presentation

base info - اطلاعات اولیه

presentation - ارائه

noun - اسم

/ˌpriːznˈteɪʃn/

UK :

/ˌpreznˈteɪʃn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [presentation] در گوگل
description - توضیح

  • عمل اهدای جایزه یا هدیه دادن به کسی در یک مراسم رسمی


  • رویدادی که در آن محصول یا ایده جدیدی را توصیف یا توضیح می دهید

  • the way in which something is said, offered, shown, or explained to others


    روشی که در آن چیزی گفته می شود، ارائه می شود، نشان داده می شود یا برای دیگران توضیح داده می شود

  • when you show something to someone so that it can be checked or considered


    وقتی چیزی را به کسی نشان می دهید تا بتوان آن را بررسی کرد یا در نظر گرفت

  • the act of performing a play


    عمل اجرای یک نمایش

  • the position in which a baby is lying in its mother’s body just before it is born


    وضعیتی که نوزاد درست قبل از تولد در بدن مادرش خوابیده است

  • an event at which a new product idea plan etc is described and explained


    رویدادی که در آن محصول، ایده، طرح و غیره جدید توصیف و توضیح داده می شود

  • the way in which something is said, shown, or explained to others


    روشی که در آن چیزی گفته می شود، نشان داده می شود یا برای دیگران توضیح داده می شود


  • صحبتی که در مورد چیزی اطلاعات می دهد

  • an occasion when prizes, qualifications, etc. are formally given to those who have won or achieved them


    موقعیتی که جوایز، مدارک تحصیلی و غیره به طور رسمی به کسانی که برنده یا به دست آورده اند داده می شود

  • the way something looks when it is shown to other people or the way someone looks


    شکلی که وقتی چیزی به دیگران نشان داده می‌شود، یا ظاهری که یک نفر به نظر می‌رسد

  • the act of giving or showing something or the way in which something is given or shown


    عمل دادن یا نشان دادن چیزی، یا روشی که در آن چیزی داده یا نشان داده می شود


  • گفتگو با گروهی که در آن اطلاعاتی در مورد یک محصول جدید، طرح و غیره ارائه می شود

  • the way in which someone or something appears or is shown


    روشی که در آن شخص یا چیزی ظاهر یا نشان داده می شود

  • I was supposed to be giving a presentation that morning to some colleagues from the Japanese division.


    قرار بود همان روز صبح برای تعدادی از همکاران بخش ژاپنی ارائه کنم.

  • Instead I gave Frank the entire presentation.


    در عوض من کل ارائه را به فرانک دادم.

  • He loved to have an audience to have customers to make presentations to and to close the deal.


    او دوست داشت مخاطب داشته باشد، مشتریانی داشته باشد که به آنها ارائه دهند و معامله را ببندند.

  • He'd spent years tied to drum machines and Portostudios, crafting songwriting ideas but without finding the perfect format of presentation.


    او سال‌ها را با دستگاه‌های درام و Portostudios گذرانده بود، و ایده‌های ترانه سرایی می‌ساخت، اما بدون یافتن فرمت کامل ارائه.

  • Our presentation was followed by about two hours of discussion.


    ارائه ما با حدود دو ساعت بحث دنبال شد.

  • The human factor also looms large in Bamford's presentation of the agency's strengths and weaknesses.


    عامل انسانی نیز در ارائه بامفورد از نقاط قوت و ضعف آژانس به چشم می خورد.

  • Incidentally, Chandos have greatly improved the presentation of their Collect series.


    اتفاقاً Chandos ارائه سری کلکت خود را بسیار بهبود بخشیده است.

  • To speed up publication the presentations have been used unaltered so the book lacks a coherent style or structure.


    برای سرعت بخشیدن به انتشار، از ارائه ها بدون تغییر استفاده شده است، بنابراین کتاب فاقد سبک یا ساختار منسجم است.

  • The presentation went extremely well with almost all of the audience requesting further information about our proposals.


    ارائه بسیار خوب انجام شد و تقریباً همه مخاطبان درخواست اطلاعات بیشتر در مورد پیشنهادات ما کردند.

  • Bear's Cafe needs to pay more attention to presentation and taste.


    کافه خرس باید به ارائه و سلیقه بیشتر توجه کند.

  • We blamed the lawyers for a weak presentation of the case.


    ما وکلا را به دلیل ارائه ضعیف پرونده مقصر دانستیم.

example - مثال
synonyms - مترادف

  • تظاهرات


  • نشانی

  • lecture


    سخنرانی


  • سخن، گفتار


  • صحبت

  • allocution


    تخصیص


  • نمایش دادن


  • نمایشگاه

  • exposition


    سمینار

  • seminar


    نشان می دهد


  • معرفی


  • راه اندازی


  • گزارش


  • قضیه

  • proposition


    رژه رفتن

  • launching


    گام صدا

  • parading


    پذیرایی


  • عمل کنید

  • reception


    اورتور

  • act


    فروش زمین

  • overture


    نمایش سگ و پونی


  • گفتمان

  • dog and pony show


    disquisition


  • مونولوگ انگلستان

  • disquisition


    مونولوگ ایالات متحده

  • monologueUK


    خطبه

  • oration


    پخش کردن

  • monologUS


    پایان نامه

  • sermon


  • spiel


  • dissertation


antonyms - متضاد
  • concealment


    پنهان کاری

  • hiding


    قایم شدن


  • واقعیت


  • پوشش


  • حقیقت


  • راز

  • vagueness


    ابهام

  • obscurity


    یقین - اطمینان - قطعیت

  • covering


    حفاظت

  • certainty


    ایمنی


  • تضمینی


  • معمولی بودن

  • surety


    سادگی

  • ordinariness


    فروتنی

  • simplicity


    کسلی

  • modesty


    ساده بودن

  • dullness


    ساکت

  • plainness



لغت پیشنهادی

unfrozen

لغت پیشنهادی

annihilation

لغت پیشنهادی

cruel