blow
blow - فوت کردن، دمیدن
verb - فعل
UK :
US :
اگر باد یا جریانی از هوا می وزد، حرکت می کند
حرکت دادن یا به حرکت درآوردن چیزی به وسیله نیروی باد یا جریان هوا
برای فرستادن هوا از دهان شما
ایجاد صدا با عبور هوا از سوت، بوق و غیره
با انفجار یا با تیراندازی به چیزی به شدت آسیب رساندن یا از بین برد
از دست دادن یک فرصت خوب با اشتباه کردن یا با بی دقتی
خرج کردن پول زیادی در راه بی دقتی، به خصوص برای یک چیز
if an electrical fuse blows, or a piece of electrical equipment blows a fuse, the electricity suddenly stops working because a thin wire has melted
اگر فیوز برق منفجر شود یا قطعه ای از تجهیزات الکتریکی فیوز را منفجر کند، برق به طور ناگهانی از کار می افتد زیرا یک سیم نازک ذوب شده است.
اگر یک لاستیک منفجر شود، یا اگر یک ماشین با لاستیک منفجر شود، می ترکد
ساختن یا شکل دادن به چیزی با فرستادن هوا از دهان
چیزی را که قرار بود راز باشد، اعلام کند
عمل یا رویدادی که برای کسی مشکل یا ناراحتی ایجاد می کند
ضربه محکم با دست، ابزار یا سلاح کسی
عمل دمیدن
اگر برای چیزی پول می دهید، پول زیادی برای آن خرج می کنید، اغلب پولی که نمی توانید از پس آن برآیید
to tell the authorities that someone in your organization is doing something illegal dishonest, or wrong
به مقامات بگویید که فردی در سازمان شما کاری غیرقانونی، ناصادقانه یا اشتباه انجام می دهد
حرکت دادن و ایجاد جریان هوا، یا حرکت دادن یا حرکت دادن چیزی بر روی جریان هوا
to make a sound by forcing air out of your mouth and through an instrument or to make a sound when someone does this
با بیرون آوردن هوا از دهان خود و از طریق یک ساز، صدا ایجاد کنید، یا وقتی کسی این کار را انجام می دهد، صدا درآورید
دمیدن هوا در یک لوله به یک تکه شیشه نرم گرم شده، تا آن را به شکل یک جسم درآورد
تا هوا را از ریه ها و بینی خود خارج کنید تا آن را پاک کنید
دستت را ببوسد و در جهت کسی بر آن ضربه بزند
باعث تخریب چیزی در اثر بمب، نقص فنی و غیره شود.
If an electrical fuse (= a short thin piece of wire) blows, or if something electrical blows a fuse, the device it is in stops working because it is receiving too much electricity.
اگر فیوز الکتریکی (= یک قطعه سیم کوتاه و نازک) منفجر شود، یا اگر چیزی الکتریکی فیوز را منفجر کند، دستگاهی که در آن قرار دارد از کار میافتد زیرا برق زیادی دریافت میکند.
اگر لاستیک باد کند، ناگهان در آن سوراخ می شود و صاف می شود.
آسیب جدی به چیزی از طریق انفجار آن
خرج کردن مقدار زیادی پول مخصوصاً برای چیزهایی که واقعاً ضروری نیستند
ضربه محکم با دست یا سلاح
یک رویداد غیرمنتظره که تأثیر مخربی بر کسی یا چیزی دارد
پیاده روی در هوای تازه
→ شاهدانه
→ cannabis
شما به اندازه کافی محکم دمیدن ندارید!
پلیس از من خواست که به دستگاه تنفس دم بزنم.
سیگارش را کشید و جریانی از دود بیرون زد.
پرندگان آواز می خواندند و باد گرمی می وزید.
باد سردی از سمت شرق می وزید.
It was blowing hard.
به شدت می دمید.
وزش تندباد (= باد شدیدی بود).
کلاهم پرید
در باز شد.
تقریباً باد من را فرا گرفته بود.
گرد و غبار کتاب را پاک کرد.
کشتی بر روی صخره ها منفجر شد.
انفجار بمب دو رهگذر را در آن سوی خیابان منفجر کرد.
باد در را بست.
صدای دمیدن شیپور
داور در سوت خود دمید.
دستمال کاغذی را گرفت و با صدای بلند بینی اش را باد کرد.
دمیدن حلقه های دود
دمیدن حباب ها (= مثلاً با دمیدن روی لایه نازکی از آب مخلوط با صابون)
دمیدن شیشه (= فرستادن جریان هوا به شیشه ذوب شده برای شکل دادن به آن)
با ترکیدن لاستیک خودرو از کنترل خارج شد.
کامیون یک لاستیک منفجر شد و از جاده خارج شد.
گاوصندوق توسط دزدان منفجر شده بود.
یک اشتباه می تواند پوشش شما را منفجر کند (= نام واقعی، شغل، نیت و غیره شما را مشخص کند).
ما قصد داریم عملیات او را کاملاً منفجر کنیم.
او بیش از یک میلیون دلار به ارث برد و همه آن را با نوشیدنی و قمار منفجر کرد.
او شانس خود را با دیر رسیدن به مصاحبه کاهش داد.
شما شانس خود را داشتید و آن را منفجر کردید.
منفجرش کن ما اتوبوس را از دست داده ایم
خوب، من را منفجر کنید! هیچوقت فکر نمیکردم دوباره ببینمت
من بادیده ام اگر می خواهم (= مطمئناً نمی گذارم) بگذارم او با تو چنین رفتار کند.
blast
انفجار
bluster
غوغا کردن
gust
وزش
breeze
نسیم
flurry
سر و صدا
waft
بازدم
exhale
هجوم بردن
طوفان
اوش
whoosh
غرش
roar
باد
شوریدن
squall
پف کردن
puff
چرخیدن
whirl
چرخش
swirl
باد کردن
billow
گردابی
eddy
جوشیدن
seethe
موج
surge
برگرداندن
churn
جهش
spurt
جریان
سوئیچ کردن
swish
پیچ - پیچیدن
سرپیچ کردن
twist
به شدت دمیدن
squirt
boil
blow fiercely