spread
spread - گسترش
verb - فعل
UK :
US :
if something spreads or is spread it becomes larger or moves so that it affects more people or a larger area
اگر چیزی پخش شود یا پخش شود، بزرگتر می شود یا حرکت می کند به طوری که افراد بیشتری یا منطقه بزرگتری را تحت تأثیر قرار می دهد.
برای شناخته شدن یا استفاده توسط افراد بیشتر و بیشتر
گفتن چیزی به افراد زیادی
برای باز کردن چیزی یا مرتب کردن گروهی از چیزها به گونه ای که سطح صافی را بپوشانند
برای پوشش دادن یا وجود در سراسر یک منطقه بزرگ
قرار دادن یک ماده نرم روی یک سطح، یا آنقدر نرم بودن که بتوان روی یک سطح قرار داد
اگر دست ها، انگشتان یا پاهای خود را باز کنید، آنها را از هم دور می کنید
انجام کاری در یک دوره زمانی معین، نه در یک زمان
به اشتراک گذاشتن یا تقسیم چیزی بین چند نفر یا چیزها
اگر حالتی روی صورت کسی پخش شود، به آرامی روی صورت او ظاهر می شود
if money effort etc is spread thin it is being used for many things so there is not enough for each thing
اگر پول، تلاش و غیره نازک پخش شود، برای چیزهای زیادی استفاده می شود، بنابراین برای هر چیز کافی نیست
سعی کنید چندین کار را همزمان انجام دهید تا هیچ یک از آنها را به طور موثر انجام ندهید
هنگامی که چیزی بر افراد بیشتری تأثیر می گذارد یا درباره آن شناخته می شود یا منطقه بزرگ تری را در بر می گیرد
ماده ای نرم که از روغن نباتی ساخته می شود و مانند کره استفاده می شود
غذای نرمی که روی نان بمالید
طیفی از افراد یا چیزها
کل مساحتی که چیزی در آن وجود دارد
یک وعده غذایی بزرگ برای چندین مهمان در یک مناسبت خاص
ناحیه ای که وقتی انگشتان دست یا بال های پرنده کاملاً کشیده می شوند پوشیده می شود
a bedspread
یک روتختی
the difference between the prices at which something is bought and sold, or the interest rates for lending and borrowing money
تفاوت بین قیمت هایی که در آن چیزی خرید و فروش می شود، یا نرخ بهره برای وام دادن و قرض گرفتن پول
تعداد امتیازات بین امتیازات دو تیم مقابل
مزرعه یا مزرعه بزرگ
برای تقسیم کار، مسئولیت یا پول بین چند نفر
پرداخت به تدریج برای چیزی در یک دوره زمانی
به طور گسترده مورد استفاده قرار گیرد یا در مورد آن شناخته شود
to reduce the chance of a large loss by sharing the risk of insuring someone or something with other insurance companies
با به اشتراک گذاشتن ریسک بیمه کردن شخص یا چیزی با سایر شرکتهای بیمه، احتمال خسارت بزرگ را کاهش دهید
طیف وسیعی از افراد یا چیزها، به ویژه سرمایه گذاری ها
the difference between the interest rate a bank pays on DEPOSITs (=money put in the bank) and the interest rate it charges on loans
تفاوت بین نرخ بهره ای که بانک به سپرده ها می پردازد (= پولی که در بانک گذاشته می شود) و نرخ بهره ای که برای وام ها اعمال می کند.
the difference between two rates of interest. Interest on company bonds is often set in relation to the interest on particular government bonds
تفاوت بین دو نرخ بهره سود اوراق قرضه شرکت اغلب در رابطه با سود اوراق قرضه دولتی خاص تعیین می شود
تفاوت بین قیمت خرید و قیمت فروش سهام، UNIT TRUST و غیره
این خبر پخش شده بود و هیجان زیادی ایجاد می کرد.
استفاده از رایانه در آن دوره به سرعت گسترش یافت.
Within weeks, his confidence had spread throughout the team.
در عرض چند هفته، اعتماد به نفس او در کل تیم پخش شد.
این بیماری به راحتی گسترش می یابد.
این ایده به سرعت در سال های بعد گسترش یافت.
Someone's been spreading rumours about you.
یک نفر در مورد شما شایعاتی را منتشر کرده است.
او از موسیقی رپ خود برای انتشار این پیام که خشونت اشتباه است استفاده می کند.
این بیماری توسط پشه منتقل می شود.
این ویروس عمدتاً از طریق سرفه و عطسه از فردی به فرد دیگر منتقل می شود.
The depression started in the US and spread quickly throughout the world.
افسردگی از ایالات متحده شروع شد و به سرعت در سراسر جهان گسترش یافت.
هیچ مدرکی مبنی بر گسترش سرطان وجود ندارد.
آتش به سرعت به ساختمان های مجاور سرایت کرد.
آب شروع به پخش شدن روی زمین کرد.
لبخندی به آرامی روی صورتش پخش شد.
برای این گیاه فضای زیادی در نظر بگیرید زیرا ریشه های آن به طور گسترده گسترش می یابد.
باد شدید شعله های آتش را گسترش داد.
استفاده بیش از حد از آب می تواند لکه را پخش کند.
دانه ها و گرده ها توسط باد پخش می شوند.
ما 10000 عضو در سراسر کشور داریم.
دره در زیر ما گسترده شده است.
کود دامی را هم در بهار و هم در پاییز پخش می کنند.
روی تکه های نان تست کره بمالید
پرندگان روغن را روی پرهای خود پخش می کنند تا آنها را گرم و خشک نگه دارد.
تکه های نان تست که با کره پخش شده است
اگر رنگ خیلی غلیظ باشد، به طور یکنواخت پخش نمی شود.
پرنده بال هایش را باز کرد.
پرنده ای که بال هایش را پهن کرده است
پارچه ای روی میز پهن کردند.
سو نقشه را روی زمین پهن کرد.
فرش را روی زمین پهن کردیم.
پتو را روی نی پهن کرد و خوابید.
گسترش
پیشرفت
افزایش دادن
advancement
توسعه
تشدید
escalation
افزایش
proliferation
انتقال
transmission
انتشار
diffusion
انتشار | پخش شدن
dissemination
افزونه
ساختن
buildout
رشد
قارچ زایی
mushrooming
در حال گسترش
spreading
پراکندگی
dispersal
ترشح
propagation
قطب نما
suffusion
پوشش
compass
توزیع
تقسیم
dispersion
بزرگ شدن
اسراف
تابش - تشعشع
enlargement
انشعاب
profusion
انتقال خون
radiation
ضرب
ramification
علاوه بر این
transfusion
انباشت
multiplication
accumulation
کاهش
کاهش می یابد
نزول کردن
abridgementUK
خلاصه انگلستان
abridgmentUS
خلاصه ایالات متحده
lessening
پایین آوردن
lowering
برش
تخلیه
cutback
رها کردن
decrement
ضرر - زیان
depletion
انقباض
اختصار
محدود کردن
shrinkage
برش دادن
abatement
کسر
contraction
سقوط
curtailment
به حداقل رساندن
cutting
به حداقل رساندن انگلستان
deduction
به حداقل رساندن ایالات متحده
diminishment
تنزل
افسردگی
falloff
بریده بریده
minimization
پیرایش
minimisingUK
minimizingUS
degradation
diminution
limiting
slash
trimming
