code

base info - اطلاعات اولیه

code - کد

noun - اسم

/kəʊd/

UK :

/kəʊd/

US :

family - خانواده
coding
کد نویسی
coded
کدگذاری شده
code
کد
google image
نتیجه جستجوی لغت [code] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • to break/crack a code (= to understand and read the message)


    شکستن/شکستن یک کد (= درک و خواندن پیام)

  • It's written in code.


    با کد نوشته شده است.

  • In the event of the machine not operating correctly, an error code will appear.


    در صورتی که دستگاه به درستی کار نکند، یک کد خطا ظاهر می شود.

  • Tap your code number into the machine.


    شماره کد خود را در دستگاه ضربه بزنید.

  • The code was difficult to crack.


    شکستن کد مشکل بود.

  • There are three codes for London.


    سه کد برای لندن وجود دارد.

  • Bill wrote the computer code for the project.


    بیل کد کامپیوتری پروژه را نوشت.

  • malicious code that will infect your computer


    کد مخربی که کامپیوتر شما را آلوده می کند

  • You only need to add a few lines of code.


    فقط باید چند خط کد اضافه کنید.

  • The school enforces a strict code of conduct.


    مدرسه قوانین رفتاری سختگیرانه ای را اجرا می کند.


  • یک کد اخلاقی

  • She lives by her own moral code.


    او با قوانین اخلاقی خودش زندگی می کند.

  • The law includes amendments to the penal code.


    این قانون شامل اصلاحاتی در قانون جزا است.

  • The castle did not comply with modern building codes and was not accessible to wheelchair users.


    این قلعه با قوانین ساختمانی مدرن مطابقت نداشت و برای افراد ویلچر قابل دسترسی نبود.

  • Knights in the Middle Ages had a strong code of honour.


    شوالیه‌ها در قرون وسطی یک رمز افتخار قوی داشتند.

  • Many schoolchildren have a very strong code of honour.


    بسیاری از دانش‌آموزان دارای کد افتخاری بسیار قوی هستند.

  • There was a rigid code of honour associated with the cult.


    یک کد شرافتی سفت و سخت مرتبط با فرقه وجود داشت.

  • There should be a clear ethical code for researchers working with human subjects.


    باید یک کد اخلاقی واضح برای محققانی که با موضوعات انسانی کار می کنند وجود داشته باشد.

  • A long-standing, unwritten code of behaviour governs relations between ministers and civil servants.


    یک آیین نامه رفتاری دیرینه و نانوشته بر روابط بین وزرا و کارمندان دولت حاکم است.

  • There is an unwritten code that says ‘Do not date your best friend's ex’.


    یک کد نانوشته وجود دارد که می گوید با دوست سابق دوستت قرار نگیر.

  • The company has drawn up a new disciplinary code.


    این شرکت کد انضباطی جدیدی را تنظیم کرده است.

  • The Supreme Council adopted a new criminal code.


    شورای عالی قانون کیفری جدید تصویب کرد.

  • The message was written in code.


    پیام به صورت کد نوشته شده بود.

  • She managed to decipher/break/crack (= succeed in understanding) the code.


    او موفق به رمزگشایی / شکستن / شکستن (= موفق به درک) کد شد.

  • Each entry in this dictionary has a grammar code.


    هر ورودی در این فرهنگ لغت دارای یک کد دستور زبان است.

  • Clinics will be subject to a new code of conduct and stronger controls by local authorities.


    کلینیک ها مشمول کد رفتاری جدید و کنترل های قوی تر توسط مقامات محلی خواهند بود.


  • کد رفتار/اخلاق

  • a code of behaviour/ethics


    بچه ها در حال یادگیری کدنویسی هستند.

  • The children are learning to write code.


    مشکل با حدود 150 خط کد کامپیوتر برطرف شد.

  • The problem was fixed with about 150 lines of computer code.


    کد ژنتیکی هر فرد به جز در مورد دوقلوهای همسان منحصر به فرد است.

  • Each person's genetic code is unique except in the case of identical twins.


synonyms - مترادف
  • cypherUK


    cypherUK

  • cipherUS


    cipherUS

  • cryptograph


    رمزنگار

  • cryptogram


    رمزنگاری

  • hieroglyphics


    هیروگلیف

  • key


    کلید

  • encryption


    رمزگذاری

  • enigma


    معما

  • puzzle


    پازل


  • زبان مخفی


  • راز نوشتن

  • coded message


    پیام کد شده

  • set of symbols


    مجموعه ای از نمادها

  • ciphertext


    متن رمزی

  • symbols


    نمادها

  • encrypted message


    پیام رمزگذاری شده


  • پیام مخفی

antonyms - متضاد
  • disorganisationUK


    سازماندهی بریتانیا

  • disorganizationUS


    بی سازمانی ایالات متحده

  • lawlessness


    بی قانونی

  • ambiguity


    گنگ


  • پاسخ

  • unbelief


    بی ایمانی

  • mismanagement


    سوء مدیریت

  • deregulation


    مقررات زدایی

لغت پیشنهادی

beep

لغت پیشنهادی

abdominals

لغت پیشنهادی

deflated