device

base info - اطلاعات اولیه

device - دستگاه

noun - اسم

/dɪˈvaɪs/

UK :

/dɪˈvaɪs/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [device] در گوگل
description - توضیح

  • ماشین یا ابزاری که کار خاصی انجام می دهد

  • a special way of doing something that makes it easier to do


    یک روش خاص برای انجام کاری که انجام آن را آسان تر می کند


  • یک نقشه یا ترفند، به ویژه برای یک هدف غیر صادقانه

  • a bomb or other explosive weapon


    یک بمب یا سلاح انفجاری دیگر

  • the special use of words in literature or of words, lights etc in a play to achieve an effect


    استفاده ویژه از کلمات در ادبیات، یا از کلمات، نورها و غیره در نمایشنامه برای رسیدن به اثر

  • an object or machine that has been invented for a particular purpose


    شی یا ماشینی که برای هدف خاصی اختراع شده است


  • یک ماشین، به عنوان مثال یک تلفن یا کامپیوتر، که می تواند برای اتصال به اینترنت استفاده شود


  • روشی که برای ایجاد یک اثر خاص استفاده می شود

  • a bomb or other explosive


    یک بمب یا مواد منفجره دیگر

  • an object or machine that has been invented to fulfill a particular purpose


    شی یا ماشینی که برای انجام یک هدف خاص اختراع شده است


  • روشی که برای ایجاد اثر دلخواه استفاده می شود

  • an object or machine which has been invented for a particular purpose


    رحمان از رویاها به عنوان وسیله ای برای پرکردن پس زمینه شخصیت ها استفاده می کند.

  • Rahman uses dreams as a device to fill in the characters' backgrounds.


    EEG دستگاهی است که فعالیت الکتریکی مغز را ثبت می کند.

  • An EEG is a device that records electrical activity in the brain.


    چیزی که به دنبال آن است یک دستگاه است.

  • What is sought is a device.


    تماس تلفنی فقط وسیله ای بود تا او را از رفتن باز دارد.

  • The phone call was just a device to keep him from leaving.


    کمیسیون ها و تحقیقات چیزی بیش از ابزاری برای به تعویق انداختن تصمیم گیری به سیاستمداران هستند.

  • Commissions and inquiries are little more than a device to allow politicians to put off taking decisions.


    دستگاهی برای کنترل دما

  • a device for controlling temperature


    نیوتن همیشه به عنوان یک وسیله ارتباطی دستی قرار گرفته است.

  • Newton has always been positioned as a handheld communications device.


    یک دستگاه کنترل بارداری


  • او از هر وسیله ممکن برای جلوگیری از ورود بازرسان به محل استفاده کرد.

  • He used every device possible to prevent inspectors from entering the premises.


    یک وسیله انفجاری

  • an explosive device


    هر دوی آنها می دانستند که ممکن است دستگاه های شنود در اتاق پنهان باشد.

  • They were both aware that there might be listening devices hidden in the room.


    Moulton گفت که می توان با هزینه حدود 150 دلار برای دستگاه افزودنی، مقاوم سازی را انجام داد.

  • Moulton said retrofitting could be done, at a cost of about $ 150 for the add-on device.


    انجمن ملی ایمنی آسانسور می گوید که اکثر آسانسورها دارای وسایل ایمنی هستند که از سقوط آزاد جلوگیری می کند.

  • The National Association for Elevator Safety says that most elevators have safety devices that prevent free-falls.


    فروشگاه پلیس: پلیس مغازه پلیس خود را در ایستگاه پلیس دارلینگتون افتتاح کرده است تا هشدارهای حمله شخصی و دستگاه های امنیتی را بفروشد.

  • Cop shop: Police have opened their own cop shop at Darlington police station to sell personal attack alarms and security devices.


    مجموعه ای از دکمه های فشاری ساده روی دستگاه حالت جامد، امکان تنظیم دقیق محدوده دمایی مورد نیاز را فراهم می کند.

  • A series of simple push-buttons on the solid state device enables the required temperature range to be set precisely.


    پلیس این وسیله را که در یک چمدان پنهان شده بود پیدا کرد.

  • Police found the device hidden in a suitcase.


    چهار تن از قربانیان هنگامی که دستگاه در یکی از دستشویی های ایستگاه پاره شد، جراحات جدی دریافت کردند.

  • Four of the victims received serious injuries when the device ripped through one of the station's lavatories.


    با استفاده از منوهای کشویی و قالب ها می توان توصیه ها را ایجاد کرد یا برنامه ها را به راحتی با دستگاه ضبط کرد.

  • Recommendations can be made or applications recorded easily with the device using drop-down menus and templates.


    این دستگاه از مغازه خارج شد و در یک انفجار کنترل شده منفجر شد.

  • The device was removed from the shop and detonated in a controlled explosion.


example - مثال
  • a tracking/recording/listening device


    یک دستگاه ردیابی/ضبط/گوش دادن

  • The new devices will be installed at US airports.


    دستگاه های جدید در فرودگاه های ایالات متحده نصب خواهند شد.

  • electrical labour-saving devices around the home


    وسایل برقی صرفه جویی در کار در اطراف خانه

  • This device allows deaf people to communicate by typing messages instead of speaking.


