short
short - کوتاه
adjective - صفت
UK :
US :
فقط برای مدت کمی یا برای مدت کمتر از حد معمول اتفاق می افتد یا ادامه می یابد
اندازه گیری مقدار کمی در طول یا فاصله
کسی که کوتاه قد است به اندازه اکثر مردم قد ندارد
کتاب، حرف و غیره که کوتاه باشد، کلمات یا صفحات زیادی ندارد
اگر چیزی کم دارید، به اندازه کافی آن را ندارید
اگر چیزی کوتاه است، به اندازه کافی وجود ندارد
کمی کمتر از یک عدد
a short vowel is pronounced quickly without being emphasized, for example the sound of a in ‘cat’, e in ‘bet’, and i in ‘bit’
یک مصوت کوتاه به سرعت بدون تاکید تلفظ می شود، برای مثال صدای a در cat، e در bet و i در bit
طولانی نیست
lasting only for a short time. Brief is more formal than short and is used especially in written English
فقط برای مدت کوتاهی دوام می آورد. بریف بیشتر رسمی است تا کوتاه و به خصوص در زبان انگلیسی نوشتاری استفاده می شود
صرف زمان کوتاه برای انجام کاری
lasting only for a short time – used especially when someone wishes that a good situation had been able to last for longer
فقط برای مدت کوتاهی دوام میآورد - مخصوصاً زمانی استفاده میشود که کسی آرزو میکند که یک موقعیت خوب بتواند برای مدت طولانیتری دوام بیاورد
lasting only for an extremely short time – used especially when someone wishes that something had been able to last for longer
فقط برای مدت بسیار کوتاهی دوام میآورد - مخصوصاً زمانی استفاده میشود که کسی آرزو دارد چیزی بتواند برای مدت طولانیتری دوام بیاورد
ماندگاری برای مدت بسیار کوتاه - به ویژه در مورد احساسات یا مکث استفاده می شود
lasting only for a short time – used especially when people are only interested in something or mention something for a short time
ماندگاری فقط برای مدت کوتاه - به خصوص زمانی که افراد فقط به چیزی علاقه مند هستند یا برای مدت کوتاهی به چیزی اشاره می کنند استفاده می شود
فقط برای مدت کوتاهی دوام می آورد و مانند هر چیز دیگری در این دنیا به سرعت پایان می یابد
کاملا کوتاه. این عبارت ملایم تر از این است که بگوییم کسی کوتاه قد است
کوتاه و با جثه کوچک
در مورد زنی که به طور جذابی کوتاه و لاغر است استفاده می شود
در مورد پسر یا مردی که کوتاه قد، سنگین وزن و قوی است استفاده می شود
کوتاه و چاق
بسیار کوتاه یا کوچک - به ویژه در توصیف در رمان ها استفاده می شود
انگشتان دست یا پا کوتاه و ضخیم هستند
یک فیلم کوتاه نمایش داده شده در سینما
یک نوشیدنی الکلی قوی که آبجو یا شراب نباشد، در یک لیوان کوچک نوشیده شود
یک اتصال کوتاه
برای اتصال کوتاه، یا کاری برای انجام این کار
نداشتن چیزی به اندازه ای که باید باشد یا به اندازه ای که نیاز دارید
if someone is short of stock they have sold shares that they do not yet own believing that the price will fall before the shares have to be delivered
اگر کسی کمبود سهام داشته باشد، سهامی را که هنوز مالک آن نیست فروخته است، با این باور که قیمت قبل از تحویل سهام کاهش می یابد.
if someone sells bonds, shares, currencies etc short they sell bonds etc that they do not yet own believing that the price will fall so that they can be bought more cheaply before they have to be delivered
اگر کسی اوراق قرضه، سهام، ارز و غیره را به صورت کوتاه بفروشد، اوراق قرضه و غیره را می فروشد که هنوز مالک آن نیست و معتقد است که قیمت کاهش می یابد تا بتوان آنها را قبل از تحویل ارزانتر خریداری کرد.
to sell bonds, shares, currencies etc that you do not own believing that their value will fall and that you will be able to buy them more cheaply before they have to be delivered
برای فروش اوراق قرضه، سهام، ارزها و غیره که مالک آنها نیستید، با این باور که ارزش آنها کاهش می یابد و می توانید قبل از تحویل آنها را ارزان تر بخرید.
