mixture

base info - اطلاعات اولیه

mixture - مخلوط

noun - اسم

/ˈmɪkstʃər/

UK :

/ˈmɪkstʃə(r)/

US :

family - خانواده
mix
مخلوط کردن
mixer
مخلوط کن
mixed
مختلط
google image
نتیجه جستجوی لغت [mixture] در گوگل
description - توضیح
  • a combination of two or more different things, feelings, or types of people


    ترکیبی از دو یا چند چیز، احساس یا نوع افراد مختلف

  • a liquid or other substance made by mixing several substances together especially in cooking


    مایع یا ماده دیگری که از مخلوط کردن چند ماده با هم به خصوص در پخت و پز ایجاد می شود


  • ترکیبی از موادی که در کنار هم قرار می گیرند اما با یکدیگر مخلوط نمی شوند

  • several different substances, ideas, qualities etc that have been put together especially so that they form one thing


    چندین ماده، ایده، کیفیت و غیره مختلف که در کنار هم قرار گرفته اند، به خصوص به طوری که آنها یک چیز را تشکیل می دهند

  • two or more different things, substances etc that are used together or work together


    دو یا چند چیز مختلف، مواد و غیره که با هم استفاده می شوند یا با هم کار می کنند

  • a mixture of two or more things, qualities, or characteristics, especially ones that combine successfully or in a pleasant way


    ترکیبی از دو یا چند چیز، کیفیت یا ویژگی، به ویژه آنهایی که با موفقیت یا به روشی دلپذیر ترکیب می شوند

  • a mixture of very different things – used when you are describing what something looks or sounds like


    ترکیبی از چیزهای بسیار متفاوت - هنگامی که شما در حال توصیف ظاهر یا صدای چیزی هستید استفاده می شود

  • something that is produced by combining two or more things, especially using advanced scientific methods


    چیزی که از ترکیب دو یا چند چیز به ویژه با استفاده از روش های علمی پیشرفته تولید می شود


  • ترکیبی از چیزهای مختلف، که در آن شما هنوز می توانید ویژگی های اصلی را تشخیص دهید

  • something that has been made by combining different things, especially information or ideas


    چیزی که از ترکیب چیزهای مختلف، به ویژه اطلاعات یا ایده ها ساخته شده است

  • a lot of different things mixed together in an untidy way


    بسیاری از چیزهای مختلف به شکلی نامرتب با هم مخلوط شده اند


  • ترکیبی از چیزهای مختلف، سبک ها و غیره که با هم درست به نظر نمی رسند

  • a chemical substance that contains atoms of two or more elements


    یک ماده شیمیایی که حاوی اتم های دو یا چند عنصر است

  • a liquid mixed with a solid or a gas


    مایعی که با یک جامد یا گاز مخلوط شده است


  • ماده ای که از ترکیب مواد مختلف یا هر ترکیبی از چیزهای مختلف ساخته شده است

  • the process of mixing


    فرآیند اختلاط


  • نوعی دارویی که قبل از مصرف باید تکان داده شود

  • a combination of substances resulting from mixing them together so that they cannot be easily separated


    ترکیبی از مواد حاصل از مخلوط کردن آنها با یکدیگر به طوری که نمی توان آنها را به راحتی جدا کرد


  • مخلوط نیز هر ترکیبی از چیزهای مختلف است

  • Paul marinated the chicken in a mixture of olive oil lemon juice and spices.


    پل مرغ را در مخلوطی از روغن زیتون، آب لیمو و ادویه جات ترشی جات خوابانید.

  • His work is a mixture of photography and painting.


    کار او آمیزه ای از عکاسی و نقاشی است.

  • A long French liner slipped majestically by with a mixture of European and Asian faces staring curiously from the decks.


    یک آستر بلند فرانسوی به طرز باشکوهی با ترکیبی از چهره های اروپایی و آسیایی که با کنجکاوی از روی عرشه خیره شده بودند، از کنار آن عبور کرد.

  • He looked at her with a mixture of admiration and curiosity.


    با آمیزه ای از تحسین و کنجکاوی به او نگاه کرد.

  • A mixture of concern and anger invaded her.


    مخلوطی از نگرانی و خشم به او هجوم آورد.

  • The car runs on a special ether-alcohol mixture that won't work in an ordinary engine.


    ماشین بر روی یک مخلوط اتر الکلی خاص کار می کند که در یک موتور معمولی کار نمی کند.

  • The house behind us was a strange architectural mixture.


    خانه پشت سر ما ترکیبی عجیب از معماری بود.

  • Divide the cake mixture between the cans and place on a greased baking tray.


    مخلوط کیک را بین قوطی ها تقسیم کنید و در سینی فر چرب شده قرار دهید.

  • Small crystals of cadmium are interspersed in the finely divided eutectic mixture.


    بلورهای کوچک کادمیوم در مخلوط یوتکتیک ریز تقسیم شده پراکنده می شوند.

  • Dissolve gelatin in cold water and add to soup mixture.


    ژلاتین را در آب سرد حل کرده و به مخلوط سوپ اضافه کنید.

