signal

base info - اطلاعات اولیه

signal - علامت

noun - اسم

/ˈsɪɡnəl/

UK :

/ˈsɪɡnəl/

US :

family - خانواده
sign
امضا کردن
signatory
امضا کننده
signature
امضا
signing
سیگنال دهنده
signaller
بدون امضا
unsigned
علامت
signal
اشکارا
signally
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [signal] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a danger/warning/distress signal


    یک سیگنال خطر / هشدار / پریشانی

  • At an agreed signal they left the room.


    با یک علامت توافق شده اتاق را ترک کردند.

  • She made an impatient signal to him but he ignored her.


    علامتی بی حوصله به او داد، اما او به او توجهی نکرد.

  • He thought he had heard the referee's signal to proceed.


    او فکر می کرد که سیگنال داور برای ادامه کار را شنیده است.

  • The siren was a signal for everyone to leave the building.


    آژیر علامتی بود که همه از ساختمان خارج شوند.

  • We spotted the scout's signal that four enemy soldiers were coming towards us.


    ما متوجه سیگنال پیشاهنگ شدیم که چهار سرباز دشمن به سمت ما می آیند.


  • منتظر سیگنال رهبر گروه خود باشید.

  • When I give the signal run!


    وقتی سیگنال دادم بدوید!

  • All I get is a busy signal when I dial his number (= his phone is being used).


    وقتی شماره او را می گیرم (= تلفن او در حال استفاده است) تنها چیزی که دریافت می کنم یک سیگنال مشغول است.

  • hand signals (= movements that cyclists make with their hands to tell other people that they are going to stop turn etc.)


    علائم دست (= حرکاتی که دوچرخه سواران با دستان خود انجام می دهند تا به دیگران بگویند که می خواهند بایستند، بچرخند و غیره)

  • The traffic signals were on red.


    علائم راهنمایی و رانندگی قرمز بود.


  • یک سیگنال توقف

  • Delays are occurring as a result of signal failure on the northbound line.


    تأخیرها در نتیجه خرابی سیگنال در خط شمال به وجود می آیند.

  • radio signals


    سیگنال های رادیویی

  • TV signals


    سیگنال های تلویزیونی


  • یک سیگنال دیجیتال

  • a high-frequency signal


    یک سیگنال فرکانس بالا

  • a radar signal


    یک سیگنال راداری

  • to emit a signal


    برای انتشار سیگنال

  • to detect/pick up signals


    برای شناسایی/گرفتن سیگنال ها

  • I couldn't get a signal on my phone.


    نتونستم سیگنال گوشیم بگیرم.

  • The signal is received by three different antennas at slightly different times.


    سیگنال توسط سه آنتن مختلف در زمان های کمی متفاوت دریافت می شود.

  • The satellite is used for transmitting signals around the world.


    این ماهواره برای انتقال سیگنال در سراسر جهان استفاده می شود.

  • The signal from the transmitter seems to have been boosted.


    به نظر می رسد سیگنال فرستنده تقویت شده است.

  • The rise in inflation is a clear signal that the government's policies are not working.


    افزایش نرخ تورم نشانه روشنی است که سیاست های دولت کارآمد نیست.

  • The court has given a strong signal that it disagrees with the government's position.


    دادگاه سیگنال قوی مبنی بر مخالفت با موضع دولت داده است.

  • Chest pains can be a warning signal of heart problems.


    درد قفسه سینه می تواند یک سیگنال هشدار دهنده از مشکلات قلبی باشد.

  • Reducing prison sentences would send the wrong signals to criminals.


    کاهش مجازات های زندان سیگنال های اشتباهی را به مجرمان ارسال می کند.

  • At a pre-arranged signal everyone started cheering.


    با یک علامت از پیش تعیین شده، همه شروع به تشویق کردند.

  • He had arranged a signal for the band to begin.


    او یک سیگنال برای شروع گروه ترتیب داده بود.

  • She made a signal for the car to stop.


    علامت داد که ماشین بایستد.

synonyms - مترادف

  • امضا کردن


  • نشانه

  • hint


    اشاره


  • سرنخ


  • پیشنهاد


  • علامت


  • هشدار

  • indicator


    نشانگر

  • pointer


    اشاره گر

  • alert


    نکته

  • tip


    فال

  • omen


    تلقین

  • intimation


    شواهد و مدارک


  • رهبری


  • زنگ خطر. هشدار

  • alarm


    تجلی

  • manifestation


    اثبات

  • cue


    یادآور

  • token


    سریع


  • تظاهرات


  • فانوس دریایی

  • reminder


    اصطلاح


  • تصدیق


  • شهادت

  • beacon


    چشمک


  • میدی

  • attestation


    پیام


  • wink


  • Mayday



antonyms - متضاد
  • denial


    انکار

  • refusal


    امتناع

  • veto


    وتو

لغت پیشنهادی

aquamarine

لغت پیشنهادی

leathers

لغت پیشنهادی

thieves