modern

base info - اطلاعات اولیه

modern - نوین

adjective - صفت

/ˈmɑːdərn/

UK :

/ˈmɒdn/

US :

family - خانواده
modernity
مدرنیته
modernization
مدرنیزاسیون
modernism
مدرنیسم
modernizer
مدرن ساز
modernist
مدرنیست
modernistic
مدرنیستی
modernize
مدرن کردن
google image
نتیجه جستجوی لغت [modern] در گوگل
description - توضیح

  • متعلق به زمان حال یا آخرین زمان

  • made or done using the most recent designs or methods


    با استفاده از جدیدترین طرح ها یا روش ها ساخته یا انجام شده است

  • modern art music literature etc uses styles that have been recently developed and are very different from traditional styles


    هنر مدرن، موسیقی، ادبیات و غیره از سبک هایی استفاده می کند که اخیراً توسعه یافته اند و بسیار متفاوت از سبک های سنتی هستند

  • having very recent attitudes or ways of behaving


    داشتن نگرش ها یا شیوه های رفتاری بسیار جدید

  • something that is modern uses the most recent designs or methods


    چیزی که مدرن است از جدیدترین طرح ها یا روش ها استفاده می کند

  • the newest that is available


    جدیدترین که موجود است


  • با استفاده از مدرن ترین تکنولوژی، ایده ها، اطلاعات و غیره

  • modernused when you disapprove of something and do not think it as good as the things that existed before


    مدرن - زمانی استفاده می شود که شما چیزی را تایید نمی کنید و آن را به خوبی چیزهایی که قبلا وجود داشت فکر نمی کنید


  • با استفاده از تکنولوژی بسیار پیشرفته، به ویژه تجهیزات الکترونیکی و کامپیوتر

  • using the newest and most advanced features, ideas, and materials that are available


    با استفاده از جدیدترین و پیشرفته ترین ویژگی ها، ایده ها و مواد موجود

  • designed and made using the most recent ideas and methods


    با استفاده از جدیدترین ایده ها و روش ها طراحی و ساخته شده است


  • از زمان حال یا اخیر، به ویژه دوره تاریخ از حدود 1500

  • existing in the present or a recent time or using or based on recently developed ideas, methods, or styles


    موجود در زمان حال یا اخیر، یا با استفاده از ایده‌ها، روش‌ها یا سبک‌های اخیراً توسعه‌یافته یا مبتنی بر آن

  • We want to create a modern and uncluttered look in the new kitchen.


    ما می خواهیم در آشپزخانه جدید ظاهری مدرن و بی نظم ایجاد کنیم.

  • I don't like modern architecture at all.


    من اصلا معماری مدرن را دوست ندارم.

  • The prince is known for his critical views of modern architecture.


    این شاهزاده به خاطر دیدگاه های انتقادی اش نسبت به معماری مدرن شناخته شده است.


  • کار شما اولین مسیر من برای درک هنر مدرن بود.

  • The most compelling work in the modern British theater is being created in the smaller and non-profit theaters.


    جذاب ترین اثر در تئاتر مدرن بریتانیا در تئاترهای کوچکتر و غیرانتفاعی ساخته می شود.


  • آنها برای تحقیق در مورد مسائل مورد توجه مسیحیان مدرن به هر نقطه از جهان خواهند رفت.


  • یک شبکه کامپیوتری مدرن

  • They're a very modern couple -- he stays at home with the kids and she goes out to work.


    آنها یک زوج بسیار مدرن هستند -- او با بچه ها در خانه می ماند و او برای کار بیرون می رود.

  • I like both modern dance and classical ballet.


    من هم رقص مدرن و هم باله کلاسیک را دوست دارم.

  • Doherty is a professor of modern European history.


    دوهرتی استاد تاریخ مدرن اروپا است.

  • Many criticisms have been made of modern farming methods.


    انتقادات زیادی به روش های نوین کشاورزی وارد شده است.

  • In the mills additional factors have been rationalisation and the use of more modern machinery.


    در کارخانجات عوامل اضافی منطقی سازی و استفاده از ماشین آلات مدرن تر بوده است.

  • He'll receive the most modern medical treatment.


    او مدرن ترین درمان های پزشکی را دریافت خواهد کرد.

  • The 1908 Act is an obsolete restriction that is not appropriate for modern mining methods.


    قانون 1908 یک محدودیت منسوخ است که برای روش‌های مدرن استخراج مناسب نیست.


  • این شرکت یک ساختمان اداری روشن و مدرن را در قلب شهر اشغال می کند.

  • Seattle has a very modern public transportation system.


    سیاتل دارای سیستم حمل و نقل عمومی بسیار مدرن است.

  • The pyramids are a remarkable piece of engineering even judged by modern standards.


    اهرام یک قطعه مهندسی قابل توجه هستند، حتی با استانداردهای مدرن قضاوت می شوند.

  • the horrors of modern warfare


    وحشت های جنگ مدرن

example - مثال

  • دنیای صنعتی مدرن

  • the wonders of modern science


    شگفتی های علم مدرن


  • جامعه مدرن

  • In modern times, advances in technology have made the world smaller.