  • A special mixture of peat and soil is used for growing bonsai trees.


    مخلوط مخصوصی از ذغال سنگ نارس و خاک برای رشد درختان بونسای استفاده می شود.

  • Pack the mixture into little pots or jars.


    مخلوط را در گلدان ها یا شیشه های کوچک بسته بندی کنید.

example - مثال

  • او ترکیبی کنجکاو بود، بخشی بانوی بزرگ، بخشی دیگر کودک وحشی.

  • The city is a mixture of old and new buildings.


    این شهر ترکیبی از ساختمان های قدیمی و جدید است.

  • We listened to the news with a mixture of surprise and horror.


    اخبار را با آمیزه‌ای از تعجب و وحشت شنیدیم.

  • Anger is often caused by frustration or embarrassment, or a mixture of the two.


    خشم اغلب ناشی از ناامیدی یا خجالت یا ترکیبی از این دو است.

  • pastries filled with a mixture of nuts, sugar and rose water


    شیرینی هایی که با مخلوطی از آجیل، شکر و گلاب پر شده اند

  • Spread the cake mixture into a greased baking tin.


    مخلوط کیک را در قالب چرب شده پهن کنید.

  • Add the eggs to the mixture and beat well.


    تخم مرغ ها را به مخلوط اضافه کنید و خوب هم بزنید.

  • Gradually fold the flour into the egg mixture.


    آرد را به تدریج در مخلوط تخم مرغ بریزید.

  • Exposures to chemical mixtures have produced unexpected effects.


    قرار گرفتن در معرض مخلوط های شیمیایی اثرات غیرمنتظره ای ایجاد کرده است.

  • He looked at me with a mixture of amazement and horror.


    او با آمیزه ای از تعجب و وحشت به من نگاه کرد.

  • Lust and revenge are a heady mixture.


    شهوت و انتقام آمیزه‌ای است.

  • The cloth is made from a mixture of linen and cotton.


    این پارچه از مخلوط کتان و پنبه ساخته شده است.

  • The pond contains a mixture of goldfish and carp.


    این حوض حاوی مخلوطی از ماهی قرمز و کپور است.


  • آمیزه‌ای از میل و آتش

  • a judicious mixture of young and experienced players


    ترکیبی عاقلانه از بازیکنان جوان و با تجربه

  • an eclectic mixture of architectural styles


    ترکیبی التقاطی از سبک های معماری

  • a complex mixture of dance ritual and architecture


    ترکیبی پیچیده از رقص، آیین و معماری


  • مخلوط کیک را داخل کاسه بریزید.

  • The mixture contains some ingredients that are difficult to find.


    این مخلوط حاوی موادی است که یافتن آنها دشوار است.

  • An alloy is a mixture of two types of metal.


    آلیاژ مخلوطی از دو نوع فلز است.

  • The mixture of flour, water and yeast is then left in a warm place for four hours.


    مخلوط آرد، آب و مایه خمیر را به مدت چهار ساعت در جای گرم قرار می دهیم.

  • Their latest CD is a mixture of new and old songs.


    آخرین سی دی آنها ترکیبی از آهنگ های جدید و قدیمی است.

  • cough mixture


    شربت ضد سرفه

  • It’s a highly explosive mixture and has to be handled carefully.


    این یک مخلوط بسیار انفجاری است و باید با دقت مورد استفاده قرار گیرد.


  • طراحان مد خوب اغلب بر ترکیبی از قدیمی و جدید تکیه می کنند.

synonyms - مترادف
  • assortment


    مجموعه ای

  • jumble


    بهم ریختن

  • medley


    مختلط

  • miscellany


    متفرقه

  • mishmash


    اش شله قلمکار


  • تنوع

  • hodgepodge


    درهم و برهم

  • potpourri


    پات پوری

  • hash


    هش

  • patchwork


    تکه تکه کاری

  • hotchpotch


    هوچ پاچ

  • collage


    کلاژ


  • مجموعه

  • muddle


    درهم ریختن

  • pastiche


    پاستیچ

  • farrago


    farrago


  • بهم ریختگی

  • ragbag


    کیسه کهنه

  • mix


    مخلوط کردن

  • stew


    خورشت


  • گیجی


  • انتخاب

  • gallimaufry


    گالیمافری

  • melange


    ملانژ

  • salmagundi


    سالماگوندی

  • mélange


    کنگلومرا

  • assemblage


    اولیو

  • conglomeration


    ترکیبی

  • olio



  • combo


antonyms - متضاد

  • تقسیم

  • separation


    جدایش، جدایی

  • singularity


    تکینگی


  • جزء

  • severance


    جدایی


  • عنصر


  • عنصر طبیعی

  • sundering


    جدا کردن

  • parting


    فراق

  • detachment


    کناره گیری

  • singular


    مفرد

  • permutation


    جایگشت


  • بخش


  • تحلیل و بررسی

  • disorganizationUS


    بی سازمانی ایالات متحده

  • disorganisationUK


    سازماندهی بریتانیا

لغت پیشنهادی

associative property

لغت پیشنهادی

bouncing

لغت پیشنهادی

fireworks