bell

base info - اطلاعات اولیه

bell - زنگ

noun - اسم

/bel/

UK :

/bel/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bell] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • A peal of church bells rang out in the distance.


    صدای ناقوس کلیسا از دور به صدا درآمد.

  • a bicycle bell


    یک زنگ دوچرخه

  • His voice came down the line as clear as a bell.


    صدایش مثل یک زنگ از خط پایین آمد.

  • the bell of a trumpet (= the part at the end like a bell in shape)


    ناقوس شیپور (= قسمتی که در انتها مانند ناقوس است)

  • The church bells rang out.


    ناقوس کلیسا به صدا درآمد.

  • a bell-shaped flower


    یک گل زنگوله ای شکل

  • Off in the distance a bell tolled two in the morning.


    در دوردست، زنگ دو صبح به صدا درآمد.


  • یک برج ناقوس

  • wedding bells


    زنگ های عروسی

  • The dancers wore bells on their ankles.


    رقصنده ها زنگوله ها را روی مچ پا می بستند.

  • Ring the bell to see if they're in.


    زنگ را بزنید تا ببینید وارد هستند یا خیر.

  • The bell's ringing!


    زنگ به صدا در می آید!

  • The bell went for the end of the lesson.


    زنگ پایان درس به صدا در آمد.

  • An alarm bell went off.


    زنگ خطر به صدا درآمد.

  • Warning bells started ringing in her head as she sensed that something was wrong.


    زنگ های هشدار در سر او به صدا در آمدند زیرا او احساس کرد چیزی اشتباه است.

  • This decision is going to sound a warning bell to other couples.


    این تصمیم قرار است زنگ خطری برای زوج های دیگر به صدا درآورد.

  • Saved by the bell! (= a bell that signals the end of something) I thought I'd have to sit here listening to you two argue forever.


    توسط زنگ نجات یافت! (= زنگی که پایان چیزی را نشان می دهد) فکر کردم باید اینجا بنشینم و به بحث شما دو نفر برای همیشه گوش کنم.

  • The government’s proposal has set alarm bells ringing for people on low incomes.


    پیشنهاد دولت زنگ خطر را برای افراد کم درآمد به صدا در آورده است.

  • His name rings a bell but I can't think where we met.


    نام او زنگ می زند، اما نمی توانم فکر کنم کجا با هم آشنا شدیم.

  • The doctor said I was as sound as a bell.


    دکتر گفت صدایم مثل زنگ است.

  • The bells on the harness tinkled softly.


    زنگ های روی بند به آرامی زنگ می زدند.

  • The church bells tolled for Evensong.


    ناقوس کلیسا برای Evensong به صدا درآمد.

  • the faint chime of bells


    صدای ضعیف زنگ ها

  • Their friends could already hear wedding bells (= were sure they would get married).


    دوستان آنها قبلاً صدای زنگ عروسی را می شنیدند (= مطمئن بودند که ازدواج خواهند کرد).

  • I stood at the front door and rang the bell several times.


    جلوی در ایستادم و چند بار زنگ را زدم.

  • The church bells rang out to welcome in the New Year.


    ناقوس های کلیسا به استقبال سال نو به صدا درآمدند.

  • They wear traditional dress with bare feet and belled ankles.


    آنها لباس سنتی با پاهای برهنه و مچ پاهای زنگ دار می پوشند.

  • He belled their cats in an attempt to stop them killing birds.


    او برای جلوگیری از کشتن پرندگان، گربه های آنها را زنگ زد.

  • a belled cap/sleigh


    کلاه/ سورتمه زنگ دار

  • Bell me when you're ready OK?


    وقتی آماده شدی زنگ بزن، باشه؟

  • I belled him on his mobile.


    با موبایلش زنگ زدم.

synonyms - مترادف
  • alarm


    زنگ خطر. هشدار

  • chime


    صدای زنگ

  • gong


    گونگ

  • knell


    زانو زدن

  • peal


    پوست کندن

  • tocsin


    توکسین

  • toll


    عوارض

  • alert


    هشدار

  • buzz


    وزوز

  • buzzer


    زنگ

  • carillon


    کاریلون

  • clapper


    کف زدن

  • curfew


    مقررات حکومت نظامی وخاموشی در ساعت معین شب

  • ding-dong


    ding-dong

  • dinger


    غذا خوردن

  • doorbell


    زنگ درب

  • ringer


    علامت


  • آژیر

  • siren


    tintinnabulum

  • tintinnabulum


    شام

  • Vesper


    گلوکن اشپیل


  • زنگ هشدار

  • glockenspiel


    ناقوس کلیسا

  • alarm bell


    زنگ دست


  • زنگ مدرسه


  • زنگ کشتی


  • زنگ سورتمه

  • ship's bell


    شیپور

  • sleigh bell


    سیگنال خطر

  • horn



antonyms - متضاد
  • assurance


    اطمینان


  • اعتماد به نفس


  • صلح

  • quietness


    سکوت

  • repose


    آرام گرفتن


  • امنیت

لغت پیشنهادی

blooming

لغت پیشنهادی

breeze

لغت پیشنهادی

patentable