telephone

base info - اطلاعات اولیه

telephone - تلفن

noun - اسم

/ˈtelɪfəʊn/

UK :

/ˈtelɪfəʊn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [telephone] در گوگل
description - توضیح

  • قطعه ای از تجهیزاتی که هنگام صحبت با کسی از طریق تلفن استفاده می کنید


  • با کسی تلفنی صحبت کردن


  • قطعه ای از تجهیزاتی که برای صحبت با فردی که در جای دیگری است استفاده می کنید


  • آ تلفن


  • برای استفاده از تلفن


  • وسیله ای برای صحبت کردن با کسی در مکانی دیگر از طریق سیگنال های الکتریکی

  • a device for speaking to someone in another place by means of electrical signals


    قطعه ای از تجهیزات الکترونیکی که این امکان را برای شما فراهم می کند تا با استفاده از سیگنال های الکتریکی ارسال شده در امتداد یک سیستم سیمی یا سیگنال های رادیویی با فردی در مکان دیگری که تجهیزات مشابهی دارد صحبت کنید. تلفن

  • a piece of electronic equipment that makes it possible for you to speak to someone in another place who has similar equipment using either electrical signals sent along a system of wires, or radio signals; a phone


    برقراری ارتباط با شخصی با استفاده از تلفن؛ تماس گرفتن با کسی


  • یک مکالمه تلفنی


  • یک تلفن بی سیم

  • a cordless telephone


    مناطق تفریحی دارای تلفن و میز بیلیارد.

  • Recreation areas have telephones and pool tables.


    زنجیرهای مهره‌ای سفید که دزیمترها را در خود جای می‌دادند، دستگاه‌های حسگر تشعشع شبیه پیجرهای بزرگ تلفن، دور گردنشان حلقه شده بود.

  • White-bead chains that held dosimeters, radiation-sensing devices resembling large telephone pagers, were looped around their necks.


    تلفن من زنگ می زند؟

  • Is that my telephone ringing?


    برخی دیگر از مدل سیستم تلفن تنظیم شده فعلی پشتیبانی می کنند.


  • تلفن وابسته نیروی دریایی در لندن نیز رهگیری شد.

  • The naval attaché's telephone in London was also intercepted.


    و او عاشق ژان کلود است، او همیشه در حال تلفن است ...

  • And he's fond of Jean-Claude, he's always on the telephone ...


    فران تلفن را قطع کرد و از پنجره بیرون را نگاه کرد.

  • Fran hung up the telephone and looked out the window.


    اعضای مستقر در خارج از لندن از خدمات تلفنی استفاده کردند یا برای پاسخ به 1465 سؤال در مورد عملکرد بانکی به کتابخانه نامه نوشتند.

  • Members based outside of London used the telephone service or wrote to the library for answers to 1,465 queries about banking practice.


    او گفت که این کمپین حامیان گرام را شناسایی کرده و با تلفن کار کرده تا آنها را به پای صندوق های رای برساند.

  • He said the campaign had identified Gramm supporters and worked the telephones to get them to the polls.


example - مثال
  • The telephone rang and Pat answered it.


    تلفن زنگ خورد و پت جواب داد.

  • I need to make a telephone call.


    باید یه تماس تلفنی بگیرم

  • You can reserve seats over the telephone.


    می توانید از طریق تلفن صندلی رزرو کنید.

  • Can I get in touch by telephone?


    آیا می توانم با تلفن تماس بگیرم؟


  • آنها خیلی بیشتر از ملاقات با تلفن صحبت می کنند.

  • She spoke by telephone to the French President.


    او تلفنی با رئیس جمهور فرانسه صحبت کرد.

  • a telephone conversation/interview


    مکالمه/مصاحبه تلفنی

  • telephone lines/services


    خطوط تلفن / خدمات

  • I picked up the telephone and called some people I knew.


    تلفن را برداشتم و با افرادی که می شناختم تماس گرفتم.

  • She put down the telephone and burst into tears.


    تلفن را گذاشت و اشک ریخت.

  • I've been trying to phone him all day—he must have left his telephone off the hook.


    من تمام روز سعی کردم با او تماس بگیرم - او احتمالاً تلفنش را کنار گذاشته است.

  • He's on the telephone at the moment.


    او در حال حاضر تلفن است.

  • You're wanted (= somebody wants to speak to you) on the telephone.


    شما تحت تعقیب هستید (= کسی می خواهد با شما صحبت کند) از طریق تلفن.

  • We were not on the telephone at the cottage.


    در کلبه تلفنی نبودیم.

  • All letters should include an address and a daytime telephone number.


    همه نامه ها باید شامل آدرس و شماره تلفن روزانه باشند.

  • Can I use your telephone?


    آیا می توانم از تلفن شما استفاده کنم؟

  • Excuse me do you have a telephone?


    ببخشید تلفن داری؟

  • Hang on—I'll just get the telephone.


    صبر کن - من فقط تلفن را می گیرم.

  • He was called to the telephone just as he was leaving.


    درست موقع رفتن به تلفن زنگ زدند.

  • She is in telephone contact with headquarters.


    او با ستاد در تماس تلفنی است.

  • The charity has set up a 24-hour telephone helpline.


    این موسسه خیریه خط تلفن 24 ساعته راه اندازی کرده است.

  • The office telephones were all out of order.


    تلفن های دفتر همه از کار افتاده بود.

  • The telephone was ringing furiously.


    تلفن با عصبانیت زنگ می خورد.

  • Your telephone is ringing.


    تلفن شما زنگ می زند

  • I tried to reach her by telephone.


    سعی کردم از طریق تلفن با او تماس بگیرم.

  • Palmer telephoned her attorney.


    پالمر با وکیلش تماس گرفت.


  • سرویس تلفن

  • a telephone call/conversation/interview


    یک تماس تلفنی/مکالمه/مصاحبه

  • a telephone company/network


    یک شرکت/شبکه ​​تلفن


  • یک شماره تلفن

  • You can redeem up to $50,000 of your shares by telephone.


    شما می توانید تا 50000 دلار از سهام خود را از طریق تلفن بازخرید کنید.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

unsolicited

لغت پیشنهادی

ANC

لغت پیشنهادی

resemblance