network

base info - اطلاعات اولیه

network - شبکه

noun - اسم

/ˈnetwɜːrk/

UK :

/ˈnetwɜːk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [network] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a rail/road/canal network


    یک شبکه راه آهن / جاده / کانال

  • The new rail services will form a network connecting the capital and major cities.


    خدمات ریلی جدید شبکه ای را تشکیل می دهد که پایتخت و شهرهای بزرگ را به هم متصل می کند.

  • Europe's mobile phone networks are controlled by five dominant players.


    شبکه های تلفن همراه اروپا توسط پنج بازیگر مسلط کنترل می شود.

  • a network of veins


    شبکه ای از رگ ها

  • an extensive network of underground tunnels


    شبکه گسترده ای از تونل های زیرزمینی


  • آنها یکی از کارآمدترین شبکه های توزیع را در اروپا دارند.

  • These corporations control TV, radio and global communications networks.


    این شرکت ها تلویزیون، رادیو و شبکه های ارتباطی جهانی را کنترل می کنند.

  • to build/create/develop a network


    برای ساخت/ایجاد/توسعه یک شبکه

  • She has a supportive network of close friends.


    او یک شبکه حمایتی از دوستان نزدیک دارد.

  • Expand your network of contacts beyond your usual circles.


    شبکه مخاطبین خود را فراتر از حلقه های معمول خود گسترش دهید.

  • The office network allows users to share files and software and to use a central printer.


    شبکه آفیس به کاربران امکان می دهد فایل ها و نرم افزارها را به اشتراک بگذارند و از چاپگر مرکزی استفاده کنند.

  • Users can access data across a network.


    کاربران می توانند از طریق شبکه به داده ها دسترسی داشته باشند.

  • The files are accessible over a network.


    فایل ها از طریق شبکه قابل دسترسی هستند.

  • You can print and scan from your device via a wireless network.


    می توانید از طریق یک شبکه بی سیم از دستگاه خود چاپ و اسکن کنید.

  • the four big US television networks


    چهار شبکه بزرگ تلویزیونی آمریکا

  • The report was broadcast across several radio networks.


    این گزارش در چندین شبکه رادیویی پخش شد.

  • The show was first aired on the cable network Showtime.


    این برنامه ابتدا از شبکه کابلی Showtime پخش شد.

  • He's chairman of a network of radio stations.


    او رئیس شبکه ای از ایستگاه های رادیویی است.

  • Recruiting staff used to be done by means of the old boy network.


    استخدام کارمندان قبلاً از طریق شبکه پسر قدیمی انجام می شد.

  • Most of the managers were chosen by the old boy network and many of them turned out to be incompetent.


    اکثر مدیران توسط شبکه پسر قدیمی انتخاب شدند و بسیاری از آنها ناتوان بودند.

  • Drinking water is brought to the town through a network of underground pipes.


    آب آشامیدنی از طریق شبکه ای از لوله های زیرزمینی به شهر آورده می شود.

  • They are establishing a network of pumps and pipelines to move the oil.


    آنها در حال ایجاد شبکه ای از پمپ ها و خطوط لوله برای انتقال نفت هستند.

  • the structure of the brain's neural networks


    ساختار شبکه های عصبی مغز

  • They were caught in a complex network of red tape.


    آنها در شبکه پیچیده ای از تشریفات اداری گرفتار شدند.


  • برای انجام تجارت در آسیا، ایجاد شبکه ای از دوستان شخصی ضروری است.

  • The organization controlled a network of spies in the decades after the war.


    این سازمان در دهه های پس از جنگ، شبکه ای از جاسوسان را تحت کنترل داشت.

  • The company has a network of regional offices.


    این شرکت دارای شبکه ای از دفاتر منطقه ای است.

  • a network of research centres in more than 70 countries


    شبکه ای از مراکز تحقیقاتی در بیش از 70 کشور

  • Elderly people were once supported by an extensive family network.


    سالمندان زمانی توسط یک شبکه گسترده خانوادگی حمایت می شدند.

  • An informal network of self-employed people exists in the area.


    یک شبکه غیررسمی از افراد خوداشتغال در این منطقه وجود دارد.


  • ما باید با شبکه های تروریستی و همه کسانی که از آنها حمایت می کنند بجنگیم.

synonyms - مترادف
  • mesh


    مش

  • net


    خالص

  • web


    وب

  • grid


    توری

  • lattice


    شبکه

  • matrix


    ماتریس

  • plexus


    بافت

  • weave


    بافته شدن

  • webbing


    ترتیب


  • مدار

  • circuitry


    فیلیگرن

  • filigree


    اخم کاری

  • fretwork


    مشبک کاری

  • latticework


    روباز

  • meshwork


    شبکه بندی

  • netting


    سیستم

  • openwork


    ردیابی

  • reticulation


    داربست

  • reticule


    وب کار

  • reticulum


    سیم کشی


  • زنجیر

  • tracery


    متقاطع

  • trellis


    گرتیکول

  • webwork


    اتصال متقابل

  • wiring


    رابطه


  • تکه تکه کاری

  • crisscross


  • graticule


  • interconnection


  • nexus


  • patchwork


antonyms - متضاد
  • disorganisationUK


    سازماندهی بریتانیا

  • disorganizationUS


    بی سازمانی ایالات متحده


  • بی نظمی


  • بخش

  • cog


    چرخ دنده

  • fraction


    کسر

لغت پیشنهادی

acclaiming

لغت پیشنهادی

attached

لغت پیشنهادی

consecutively