    در دوران مدرن، پیشرفت تکنولوژی جهان را کوچکتر کرده است.

  • They are modern day heroes, battling for change.


    آنها قهرمانان امروزی هستند که برای تغییر می جنگند.

  • Modern European history


    تاریخ مدرن اروپا

  • modern Greek


    یونانی مدرن


  • استرس مشکل اصلی زندگی مدرن است.

  • Shakespeare's language can be a problem for modern readers.


    زبان شکسپیر می تواند برای خوانندگان امروزی مشکل ساز باشد.

  • The modern era has witnessed great change.


    دوران مدرن شاهد تغییرات بزرگی بوده است.

  • She studies the early modern period from the 15th to the 18th century.


    او دوره مدرن اولیه را از قرن 15 تا 18 مطالعه می کند.

  • The gallery has regular exhibitions of modern art.


    این گالری نمایشگاه های منظمی از هنر مدرن دارد.

  • modern architecture/dance/drama/jazz


    معماری مدرن / رقص / درام / جاز

  • modern American cinema


    سینمای مدرن آمریکا

  • modern and contemporary sculpture


    مجسمه سازی مدرن و معاصر


  • این موزه هنرهای باستانی و مدرن را در خود جای داده است.


  • این شرکت نیاز به سرمایه گذاری در یک سیستم کامپیوتری مدرن دارد.

  • Modern methods of farming are destroying the countryside.


    روش های مدرن کشاورزی در حال نابودی روستاها هستند.

  • It is the most modern well-equipped hospital in the country.


    این بیمارستان مدرن ترین و مجهزترین بیمارستان کشور است.

  • Today modern aircraft technology got me from Indianapolis to Boston in six hours.


    امروز فن‌آوری مدرن هواپیما من را ظرف شش ساعت از ایندیاناپولیس به بوستون رساند.

  • The school is thoroughly modern in its approach.


    این مدرسه در رویکرد خود کاملاً مدرن است.

  • She has very modern ideas about educating her children.


    او ایده های بسیار مدرنی در مورد آموزش فرزندانش دارد.

  • It was the largest strike in the history of modern societies.


    این بزرگترین اعتصاب در تاریخ جوامع مدرن بود.

  • In modern times we have been bombarded with an array of diets.


    در دوران مدرن ما با مجموعه ای از رژیم های غذایی بمباران شده ایم.

  • Her intention was to draw parallels between ancient and modern concepts of punishment.


    قصد او این بود که بین مفاهیم قدیمی و مدرن مجازات تشابهاتی ایجاد کند.

  • She is one of the great presences of the modern American cinema.


    او یکی از حضورهای بزرگ سینمای مدرن آمریکاست.

  • The Tugendhadt Villa is a key work in early modern architecture.


    ویلای Tugendhadt یک اثر کلیدی در معماری مدرن اولیه است.

  • The new art fair shows modern and contemporary art from many of the world's best galleries.


    نمایشگاه هنر جدید هنر مدرن و معاصر بسیاری از بهترین گالری های جهان را به نمایش می گذارد.

  • modern technology/architecture/medicine/art


    تکنولوژی مدرن/معماری/پزشکی/هنر

  • We're in the very modern-looking building opposite the station.


    ما در ساختمان بسیار مدرن روبروی ایستگاه هستیم.

  • My grandpa's attitudes are very modern considering his age.


    برخوردهای پدربزرگ من با توجه به سن او بسیار مدرن است.

synonyms - مترادف
  • present-day


    امروز


  • امروزی

  • present-time


    زمان حال


  • حاضر


  • جاری

  • twenty-first-century


    قرن بیست و یک

  • latter-day


    روز آخر


  • اخیر

  • latest


    آخرین


  • فوری

  • trendy


    مرسوم، مد روز


  • به روز


  • پیشرفته

  • new


    جدید

  • ultramodern


    فوق مدرن

  • up-to-date


    لبه برش

  • cutting edge


    مدرن

  • state-of-the-art


    دوره زمانی


  • قرن 21 ام

  • 21st-century


    زورگویی

  • zeitgeisty


    نوپا

  • newfangled


    موجود

  • extant


    مدرنیزاسیون ایالات متحده

  • modernizedUS


    مدرنیزاسیون انگلستان

  • modernisedUK


    ترقی خواه

  • progressive


    به روز شد

  • updated


    وسوسه کردن

  • voguish


    مدرنیستی

  • modernistic


    تازه


  • موضعی

  • topical


antonyms - متضاد

  • گذشته


  • کهن

  • bygone


    زود


  • فراموش شده

  • forgotten


    تاریخی


  • قبل


  • زودتر

  • earlier


    سابق


  • رفته

  • gone by


    قدیمی

  • old


    پیشامدرن

  • olden


    قبلی

  • premodern


    mediaevalUK


  • قرون وسطی ایالات متحده

  • mediaevalUK


    ماقبل تاریخ

  • medievalUS


    primaevalUK

  • prehistoric


    primevalUS

  • primaevalUK


    راه برگشت

  • primevalUS



لغت پیشنهادی

alleluia

لغت پیشنهادی

detrimental

لغت پیشنهادی

BO