    این دستگاه به افراد ناشنوا اجازه می دهد تا به جای صحبت کردن، با تایپ پیام ارتباط برقرار کنند.

  • You can store thousands of photos on your device.


    می توانید هزاران عکس را در دستگاه خود ذخیره کنید.

  • a portable/wireless device


    یک دستگاه قابل حمل/بی سیم

  • The waiter takes orders on a hand-held device.


    گارسون سفارشات را روی یک دستگاه دستی می گیرد.

  • Now connect the device to your computer.


    اکنون دستگاه را به کامپیوتر خود وصل کنید.

  • A powerful device exploded outside the station.


    یک دستگاه قوی در بیرون ایستگاه منفجر شد.

  • It was the world's first atomic device.


    این اولین دستگاه اتمی جهان بود.

  • Two bombers detonated their devices in the busy shopping centre.


    دو بمب گذار دستگاه های خود را در مرکز خرید شلوغ منفجر کردند.

  • The device failed to detonate.


    دستگاه منفجر نشد.


  • تبلیغات هدفمند در شبکه های اجتماعی به عنوان یک ابزار بازاریابی بسیار موفق است.


  • این گزارش وسیله ای بود که برای مخفی کردن به جای آشکار کردن مشکلات استفاده می شد.


  • این دستگاه می تواند تا حدودی نادرست به نظر برسد.

  • a rhetorical device


    یک وسیله بلاغی

  • Metaphor and symbol are literary devices.


    استعاره و نماد ابزارهای ادبی هستند.

  • All new cars are now fitted with these safety devices.


    همه خودروهای جدید اکنون به این وسایل ایمنی مجهز هستند.

  • He measured the room using an ingenious electronic device.


    او اتاق را با استفاده از یک دستگاه الکترونیکی مبتکرانه اندازه گیری کرد.

  • Police found several bugging devices in the room.


    پلیس چندین دستگاه ساقه زن را در اتاق پیدا کرد.

  • a useful device for checking electrical circuits


    وسیله ای مفید برای بررسی مدارهای الکتریکی

  • The device consists of a large wheel mounted on a metal post.


    این دستگاه شامل یک چرخ بزرگ است که بر روی یک ستون فلزی نصب شده است.

  • The device uses a transmitter that connects to your computer.


    این دستگاه از فرستنده ای استفاده می کند که به رایانه شما متصل می شود.

  • The device worked exactly as I'd hoped.


    دستگاه دقیقاً همانطور که انتظار داشتم کار کرد.


  • دستگاهی برای اندازه گیری فشار خون

  • a tiny device designed to trace telephone calls


    دستگاه کوچکی که برای ردیابی تماس های تلفنی طراحی شده است

  • The twentieth century saw the introduction of labour-saving devices around the home.


    قرن بیستم شاهد معرفی دستگاه های صرفه جویی در کار در سراسر خانه بود.

  • This device enables pilots to navigate with pinpoint accuracy.


    این دستگاه خلبانان را قادر می سازد تا با دقت دقیق حرکت کنند.

  • The technology allows software systems to interact with wireless devices.


    این فناوری به سیستم های نرم افزاری اجازه می دهد تا با دستگاه های بی سیم تعامل داشته باشند.

  • The computer is sold with a printer / scanner and a backup storage device.


    کامپیوتر با یک چاپگر / اسکنر و یک دستگاه ذخیره سازی پشتیبان فروخته می شود.

  • You can edit your profile using any web-enabled device.


    می‌توانید نمایه خود را با استفاده از هر دستگاهی که دارای وب است ویرایش کنید.

synonyms - مترادف

  • ابزار

  • gadget


    پیاده سازی


  • دستگاه

  • appliance


    ساخت و ساز

  • contraption


    تدبیر

  • apparatus


    Gizmo


  • وسایل آشپزی

  • contrivance


    سازوکار


  • تجهیزات

  • gizmo


    ویجت

  • utensil


    حیله


  • دوهکی


  • دنده

  • widget


    چیزماباب

  • gimmick


    برخورد با

  • doohickey


    لوازم جانبی


  • whatchamacallit

  • thingamabob


    این چیست

  • tackle


    اختراع

  • accessory


    مواد

  • whatchamacallit


    مقاله

  • whatsit


    متوسط

  • invention


    لباس


  • تسهیلات، رفاه


  • عامل


  • کمک

  • outfit


    والدو

  • amenity



  • aid


  • waldo


antonyms - متضاد

  • تخریب

  • disorganisationUK


    سازماندهی بریتانیا

  • disorganizationUS


    بی سازمانی ایالات متحده

  • ruin


    خراب کردن

  • ignorance


    جهل

  • honesty


    صداقت

  • chaos


    آشوب


  • بی نظمی

  • inability


    عجز

  • incapacity


    ناتوانی

  • stupidity


    حماقت


  • نیاز


  • عدم

  • weakness


    ضعف

  • incompetence


    بی کفایتی


  • دائمی

  • impotence


    ناتوانی جنسی


  • فقر


  • بدهی

لغت پیشنهادی

mindedness

لغت پیشنهادی

billowed

لغت پیشنهادی

criterion