style
style - سبک
noun - اسم
UK :
US :
طراحی ظاهر
شیک بودن
استایلیست
سبک شناسی
سبک سازی
خوش استیل
سبک
تلطیف شده
از نظر سبک
---
a particular way of doing, designing, or producing something especially one that is typical of a particular place period of time or group of people
یک روش خاص برای انجام، طراحی یا تولید چیزی، به ویژه روشی که برای یک مکان، دوره زمانی یا گروهی از افراد خاص است.
روش خاصی که یک فرد رفتار می کند، کار می کند یا با افراد دیگر برخورد می کند
a typical way of writing painting etc that is used by a particular person or during a particular period of time
یک روش معمولی برای نوشتن، نقاشی و غیره که توسط یک فرد خاص یا در یک دوره زمانی خاص استفاده می شود
یک طرح یا مد خاص برای چیزی مانند لباس، مو، مبلمان و غیره
کیفیت شیک بودن
a confident and attractive quality that makes people admire you and that is shown in your appearance or the way you do things
کیفیتی مطمئن و جذاب که باعث می شود مردم شما را تحسین کنند و این در ظاهر یا نحوه انجام کارها نشان داده می شود.
روشی برای استفاده از کلمات یا املا که صحیح تلقی می شود
برای طراحی لباس، مبلمان، یا شکل موهای شخصی به روشی خاص
a way of doing something designing something or producing something especially one that is typical of a particular time place or group of people
روشی برای انجام کاری، طراحی چیزی، یا تولید چیزی، به ویژه روشی که مختص زمان، مکان یا گروهی از افراد خاص است.
روش خاصی که شخصی کاری را انجام می دهد یا با افراد دیگر برخورد می کند
محصولی با طراحی، شکل و ظاهر خاص
نام یا عنوان رسمی یک شرکت
روشی برای انجام کاری، به ویژه روشی که برای یک فرد، گروهی از افراد، مکان یا دورهای خاص است
از نوع کاری باشید که انجام می دهید
مد، به خصوص در لباس
یک شکل یا طرح خاص، به خصوص از مو، لباس، یا یک تکه مبلمان یک فرد
کیفیت بالا در ظاهر، طراحی یا رفتار
قسمت میانی برچه (= قسمت ماده) گل که تخمدان را به کلاله متصل می کند
to shape or design something such as a person's hair or an object like a piece of clothing or furniture or a book especially so that it looks attractive
شکل دادن یا طراحی چیزی مانند موهای شخص یا یک شی مانند یک تکه لباس یا مبلمان یا کتاب، به خصوص به طوری که جذاب به نظر برسد.
برای دادن عنوان به یک فرد یا گروه
به سبک ذکر شده
راهی برای انجام کاری، به ویژه نوعی که برای یک فرد، گروهی از افراد، مکان یا زمان مشخص است
استایل نیز ویژگی خاصی است که باعث می شود شخص یا چیز متفاوت و جذاب به نظر برسد
یک فرم یا طرح خاص
Style به معنای مد نیز می باشد
Style also refers to particular features of art that are found in a group of artists who lived and worked at the same time.
سبک همچنین به ویژگی های خاصی از هنر اشاره دارد که در گروهی از هنرمندان یافت می شود که همزمان زندگی و کار می کردند.
برای چیدمان یا طراحی مو، لباس، اتاق و غیره، به ویژه. به طوری که جذاب به نظر برسد
زنان لباسهای مجلسی به سبک دهه 50 میپوشیدند.
کتابخانه جدید ترکیبی از سبک های مختلف معماری است.
an authoritarian style of leadership
سبک رهبری استبدادی
The bureaucratic style can be very efficient in a stable environment and when the organisation is of a large size.
سبک بوروکراتیک می تواند در یک محیط باثبات و زمانی که سازمان از اندازه بزرگی برخوردار است بسیار کارآمد باشد.
طیف گسترده ای از سبک های موسیقی
آنها طیف وسیعی از منابع یادگیری را می خواهند که متناسب با سبک های مختلف یادگیری باشد.
یک سبک مدیریت
مبلمان متناسب با سبک زندگی شما
سبک بازی تهاجمی او گاهی اوقات او را به دردسر می اندازد.
من واقعا از نواختن این سبک موسیقی لذت می برم.
من سبک شما را دوست دارم (= روش انجام کارها را دوست دارم).
احتیاط سبک او نبود (= نه آن گونه که معمولاً رفتار می کرد).
من تعجب می کنم که او موتور سوار می شود - فکر می کردم ماشین های بزرگ بیشتر سبک او هستند (= آنچه برای او مناسب است).
I'm surprised he rides a motorbike—I'd have thought big cars were more his style (= what suited him).
ما طیف گسترده ای از سبک ها و اندازه ها را ذخیره می کنیم.
آیا به این فکر کرده اید که موهای خود را کوتاه تر کنید؟
سبکی که در دهه 1950 رایج بود
نوجوانان سبک آگاه
style-conscious teenagers
برخی افراد هیچ حسی از سبک ندارند.
دامن های کوتاه به سبک بازگشته اند (= مد روز).
آنها هنوز از او به عنوان یک گورو سبک و یک روند ساز یاد می کنند.
این هتل بازسازی شده است اما بسیاری از سبک خود را از دست داده است.
این فیلم تماما سبک سطحی است و هیچ ماده ای ندارد.
او همه چیز را با سبک و ظرافت انجام می دهد.
She does everything with style and grace.
یک سبک معماری
نمونه ای زیبا از سبک گوتیک
این فیلم سبک بصری منحصر به فردی دارد.
او سبک متمایز نقاشی را توسعه داد.
تقلیدی که به سبک مولیر نوشته شده است
کاخ به همین سبک بازسازی شد.
شروع یک جمله با اما سبک خوبی در نظر گرفته نمی شود.
لطفاً از سبک خانه (= قواعد املا و غیره که توسط یک شرکت انتشاراتی خاص استفاده می شود) پیروی کنید.
باغ هایی به سبک ایتالیایی
Italian-style gardens
یک صبحانه به سبک بوفه
او نمی خواست من با او به مهمانی بروم در صورتی که استایل او را محدود کنم.
شیوه
رویکرد
روش
مسیر
روش شناسی
methodology
سیستم
تکنیک
فرم
حالت
تمرین
تاکتیک ها
tactics
دستور آشپزی
استراتژی
چسب
tack
چگونه
شیوه عمل
modus operandi
MO
MO
روند
روال
خط مشی
طرح
به معنای
سفارشی
means
خط
فرمول
programmeUK
programUS
دوره
programmeUK
programUS
departure
عزیمت، خروج
disorganisationUK
سازماندهی بریتانیا
disorganizationUS
بی سازمانی ایالات متحده
gracelessness
بی لطفی
unstylishness
بی شیک بودن
اختلال
گیجی
disarray
بی نظمی
chaos
آشوب
derangement
آشفتگی
disarrangement
به هم ریختگی
jumble
بهم ریختن
زنگ تفريح
تفاوت
neglect
بی توجهی
بهم ریختگی
messiness
درهم ریختن
muddle
از هم گسیختگی
disjointedness
چروکیدگی
topsy-turviness
عدم انسجام
unruliness
بی قانونی
incoherence
lawlessness