موهای مجعد کوتاهی داشت.
یک پیاده روی/فاصله کوتاه
یک دامن کوتاه
تصمیم گرفت موهایش را کوتاه کند.
او یک مرد کوچک چاق و کوتاه قد بود.
او کوتاه قد و دمدمی مزاج بود.
او چه شکلی بود؟ او تاریک بود یا منصفانه؟ بلند یا کوتاه؟
یک زمان کوتاه / دوره / در حالی که
The government is suggesting a relatively short consultation period.
دولت یک دوره مشاوره نسبتا کوتاه را پیشنهاد می کند.
برنامه فیلم کوتاه
پاسخ کوتاه به سؤال شما این است که او کاملاً غیرقانونی عمل کرده است.
یک کتاب کوتاه (= که صفحات زیادی ندارد و بنابراین خواندن آن طولانی نیست)
او حافظه بسیار کوتاهی دارد (= فقط چیزهایی را به یاد می آورد که اخیراً اتفاق افتاده است).
همه چیز در یک زمان نسبتا کوتاه تمام شد.
آنها در مدت زمان بسیار کوتاهی به نتایج چشمگیری دست یافته اند.
من برای یک استراحت کوتاه به فرانسه می روم.
او در جولای گذشته سفری کوتاه به شیکاگو داشت.
کوتاه ترین روز سال کدام است؟
وقتی نوبت به ارائه شما می رسد، آن را کوتاه و ساده نگه دارید.
متاسفم که این اطلاعیه کوتاه است—ما خودمان را تا امروز نمی دانستیم.
همین دو سال پیش او بهترین بازیکن کشور بود.
می ترسم در این ماه کمی (= پول) کم شده باشم.
وقتی همه چیز خراب می شود، او بهانه ای ندارد.
او مردی بزرگ و قوی بود اما مغزش کم بود.
اگر وقتتان کم است، این مراحل را رد کنید و مستقیماً به مرحله پنج بروید.
مقاله در جزئیات بسیار کوتاه است.
آن زمان پول کم بود.
هنوز امیدی وجود دارد که خریدار برای این شرکت پیدا شود، اما زمان کوتاه است.
آخرین پرتاب او تنها سه سانتی متر با رکورد جهانی فاصله داشت.
تیم پنج بازیکن کم داشت.
زمانی که درگذشت، هنوز به 90 سالگی نرسیده بود.
مقدار کمی
کم اهمیت
smaller
کوچکتر
کوچک
diminutive
کاهنده
mini
مینی
petite
ریزه
miniature
مینیاتوری
minuscule
دقیقه
لیلیپوت
lilliputian
کلنگ
stubby
آشغال
dumpy
انگلستان کوچک شده
miniaturisedUK
ایالات متحده کوچک شده
miniaturizedUS
جیب
خفن
fubsy
چمباتمه زده
squatty
تنومند
stocky
کوتوله ماهی
dwarfish
پینتیز شده
pintsized
کم اندازه
undersized
ناقص
stunted
آدم کوتوله
dwarf
جن
elfin
خردسال
midget
کم
اندک
نوجوان
teeny
اندازه کوچک
pintsize
کم عمق
shallow
بلند قد
بالا
lofty
بلند
طولانی
بزرگ
عظیم
غول
غول پیکر
حجیم شدن
خداوند متعال
gargantuan
ماموت
hulking
غول آسا
almighty
هومنگوز
mammoth
سر به فلک کشیده
colossal
لاغر
humungous
هیولا
gigantic
ارتفاعی
towering
قابل توجه
ginormous
عالی
lanky
بزرگ کردن
monster
با شکوه
humongous
بسیار بزرگ و مهم
lengthy
اندازه غول پیکر
altitudinous
بلند آسمان
sizable
oversize
majestic
monumental
giant-size
sky-high