mixture
mixture - مخلوط
noun - اسم
UK :
US :
ترکیبی از دو یا چند چیز، احساس یا نوع افراد مختلف
مایع یا ماده دیگری که از مخلوط کردن چند ماده با هم به خصوص در پخت و پز ایجاد می شود
ترکیبی از موادی که در کنار هم قرار می گیرند اما با یکدیگر مخلوط نمی شوند
several different substances, ideas, qualities etc that have been put together especially so that they form one thing
چندین ماده، ایده، کیفیت و غیره مختلف که در کنار هم قرار گرفته اند، به خصوص به طوری که آنها یک چیز را تشکیل می دهند
دو یا چند چیز مختلف، مواد و غیره که با هم استفاده می شوند یا با هم کار می کنند
a mixture of two or more things, qualities, or characteristics, especially ones that combine successfully or in a pleasant way
ترکیبی از دو یا چند چیز، کیفیت یا ویژگی، به ویژه آنهایی که با موفقیت یا به روشی دلپذیر ترکیب می شوند
a mixture of very different things – used when you are describing what something looks or sounds like
ترکیبی از چیزهای بسیار متفاوت - هنگامی که شما در حال توصیف ظاهر یا صدای چیزی هستید استفاده می شود
something that is produced by combining two or more things, especially using advanced scientific methods
چیزی که از ترکیب دو یا چند چیز به ویژه با استفاده از روش های علمی پیشرفته تولید می شود
ترکیبی از چیزهای مختلف، که در آن شما هنوز می توانید ویژگی های اصلی را تشخیص دهید
something that has been made by combining different things, especially information or ideas
چیزی که از ترکیب چیزهای مختلف، به ویژه اطلاعات یا ایده ها ساخته شده است
بسیاری از چیزهای مختلف به شکلی نامرتب با هم مخلوط شده اند
ترکیبی از چیزهای مختلف، سبک ها و غیره که با هم درست به نظر نمی رسند
یک ماده شیمیایی که حاوی اتم های دو یا چند عنصر است
مایعی که با یک جامد یا گاز مخلوط شده است
ماده ای که از ترکیب مواد مختلف یا هر ترکیبی از چیزهای مختلف ساخته شده است
فرآیند اختلاط
نوعی دارویی که قبل از مصرف باید تکان داده شود
a combination of substances resulting from mixing them together so that they cannot be easily separated
ترکیبی از مواد حاصل از مخلوط کردن آنها با یکدیگر به طوری که نمی توان آنها را به راحتی جدا کرد
مخلوط نیز هر ترکیبی از چیزهای مختلف است
پل مرغ را در مخلوطی از روغن زیتون، آب لیمو و ادویه جات ترشی جات خوابانید.
کار او آمیزه ای از عکاسی و نقاشی است.
A long French liner slipped majestically by with a mixture of European and Asian faces staring curiously from the decks.
یک آستر بلند فرانسوی به طرز باشکوهی با ترکیبی از چهره های اروپایی و آسیایی که با کنجکاوی از روی عرشه خیره شده بودند، از کنار آن عبور کرد.
با آمیزه ای از تحسین و کنجکاوی به او نگاه کرد.
مخلوطی از نگرانی و خشم به او هجوم آورد.
ماشین بر روی یک مخلوط اتر الکلی خاص کار می کند که در یک موتور معمولی کار نمی کند.
خانه پشت سر ما ترکیبی عجیب از معماری بود.
مخلوط کیک را بین قوطی ها تقسیم کنید و در سینی فر چرب شده قرار دهید.
بلورهای کوچک کادمیوم در مخلوط یوتکتیک ریز تقسیم شده پراکنده می شوند.
ژلاتین را در آب سرد حل کرده و به مخلوط سوپ اضافه کنید.
مخلوط مخصوصی از ذغال سنگ نارس و خاک برای رشد درختان بونسای استفاده می شود.
مخلوط را در گلدان ها یا شیشه های کوچک بسته بندی کنید.
او ترکیبی کنجکاو بود، بخشی بانوی بزرگ، بخشی دیگر کودک وحشی.
این شهر ترکیبی از ساختمان های قدیمی و جدید است.
اخبار را با آمیزهای از تعجب و وحشت شنیدیم.
خشم اغلب ناشی از ناامیدی یا خجالت یا ترکیبی از این دو است.
شیرینی هایی که با مخلوطی از آجیل، شکر و گلاب پر شده اند
مخلوط کیک را در قالب چرب شده پهن کنید.
تخم مرغ ها را به مخلوط اضافه کنید و خوب هم بزنید.
آرد را به تدریج در مخلوط تخم مرغ بریزید.
قرار گرفتن در معرض مخلوط های شیمیایی اثرات غیرمنتظره ای ایجاد کرده است.
او با آمیزه ای از تعجب و وحشت به من نگاه کرد.
شهوت و انتقام آمیزهای است.
این پارچه از مخلوط کتان و پنبه ساخته شده است.
این حوض حاوی مخلوطی از ماهی قرمز و کپور است.
آمیزهای از میل و آتش
ترکیبی عاقلانه از بازیکنان جوان و با تجربه
ترکیبی التقاطی از سبک های معماری
ترکیبی پیچیده از رقص، آیین و معماری
مخلوط کیک را داخل کاسه بریزید.
این مخلوط حاوی موادی است که یافتن آنها دشوار است.
آلیاژ مخلوطی از دو نوع فلز است.
مخلوط آرد، آب و مایه خمیر را به مدت چهار ساعت در جای گرم قرار می دهیم.
آخرین سی دی آنها ترکیبی از آهنگ های جدید و قدیمی است.
cough mixture
شربت ضد سرفه
این یک مخلوط بسیار انفجاری است و باید با دقت مورد استفاده قرار گیرد.
طراحان مد خوب اغلب بر ترکیبی از قدیمی و جدید تکیه می کنند.
assortment
مجموعه ای
jumble
بهم ریختن
medley
مختلط
miscellany
متفرقه
mishmash
اش شله قلمکار
تنوع
hodgepodge
درهم و برهم
potpourri
پات پوری
hash
هش
patchwork
تکه تکه کاری
hotchpotch
هوچ پاچ
collage
کلاژ
مجموعه
muddle
درهم ریختن
pastiche
پاستیچ
farrago
farrago
بهم ریختگی
ragbag
کیسه کهنه
مخلوط کردن
stew
خورشت
گیجی
انتخاب
gallimaufry
گالیمافری
melange
ملانژ
salmagundi
سالماگوندی
mélange
کنگلومرا
assemblage
اولیو
conglomeration
ترکیبی
olio
combo
تقسیم
separation
جدایش، جدایی
singularity
تکینگی
جزء
severance
جدایی
عنصر
عنصر طبیعی
sundering
جدا کردن
parting
فراق
detachment
کناره گیری
singular
مفرد
permutation
جایگشت
بخش
تحلیل و بررسی
disorganizationUS
بی سازمانی ایالات متحده
disorganisationUK
سازماندهی بریتانیا