rapidly
rapidly - به طور سریع
adverb - قید
UK :
US :
بسیار سریع و در مدت زمان بسیار کوتاه
به صورت سریع یا ناگهانی
حتی کسانی که او سعی کرد با دختران دفتری تأسیس کند، به نظر می رسید که به سرعت پایه گذاری می شوند.
بازارهای کار بسیار تنگ شد و دستمزدهای پولی به سرعت افزایش یافت.
سایر پستانداران با نفس نفس زدن سریع می خندند.
پس از جنگ خلیج فارس، او به سرعت ارتقا یافت و شروع به ترکیب بیشتر در محافل سیاسی کرد.
رز به سرعت بهبود یافت و به زودی توانست دوباره به بیرون برود.
ظروف مسی و اتصالات برنجی تحت این شرایط به سرعت مورد حمله قرار می گیرند.
However the market is developing rapidly externally.
با این حال، بازار در خارج به سرعت در حال توسعه است.
But in rapidly heating or cooling markets, new-home prices can signal a change in overall price trends.
اما در بازارهای گرمایش یا سرمایش سریع، قیمت خانه های نوساز می تواند نشان دهنده تغییر در روند کلی قیمت باشد.
افزایش/گسترش/گسترش سریع
تغییر/توسعه/تکامل سریع
یک اقتصاد به سرعت در حال رشد
Crime figures are rising rapidly.
آمار جرم و جنایت به سرعت در حال افزایش است.
به سرعت آشکار شد که افسران کافی برای حفظ کنترل وجود نداشت.
The technology is rapidly changing.
تکنولوژی به سرعت در حال تغییر است.
همه چیز به سرعت در حال تغییر است.
ذخایر نفت این کشور به سرعت در حال کاهش است.
به سرعت
سریع
مثل باد
briskly
با عجله
speedily
بی درنگ
swiftly
عجولانه
hastily
به طور ناگهانی
expeditiously
ناوگان
promptly
پرستو
posthaste
قدیم
precipitately
ناگهان
apace
پا داغ
fleetly
در یک حمله
presto
مثل شعله ها
pronto
مثل دیوانه
abruptly
مثل کف زدن ها
با سرعت
hurriedly
به ترتیب کوتاه
snappily
با سرعت تمام
hotfoot
با سرعت پیچ و تاب
like blazes
in haste
به آرامی
به تدریج
leisurely
با فراغت
unhurriedly
بدون عجله
deliberately
به عمد
کند
sluggishly
با آرامش
calmly
به طور اتفاقی
casually
به طور پیوسته
steadily
بی حال
languidly
با تاخیر
laggardly
بی تعارف
nonchalantly
به طرز فجیعی
ploddingly
روشمند
methodically
اینچ آرد
inchmeal
تنبلی
lazily
آهسته. تدریجی
با سرعتی آرام
tardily
با سرعت کم
without hurrying
با سرعت حلزون
در اوقات فراغت خود
ذره ذره
در وقت خوب خودت
کم کم
به آرامی اما با اطمینان
گام به گام
وقت گرفتن
listlessly