link

base info - اطلاعات اولیه

link - ارتباط دادن

noun - اسم

/lɪŋk/

UK :

/lɪŋk/

US :

family - خانواده
link
ارتباط دادن
linkage
پیوند
google image
نتیجه جستجوی لغت [link] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • پلیس احتمال می دهد که بین این دو قتل ارتباطی وجود داشته باشد.


  • شواهدی مبنی بر ارتباط علی قوی بین قرار گرفتن در معرض آفتاب و سرطان پوست وجود دارد.

  • to establish/find a link


    برای ایجاد/پیدا کردن پیوند

  • These photographs are a direct link with the past.


    این عکس ها ارتباط مستقیمی با گذشته دارند.

  • Many of them had no previous links to terrorism.


    بسیاری از آنها هیچ ارتباط قبلی با تروریسم نداشتند.

  • to establish trade links with Asia


    برای ایجاد روابط تجاری با آسیا

  • Producers are forging direct links with consumers.


    تولیدکنندگان در حال ایجاد ارتباط مستقیم با مصرف کنندگان هستند.

  • The department tries to maintain close links with industry.


    این دپارتمان سعی می کند ارتباط نزدیک با صنعت را حفظ کند.

  • Social workers provide a vital link between hospital and community.


    مددکاران اجتماعی پیوندی حیاتی بین بیمارستان و جامعه ایجاد می کنند.


  • این توافق باعث تقویت روابط بین دو کشور خواهد شد.

  • a high-speed rail link


    یک لینک ریلی پرسرعت


  • یک لینک ویدیویی

  • The canal was an important transport link between England and Wales.


    این کانال یک ارتباط مهم حمل و نقل بین انگلستان و ولز بود.

  • The driver has a radio link to base.


    راننده یک پیوند رادیویی به پایگاه دارد.

  • We're trying to establish a link via satellite.


    ما در حال تلاش برای ایجاد یک پیوند از طریق ماهواره هستیم.

  • The speech was broadcast via a satellite link.


    این سخنرانی از طریق لینک ماهواره ای پخش شد.

  • You can find all the details by clicking this link.


    با کلیک روی این لینک می توانید تمام جزئیات را پیدا کنید.

  • Follow the links to watch our exclusive trailer.


    برای تماشای تریلر اختصاصی ما پیوندها را دنبال کنید.

  • I've posted a link to the article for those who are interested.


    من لینک مقاله را برای علاقه مندان قرار داده ام.

  • The chain was too long so I removed a few of the links.


    زنجیر خیلی طولانی بود بنابراین چند تا از لینک ها را حذف کردم.

  • You need four Italian sausage links.


    شما به چهار لینک سوسیس ایتالیایی نیاز دارید.

  • Food production processing and marketing are different links in the chain from farmer to consumer.


    تولید، فرآوری و بازاریابی مواد غذایی حلقه های متفاوتی در زنجیره از کشاورز تا مصرف کننده هستند.

  • Death is the last link in the chain.


    مرگ آخرین حلقه این زنجیر است.


  • او مستقیماً به دنبال یک حلقه ضعیف در زنجیره استدلال او رفت.

  • Her work explores the links between violence and gender relations.


    کار او پیوندهای بین خشونت و روابط جنسیتی را بررسی می کند.

  • Studies haven't proven a link between sugar and hyperactivity.


    مطالعات ارتباط بین قند و بیش فعالی را ثابت نکرده اند.

  • The author denies the link between capitalism and fascism.


    نویسنده ارتباط بین سرمایه داری و فاشیسم را رد می کند.


  • آمارها نشان می دهد که ارتباط واضحی بین طبقه اجتماعی و جرم وجود دارد.

  • The study suggests a strong link between workplace culture and a business's financial performance.


    این مطالعه ارتباط قوی بین فرهنگ محل کار و عملکرد مالی یک کسب و کار را نشان می دهد.

  • There is no link to an increase in cases of the disease.


    هیچ ارتباطی با افزایش موارد این بیماری وجود ندارد.

  • This provided a key conceptual link with earlier theories.


    این یک پیوند مفهومی کلیدی با تئوری های قبلی فراهم کرد.

synonyms - مترادف

  • ارتباط


  • مفصل


  • رابطه، رشته

  • coupling


    جفت

  • interface


    رابط

  • joining


    پیوستن

  • junction


    اتصال

  • knot


    گره

  • loop


    حلقه

  • interconnection


    اتصال متقابل

  • intersection


    تقاطع

  • ligament


    رباط


  • شبکه


  • درز

  • seam


    کراوات

  • splice


    سیمان

  • tie


    پیوند دهنده

  • cement


    اتصال دهنده

  • connective


    مخاطب

  • connector


    طناب


  • بست

  • cord


    تکان دادن

  • fastening


    لیگاتور

  • hitch


    رابطه

  • ligature


    جوش


  • کانال

  • weld


    کوپلر


  • بستن

  • coupler


  • hookup


  • ligation


antonyms - متضاد
  • disconnection


    قطع ارتباط

  • separation


    جدایش، جدایی

  • disconnect


    قطع شدن

  • severance


    جدایی

  • disengagement


    متارکه

  • detachment


    کناره گیری

  • disunion


    فراق

  • parting


    تقسیم


  • قطع کردن

  • cut-off


    جدا شدن

  • decoupling


    شکاف

  • cutting off


    شقاق


  • تقسیم بندی

  • breakup


    تفکیک

  • schism


    زنگ تفريح

  • partition


    جدا کردن

  • disassociation


    انحلال

  • dissociation


    بریدگی


  • عدم وابستگی

  • uncoupling


    جداسازی

  • dissolution


    افتتاح

  • scission


    آزادی

  • rift


    طلاق

  • disaffiliation


    خلیج

  • segregation


  • gap



  • emancipation



  • gulf


  • severing


لغت پیشنهادی

intrigued

لغت پیشنهادی

grass

لغت پیشنهادی

A1