route

base info - اطلاعات اولیه

route - مسیر

noun - اسم

/ruːt/

UK :

/ruːt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [route] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Which is the best route to take?


    بهترین مسیر برای پیمودن کدام است؟

  • Motorists are advised to find an alternative route.


    به رانندگان توصیه می شود یک مسیر جایگزین پیدا کنند.

  • a coastal route


    یک مسیر ساحلی

  • the quickest route from Florence to Rome


    سریعترین مسیر از فلورانس به رم

  • Mark showed me the quickest route to the hospital on foot.


    مارک سریعترین مسیر تا بیمارستان را با پای پیاده به من نشان داد.


  • یک مسیر کلیدی از طریق مرکز شهر

  • The shortest route home is along the shore.


    کوتاه ترین مسیر خانه در امتداد ساحل است.


  • کوچه آنها را در مسیر مستقیم تری به شهر قدیمی می برد.


  • یک راه فرار

  • Thousands of people lined the parade route.


    هزاران نفر در مسیر رژه صف کشیدند.

  • People gathered at points along the route to wave and cheer .


    مردم در نقاطی از مسیر برای تکان دادن و تشویق جمع شدند.

  • The house is not on a bus route.


    خانه در مسیر اتوبوس نیست.

  • shipping/supply routes


    مسیرهای حمل و نقل/تامین

  • a cycle route (= a path that is only for cyclists)


    مسیر دوچرخه سواری (= مسیری که فقط برای دوچرخه سواران است)


  • در نهایت، مسیرهای ریلی اصلی دیگر قادر به حمل قطار نخواهند بود.

  • Only one company operates on this route.


    تنها یک شرکت در این مسیر فعالیت می کند.

  • to go down/take/follow a particular route


    پایین رفتن/پیمودن/پیمودن یک مسیر خاص

  • Some people decided to go down the route of violent protest.


    برخی از مردم تصمیم گرفتند مسیر اعتراض خشونت آمیز را طی کنند.

  • This is not a route I would choose to take.


    این مسیری نیست که من انتخاب کنم.


  • مسیر موفقیت

  • There are a number of routes to qualifying as a social worker.


    راه های مختلفی برای واجد شرایط بودن به عنوان مددکار اجتماعی وجود دارد.

  • Route 66


    مسیر 66


  • مسیر ما مستقیم از جلو و سراشیبی بود.

  • There are plenty of bed and breakfasts along the route.


    در طول مسیر تعداد زیادی تخت خواب و صبحانه وجود دارد.

  • We had plenty of time so we took the scenic route.


    ما زمان زیادی داشتیم بنابراین مسیر دیدنی را در پیش گرفتیم.

  • We retraced our route in an attempt to get back on the right path.


    ما مسیر خود را در تلاش برای بازگشت به مسیر درست، دوباره دنبال کردیم.

  • You'll have to plan your route carefully.


    شما باید مسیر خود را با دقت برنامه ریزی کنید.

  • a circuitous route through the narrow side streets


    یک مسیر مداری از طریق خیابان های فرعی باریک

  • the most direct route between Bangkok and Chiang Mai


    مستقیم ترین مسیر بین بانکوک و چیانگ مای

  • It's the best route into the city from the south.


    این بهترین مسیر برای ورود به شهر از جنوب است.

  • There's really only one route from the north to the south of the country.


    واقعاً فقط یک مسیر از شمال به جنوب کشور وجود دارد.

synonyms - مترادف

  • دوره


  • مسیر


  • خط


  • جریان

  • way


    جهت

  • circuit


    دنباله


  • مراحل


  • گرد

  • steps


    اجرا کن


  • سفر

  • routeway


    ضرب و شتم

  • run


    گذر


  • رویکرد


  • روش


  • خیابان


  • برنامه سفر


  • beeline

  • pathway


    راه

  • avenue


    دور

  • itinerary


    programUS

  • lane


    programmeUK

  • beeline


    انحراف

  • byway


    به معنای

  • rounds


    طرح

  • programUS


    مسیر پرواز

  • programmeUK


    میانبر

  • detour


  • means





antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

bumpy

لغت پیشنهادی

readability

لغت پیشنهادی

herbs