push
push - فشار دادن
verb - فعل
UK :
US :
با فشار دادن دست ها، بازوها و غیره، کسی یا چیزی را به حرکت درآورید
فشار دادن یک دکمه، سوئیچ و غیره به منظور شروع یا توقف کار یک قطعه از تجهیزات
استفاده از دست ها، بازوها و غیره برای حرکت دادن افراد یا اشیاء، به طوری که بتوانید از آنها عبور کنید
تشویق یا وادار کردن کسی به انجام کاری یا سخت کار کردن
تلاش برای متقاعد کردن مردم به پذیرش ایده ها، نظرات و غیره شما برای رسیدن به چیزی
to change someone’s situation or to make a situation change especially when some people do not want it to change
برای تغییر وضعیت کسی، یا ایجاد تغییر در یک موقعیت، به خصوص زمانی که برخی افراد نمی خواهند آن را تغییر دهد
برای افزایش یا کاهش یک مقدار، مقدار یا عدد
اگر یک ارتش به جایی فشار بیاورد، در آن سمت حرکت می کند
سعی کنید با تبلیغات زیاد یک محصول را بیشتر بفروشید
برای فروش داروهای غیرقانونی
تا به صورت خودکار ایمیل خود را به گوشی هوشمند خود ارسال کنید تا بلافاصله آن را دریافت کنید
با فشار دادن دست، بازو و غیره چیزی یا شخصی را به حرکت درآورید
هل دادن کسی یا چیزی به روشی خشن یا بی دقت
فشار دادن سریع و بی احتیاطی چیزی به فضای کوچک
هل دادن کسی یا چیزی با انگشت یا چیزی تیز
به آرامی با آرنج کسی را کنار خود فشار دهید تا توجه او را جلب کنید
هل دادن چیزی گرد یا چیزی روی چرخ به طوری که به جلو حرکت کند
to push something with wheels, for example a bicycle or a trolley, so that it moves forward while guiding it with your hands
هل دادن چیزی با چرخ، مثلاً دوچرخه یا چرخ دستی، به طوری که به جلو حرکت کند، در حالی که آن را با دستان خود هدایت می کنید.
وقتی کسی چیزی را هل می دهد
هنگامی که شخصی، به ویژه یک تجارت، سعی می کند چیزی را بدست آورد یا به دست آورد
اگر کسی به دیگری فشار بیاورد، او را تشویق یا متقاعد می کند که کاری را امتحان کند
یک حرکت نظامی برنامه ریزی شده به منطقه ای که دشمن در آن قرار دارد
برای متقاعد کردن مردم برای خرید بیشتر یک محصول، به عنوان مثال با تبلیغات زیاد، سخت کار کنید
تلاش برای واداشتن مردم به پذیرش یک ایده، پیشنهاد و غیره
a period of determined effort in business especially one in which you gain an advantage over your opponents
دوره ای از تلاش مصمم در تجارت، به ویژه دوره ای که در آن بر مخالفان خود برتری پیدا می کنید
وادار کردن کسی کار خود را ترک کند، به خصوص به این دلیل که کار اشتباهی انجام داده است
on the Internet, push systems deliver information advertising etc to your computer without you having to ask for it to be DOWNLOADED
در اینترنت، سیستمهای فشار اطلاعات، تبلیغات و غیره را بدون نیاز به درخواست دانلود به رایانه شما ارائه میکنند.
to use physical pressure or force especially with your hands, in order to move something into a different position usually one that is further away from you
استفاده از فشار یا زور فیزیکی، به خصوص با دستان خود، به منظور انتقال چیزی به موقعیتی متفاوت، معمولاً در موقعیتی که از شما دورتر است.
to move forcefully, especially in order to cause someone or something that is in your way to move so that you can go through or past them
با قدرت حرکت کنید، مخصوصاً برای اینکه کسی یا چیزی را که در مسیر شما قرار دارد به حرکت درآورید تا بتوانید از آنها عبور کنید یا از کنار آنها بگذرید.
وقتی ارتشی به سمتی خاص فشار می آورد، در آن جهت به جلو حرکت می کند
به زور کسی را متقاعد کردن یا هدایت کردن برای انجام یا رسیدن به چیزی
هل دادیم و هل دادیم اما پیانو تکان نمی خورد.
وقتی بهت میگم محکم فشار بیار
تو فشار بیار و من می کشم
او در را فشار داد اما در را تکان نداد.
به آرامی از تپه بالا رفت و دوچرخه اش را هل داد.
یک نفر مرا هل داد و من افتادم.
وقتی دروازه را فشار می دهید باز نمی شود.
فنجان را به سمت من هل داد.
صندلیش را عقب کشید و بلند شد.
سعی کردم او را در آغوش بگیرم اما او مرا کنار زد.
صورتش را به سمت او هل داد.
در را هل دادم و باز کردم.
مردم فشار می آوردند و هل می دادند تا به جبهه برسند.
هواداران به سد فشار آوردند.
سعی کنید راه خود را در میان جمعیت هل دهید.
دکمه طبقه بالا را فشار دادم.
اپراتور باید به طور تصادفی سوئیچ جوی استیک را فشار داده باشد.
او یک اهرم را فشار داد و دستگاه پاسخ داد.
دکمه قرمز را فشار دهید تا درها باز شوند.
این تحول می تواند کشور را به سمت رکود سوق دهد.
افزایش نرخ بهره باعث افزایش قیمت ها می شود.
تقاضای معلق کمی برای پیشبرد اقتصاد در سال جاری وجود دارد.
این مازاد به افزایش قیمت جهانی به 55 یورو در هر تن کمک کرده است.
چنین افزایش عظیم جمعیتی به افزایش قیمت مواد غذایی ادامه خواهد داد.
افزایش تورم نرخ بهره واقعی را پایین می آورد.
او به صراحت گفت که در برابر هر گونه تلاشی که او را به سمت بازنشستگی پیش از موعد سوق دهد، مقاومت خواهد کرد.
معلمم مرا به شرکت در مسابقه هل داد.
هیچ کس به شما فشار نیاورد تا این کار را بپذیرید، نه؟
معلم موسیقی واقعاً به شاگردانش فشار می آورد.
لوسی باید کمی بیشتر به خودش فشار بیاورد.
او مدام به خودش فشار می آورد تا بهتر شود.
shove
تنه زدن
راندن
زور
thrust
رانش
bump
دست انداز
مطبوعات
propel
سوق دادن
bulldoze
بولدوزه
impel
وادار کردن
jostle
تکان دادن
heave
بالا بردن
حرکت
plunge
غوطه
شلیک
budge
دسته
bundle
فشار
hustle
منفذ
bore
تولید
prod
رول بخار
steamroll
ضربه
در زدن
دستگیره
manhandle
هجوم بردن
تقویت
boost
آرنج
elbow
بهم زدن
poke
تغییر مکان
چلاندن، فشار دادن
لب به لب
butt
تصادف در
کشیدن
بکشید
jerk
تند و سریع
tow
دویدن
haul
حمل و نقل
tug
یاک
yank
قرعه کشی
بالا بردن
heave
آچار
wrench
پره
lug
مچ گیری
wrest
حمل
حرکت
چیدن
pluck
گرفتن
تغییر مکان
دنباله
شلپ
آوردن
schlepp
هاله
transport
برداشتن
بلند کردن
hale
انتخاب
رهایی
جایزه
prise
prize