telephone
telephone - تلفن
noun - اسم
UK :
US :
قطعه ای از تجهیزاتی که هنگام صحبت با کسی از طریق تلفن استفاده می کنید
با کسی تلفنی صحبت کردن
قطعه ای از تجهیزاتی که برای صحبت با فردی که در جای دیگری است استفاده می کنید
آ تلفن
برای استفاده از تلفن
وسیله ای برای صحبت کردن با کسی در مکانی دیگر از طریق سیگنال های الکتریکی
قطعه ای از تجهیزات الکترونیکی که این امکان را برای شما فراهم می کند تا با استفاده از سیگنال های الکتریکی ارسال شده در امتداد یک سیستم سیمی یا سیگنال های رادیویی با فردی در مکان دیگری که تجهیزات مشابهی دارد صحبت کنید. تلفن
a piece of electronic equipment that makes it possible for you to speak to someone in another place who has similar equipment using either electrical signals sent along a system of wires, or radio signals; a phone
برقراری ارتباط با شخصی با استفاده از تلفن؛ تماس گرفتن با کسی
یک مکالمه تلفنی
یک تلفن بی سیم
مناطق تفریحی دارای تلفن و میز بیلیارد.
زنجیرهای مهرهای سفید که دزیمترها را در خود جای میدادند، دستگاههای حسگر تشعشع شبیه پیجرهای بزرگ تلفن، دور گردنشان حلقه شده بود.
White-bead chains that held dosimeters, radiation-sensing devices resembling large telephone pagers, were looped around their necks.
تلفن من زنگ می زند؟
برخی دیگر از مدل سیستم تلفن تنظیم شده فعلی پشتیبانی می کنند.
تلفن وابسته نیروی دریایی در لندن نیز رهگیری شد.
و او عاشق ژان کلود است، او همیشه در حال تلفن است ...
فران تلفن را قطع کرد و از پنجره بیرون را نگاه کرد.
اعضای مستقر در خارج از لندن از خدمات تلفنی استفاده کردند یا برای پاسخ به 1465 سؤال در مورد عملکرد بانکی به کتابخانه نامه نوشتند.
Members based outside of London used the telephone service or wrote to the library for answers to 1,465 queries about banking practice.
او گفت که این کمپین حامیان گرام را شناسایی کرده و با تلفن کار کرده تا آنها را به پای صندوق های رای برساند.
He said the campaign had identified Gramm supporters and worked the telephones to get them to the polls.
تلفن زنگ خورد و پت جواب داد.
باید یه تماس تلفنی بگیرم
می توانید از طریق تلفن صندلی رزرو کنید.
آیا می توانم با تلفن تماس بگیرم؟
آنها خیلی بیشتر از ملاقات با تلفن صحبت می کنند.
او تلفنی با رئیس جمهور فرانسه صحبت کرد.
مکالمه/مصاحبه تلفنی
telephone lines/services
خطوط تلفن / خدمات
تلفن را برداشتم و با افرادی که می شناختم تماس گرفتم.
تلفن را گذاشت و اشک ریخت.
من تمام روز سعی کردم با او تماس بگیرم - او احتمالاً تلفنش را کنار گذاشته است.
او در حال حاضر تلفن است.
شما تحت تعقیب هستید (= کسی می خواهد با شما صحبت کند) از طریق تلفن.
در کلبه تلفنی نبودیم.
همه نامه ها باید شامل آدرس و شماره تلفن روزانه باشند.
آیا می توانم از تلفن شما استفاده کنم؟
ببخشید تلفن داری؟
صبر کن - من فقط تلفن را می گیرم.
درست موقع رفتن به تلفن زنگ زدند.
او با ستاد در تماس تلفنی است.
این موسسه خیریه خط تلفن 24 ساعته راه اندازی کرده است.
تلفن های دفتر همه از کار افتاده بود.
تلفن با عصبانیت زنگ می خورد.
تلفن شما زنگ می زند
سعی کردم از طریق تلفن با او تماس بگیرم.
Palmer telephoned her attorney.
پالمر با وکیلش تماس گرفت.
سرویس تلفن
یک تماس تلفنی/مکالمه/مصاحبه
یک شرکت/شبکه تلفن
یک شماره تلفن
شما می توانید تا 50000 دلار از سهام خود را از طریق تلفن بازخرید کنید.
زنگ زدن
تلفن
dial
شماره گیری کنید
حلقه
buzz
وزوز
گرفتن
رسیدن
زنگ بزن
زنگ
احضار کردن
مخاطب
تلفن را به
با کسی تماس بگیر
تماس بگیرید
سوار کردن
یک خط رها کنید
برگشتن به
تماس بگیر
جرنگ جرنگ بده
حلقه بده
پایه لمسی با
برو روی بوق
وارد خط شوید
وزوز کردن
سوار دمنده شوید