powerful
powerful - قدرتمند
adjective - صفت
UK :
US :
ابرقدرت
ناتوانی
توانمندسازی
ناتوان
غلبه کننده
نیرو گرفته است
قدرت دادن
چیره شدن
بی قدرت
با قدرت
a powerful person organization group etc is able to control and influence events and other people’s actions
یک فرد قدرتمند، سازمان، گروه و غیره قادر است رویدادها و اعمال دیگران را کنترل و تحت تأثیر قرار دهد
تأثیر شدیدی بر احساسات یا عقاید کسی دارد
یک احساس یا اثر قدرتمند بسیار قوی یا عالی است
یک ماشین قدرتمند، موتور، سلاح و غیره بسیار موثر است و می تواند کارهای زیادی انجام دهد
قدرتمند از لحاظ بدنی
یک ضربه قوی، انفجار و غیره دارای قدرت زیادی است
یک دارو یا داروی قوی تأثیر بسیار قوی بر بدن شما دارد
یک تیم قدرتمند، ارتش و غیره بسیار قوی است و به راحتی می تواند تیم ها یا ارتش های دیگر را شکست دهد
بسیار قوی، روشن، با صدای بلند و غیره
داشتن قدرت زیادی برای تأثیرگذاری بر آنچه اتفاق می افتد، زیرا مردم به آنچه شما می گویید توجه می کنند
قدرتمند - در مورد افراد یا گروه هایی در سیاست استفاده می شود که حامیان زیادی دارند
قدرتمندتر از سایر افراد، گروه ها، کشورها و غیره
داشتن قدرت زیادی برای کنترل افراد و رویدادها
داشتن قدرت یا نیروی زیاد
تاثیر بسیار خوبی دارد
having the power to increase the size of an image of something that is very small or far away many times
داشتن قدرت افزایش اندازه تصویر از چیزی که بسیار کوچک یا دور است را چندین بار
قوی
چیزهایی که قدرتمند هستند تأثیر قوی دارند
داشتن قدرت زیاد
The hospital subsequently discovered that her death was the result of a massive overdose of a powerful anticancer drug.
بیمارستان متعاقبا متوجه شد که مرگ او نتیجه مصرف بیش از حد یک داروی قوی ضد سرطان بوده است.
جان او را در آغوش قدرتمند خود نگه داشت.
رشد چشمگیر اخیر مناطق شهری یک کاتالیزور قدرتمند برای تغییر بوده است.
یک گروه قدرتمند حقوق مدنی
من تحت تاثیر تسلط قدرتمند دینزمور به زبان قرار گرفتم.
He had gone for ever to be replaced by the man she had really married the ambitious and powerful Damian Flint.
او برای همیشه رفته بود، تا مردی که واقعاً با او ازدواج کرده بود، جاه طلب و قدرتمند دامیان فلینت، جایگزین او شود.
آمونیاک بوی بسیار قوی و متمایزی دارد.
حسادت یک احساس بسیار قدرتمند است.
The difficulty was partly political; the favoured regions, London notably, had powerful friends in the major teaching hospitals.
مشکل تا حدی سیاسی بود. مناطق مورد علاقه، به ویژه لندن، دوستان قدرتمندی در بیمارستان های آموزشی بزرگ داشتند.
از بسیاری جهات، قویترین انگیزه برای غلظتهای بیشتر از سوی دولت بود.
تایسون یک قلاب چپ قدرتمند روی چانه دالگاس فرود آورد.
برلوسکونی صاحب یک امپراتوری رسانه ای قدرتمند بود.
an incredibly powerful organization
یک سازمان فوق العاده قدرتمند
extremely/immensely/enormously powerful
فوق العاده/بسیار/بسیار قدرتمند
ایالات متحده همچنان قدرتمندترین کشور جهان است.
او هنوز یک چهره قدرتمند در حزب است.
یک مرد ثروتمند و قدرتمند
خوشبختانه ما چند متحد قدرتمند داریم.
با گذشت زمان این گروه ها قدرتمندتر شده اند.
اروپا در صحنه جهانی قدرتمندتر شده است.
یک موتور قدرتمند
یک صدای قدرتمند
یک تلسکوپ قدرتمند
طوفان بزرگ و قدرتمندی در راه است تا فلوریدا را درنوردد.
کامپیوترم را با یک مدل قدرتمندتر عوض کردم.
سرمایه داری یک نیروی فوق العاده قدرتمند در جامعه مدرن است.
Gene technology is a very powerful tool.
فناوری ژن ابزار بسیار قدرتمندی است.
طنز می تواند یک سلاح قدرتمند باشد.
یک تصویر / نماد / گفتار قدرتمند
نیکوتین یک داروی قوی است.
ترس یک احساس قدرتمند است.
پیشینه او تأثیر زیادی بر فیلمسازی او داشته است.
یک پیگرد قانونی موفق پیامی قدرتمند خواهد داشت.
یک بدن قدرتمند
یک ورزشکار قدرتمند
وقتی یورتمه میرود زمین را مانند اسبی قدرتمند میپوشاند تا اسبی.
locally powerful landowners
زمین داران قدرتمند محلی
او پس از پادشاه قدرتمندترین مرد کشور بود.
این کشوری است که رهبران مذهبی اغلب قدرتمندتر از سیاستمداران هستند.
این جنبش افراطی در سال های اخیر به طور فزاینده ای قدرتمند شده است.
چرا هنوز تعداد کمی از زنان در مناصب قدرتمند سیاسی وجود دارد؟
احساس قدرت و کنترل می کردم.
لینکلن برای سیتی خیلی قدرتمند بود.
forceful
نیرومند
خشن
قوی
vigorous
خداوند متعال
almighty
سخت
توانا
mighty
وحشی
ferocious
مواد منفجره
explosive
شدید
fierce
خرد کردن
crushing
وحشیانه
brutal
ویرانگر
devastating
اجباری
forcible
سنگین
رعد و برق
thunderous
عالی
غلبه کننده
overpowering
تاول زدن
blistering
مخرب
destructive
خردکننده
overwhelming
پویا
potent
قدرتمند
dynamic
نابود کننده
mightful
مصیبت بار
annihilating
آسیب رسان
calamitous
ویران کننده
damaging
عظیم
desolating
strengthful
strengthy
ضعیف
powerless
ناتوان
impotent
شکننده
fragile
شل
flaccid
نحیف
frail
بی قوت
strengthless
ناپایا
unsteady
ضعیف شده است
weakened
anemicUK
anaemicUK
anemicUS
anemicUS
ضعیف شده
debilitated
تخلیه شده
drained
افته
effete
مشتاق
enervated
خسته
exhausted
از هوش رفتن
faint
سست
feeble
فلاپی
flimsy
بی زور
floppy
ملایم
forceless
نابسامان
gentle
فقیر
impuissant
لاغر
lackadaisical
مریض
scrawny
سوزناک
sickly
غیر قابل توجه
torpid
weakly
infirm
insubstantial