همان مزایا، حقوق و غیره مانند دیگران
حدود توافق شده آنچه از یک کمیته یا گزارش رسمی خواسته شده است مطالعه کند
در یک دوره زمانی از هم اکنون تا زمانی طولانی، کوتاه و غیره در آینده
دوره زمانی که برای آن شخصی شغل یا موقعیت مهمی دارد یا اینکه یک دولت قدرت دارد
مدت زمانی که یک حق قانونی یا قرارداد ادامه دارد
دوره زمانی قبل از پرداخت یا بازپرداخت چیزی
پایان دوره یک قرارداد تجاری
مدت زمانی که قرارداد بیمه طول می کشد، به خصوص زمانی که این مدت کمتر از یک سال باشد
پولی که در بانک گذاشته می شود یا وامی که برای مدت معینی داده می شود
مدت زمان ثابتی که چیزی طول می کشد
یکی از دوره هایی که یک سال در مدرسه، کالج یا دانشگاه به آن تقسیم می شود
مدت زمانی که یک توافق حقوقی طول می کشد
پایان بارداری زمانی که انتظار می رود نوزاد متولد شود
برای یک دوره زمانی طولانی، متوسط یا کوتاه در آینده
a word or expression used in relation to a particular subject often to describe something official or technical
کلمه یا عبارتی که در رابطه با موضوعی خاص به کار می رود، اغلب برای توصیف چیزی رسمی یا فنی
یک عدد یا نماد مورد استفاده در یک سری یا محاسبات ریاضی
نام ناخوشایند یا ناخوشایند برای صدا زدن کسی
نامی مهربان یا دوستانه برای صدا زدن کسی
برای توصیف حوزه خاصی از موضوع مورد بحث استفاده می شود
به روشی بسیار واضح
استفاده از زبانی که به وضوح احساسات شما را نشان می دهد
یک اصطلاح فنی/حقوقی/عمومی
واژه نامه اصطلاحات
یک اصطلاح سوء استفاده
معنای اصطلاح «جهانی شدن» چیست؟
ویلیام گیبسون در سال 1984 اصطلاح (= اصطلاح) فضای مجازی را ابداع کرد.
پیرمرد یک اصطلاح عامیانه برای پدر است.
اصطلاح نسل X به افرادی اطلاق می شود که در دهه های 1950 و 1960 متولد شده اند.
ثبت اصطلاحی است که معمولاً برای توصیف سطوح مختلف رسمیت در زبان استفاده می شود.
من به دلیل نیاز به یک اصطلاح بهتر، خود را به عنوان یک آدم نادان توصیف می کنم.
ترم بهار / تابستان / پاییز / پاییز
Many students now have paid employment during term.
در حال حاضر بسیاری از دانشجویان در طول ترم شغلی با حقوق دارند.
تقریباً پایان ترم است.
در اولین دوره ریاست جمهوری/در سمت ریاست جمهوری
یک دوره به عنوان رئیس جمهور / شهردار / فرماندار / نخست وزیر
او به خاطر این جرم به 25 سال زندان/حبس محکوم شد.
او پنج سال حبس را سپری کرد.
قرارداد برای مدت معین پنج ساله بود.
برای تمدید مدت وام
دوره ریاست جمهوری او در پایان ماه می به پایان می رسد.
زندگی او به دوره طبیعی خود رسیده بود.
این نگاه به اقتصاد به دوره خود نزدیک می شود (= به زودی کهنه می شود).
حاملگی به ترم کامل رفت (=طول زمان طبیعی طول کشید).
بچه او در ترم متولد شد.
چنین توسعه ای حداقل در کوتاه مدت بعید به نظر می رسد (= برای مدت طولانی اتفاق نخواهد افتاد).
Such a development seems unlikely at least in the short term (= it will not happen for quite a long time).
در درازمدت، فرزندان مادران افسرده بیشتر از افسردگی دوران کودکی رنج می برند.
In the longer term children of depressed mothers are more likely to suffer from childhood depression.
در دراز مدت، تلاش های ما نتیجه خواهد داد.
بیش از 200 کلمه ننویسید.
او از کلمات طولانی استفاده می کند.
اصطلاحات فنی/حقوقی/علمی
technical/legal/scientific terms
چه کسی عبارت اخبار جعلی را ابداع کرد؟
کلمه
اصطلاح
نام
عبارت
locution
مکان
عنوان
appellation
نامگذاری
denomination
فرقه
designation
تعیین
idiom
برچسب
مقاله
اپیدرم
epithet
نام مستعار
monicker
برچسب زدن
moniker
بر اساس اسم
nomenclature
تعیین مشخصات
tag
خط
byname
با صدا
caption
نوبت عبارت
characterization
سبک
رسیدگی
vocable
معرفت
استینامی
دلالت
اجبار
cognomen
سوبریکت
appellative
nickname
denotation
compellation
sobriquet
شروع
commencement
معرفی
افتتاح
شروع کنید