weak
weak - ضعیف
adjective - صفت
UK :
US :
ضعیف
ضعف
تضعیف شود
از نظر بدنی قوی نیست
قادر به تحمل وزن زیاد نیست
به راحتی تحت تأثیر دیگران قرار می گیرند - برای نشان دادن عدم تایید استفاده می شود
قدرت یا نفوذ زیادی ندارد
بدون قدرت جلب توجه یا سرگرم کردن مردم
done without energy or confidence
بدون انرژی یا اعتماد به نفس انجام می شود
در یک مهارت یا موضوع خاص، یا در زمینه خاصی از فعالیت یا دانش خوب نیست
not financially successful
از نظر مالی موفق نیست
به احتمال زیاد باعث نمی شود مردم باور کنند که چیزی درست است یا درست است
چای ضعیف، آبجو و غیره حاوی مقدار زیادی آب است و طعم کمی دارد
دیدن یا شنیدن مشکل است
از نظر جسمی قوی نیست، گاهی اوقات به این دلیل که شما بیمار هستید
ضعیف و لاغر، مخصوصاً به دلیل پیری
احساس ضعف در پاهای خود دارید و فقط می توانید آهسته و ناپایدار راه بروید
کوچک، نازک و بسیار ضعیف به نظر می رسد
ضعیف و قادر به انجام کارهای زیادی نیستید، زیرا شما بسیار بیمار، بسیار پیر یا بسیار جوان هستید
ضعیف و اغلب به راحتی بیمار می شود
ضعیف یا بیمار برای مدت طولانی، به خصوص به دلیل پیری
ضعیف یا بیمار، زیرا غذای کافی برای خوردن نداشته اید
قادر به تحمل وزن زیاد نیست و احتمال شکستگی وجود دارد
made of a thin material that is easy to break or damage – used when something needs to be handled carefully
ساخته شده از یک ماده نازک که به راحتی شکسته می شود یا آسیب می بیند - در مواقعی استفاده می شود که چیزی باید با دقت مورد استفاده قرار گیرد
به راحتی شکسته می شود یا آسیب می بیند - به ویژه در مورد مواد نرم، پوست و غیره استفاده می شود
به خوبی از مواد قوی ساخته نشده است و به راحتی آسیب می بیند - برای مبلمان، خانه ها و غیره استفاده می شود
در شرایط بسیار بد و احتمال شکستگی - مورد استفاده در مورد یک ساختمان، قطعه مبلمان، وسیله نقلیه و غیره
اگر بازارها، سرمایه گذاری ها، ارزها و غیره ضعیف باشند، قیمت آنها در حال کاهش است
اگر شرکتی ضعیف باشد، از نظر مالی قوی یا موفق نیست
شخصیت قوی ندارید، به طوری که قادر به تصمیم گیری یا متقاعد کردن یا رهبری دیگران نیستید
not strong in character so that you are not able to make decisions or to persuade or lead other people
استدلال یا بهانه ضعیف، استدلالی است که احتمال پذیرفتن یا باور آن وجود ندارد
یک نوشیدنی ضعیف نسبت به سایر محتویات آن دارای مقدار زیادی آب است به طوری که طعم قوی ندارد
A weak drink contains a lot of water compared to its other contents, so that it does not have a strong flavour
یک اسید، قلیایی یا باز شیمیایی ضعیف وقتی در آب حل می شود، یون های زیادی (= اتم هایی با بار الکتریکی) تولید نمی کند.
A weak acid alkali, or chemical base does not produce many ions (= atoms with an electrical charge) when it is dissolved in water.
او پس از بیماری هنوز ضعیف است.
His legs felt weak.
پاهایش احساس ضعف می کرد.
او از یک قلب ضعیف رنج می برد.
از گرسنگی خسته و ضعیف شده بودم.
آن پل برای ترافیک سنگین خیلی ضعیف است.
شالوده های ضعیف باعث فروریختن ساختمان شد.
مردی ضعیف و ترسو
در یک لحظه ضعیف (= وقتی به راحتی متقاعد شدم) گفتم می تواند ماشین را قرض بگیرد.
شرکت های کوچک در دوران رکود در موقعیت بسیار ضعیفی قرار می گیرند.
یک رهبر ضعیف
اتحادیه ها همیشه در این صنعت ضعیف بوده اند.
دلار ضعیف برای همه خبر بدی نیست.
یک ارز ضعیف/ین/یورو
آیا سیاست شما این است که ارز نسبتا ضعیفی داشته باشید؟
اقتصاد بسیار ضعیف است.
ارز همچنان در برابر دلار ضعیف بود.
چای ضعیف
یک اسید ضعیف
نور/سیگنال/صدای ضعیف
نور ضعیف خورشید زمستانی در سراسر دریاچه پخش شد.
یک تیم ضعیف
من همیشه در دروس علمی ضعیف بودم.
weak arguments/evidence
استدلال/شواهد ضعیف
از فیلم لذت بردم اما به نظرم پایانش خیلی ضعیف بود.
یک لبخند ضعیف
او تلاش ضعیفی کرد تا شاد به نظر برسد.
نقاط ضعف تیم در دفاع است.
او نقطه ضعف او را در مورد استیو می دانست.
لبخند ناگهانی او باعث شد از ناحیه زانو ضعیف شود.
او مستقیماً به دنبال یک حلقه ضعیف در زنجیره استدلال او رفت.
از گرسنگی ضعیف شده بود.
frail
نحیف
feeble
ضعیف
helpless
درمانده
puny
ظریف
delicate
تنبل شده
emasculated
ضعیف شده
enfeebled
لاغر
weakly
اندک
scrawny
بي عرضه
افته
wimpy
باعث شد
effete
شکننده
etiolated
بی قوت
fragile
علف هرز
strengthless
غمگین کردن
weedy
ضعیف کردن
wimpish
بی زور
debile
زهوار
forceless
بدون انگور
rickety
دوکی
sapless
مشتاق
spindly
ضعیف شده است
weakling
ناتوان
debilitated
شیره شده
enervated
از هوش رفتن
weakened
سجده کن
infirm
هدر رفته
sapped
faint
prostrate
wasted
قوی
سخت است
formidable
مهیب
mighty
توانا
بزرگ
brawny
قورمه دار
burly
تنومند
heavyweight
سنگین وزن
hunky
تنبل
muscular
عضلانی
قدرتمند
almighty
خداوند متعال
buff
گاومیش
غالب
hefty
سنگین
Herculean
هرکول
husky
هاسکی
powerhouse
نیروگاه
rugged
ناهموار
stalwart
استوار
stout
چاق و چله
strapping
تسمه بندی
سخت
manly
مردانه
overpowering
غلبه کننده
ripped
پاره شده
shredded
خرد شده
sinewy
سیخ دار
beefy
گوشتی
hearty
دلچسب
jacked
جک شده