knock
knock - در زدن
verb - فعل
UK :
US :
با دست بسته خود به در یا پنجره ضربه بزنید تا توجه افراد داخل را جلب کنید
ضربه زدن به چیزی با یک حرکت سریع و کوتاه به طوری که حرکت کند یا بیفتد
ضربه زدن به کسی خیلی سخت
ضربه زدن به چیزی با قسمتی از بدنت
برداشتن دیوار یا بخشی از یک ساختمان به منظور ایجاد یک اتاق یا فضای بزرگتر
انتقاد از شخص یا کار او، به ویژه به شیوه ای ناعادلانه یا آزاردهنده
ضربه زدن یا ضربه زدن به توپ به جایی
if an engine or pipes etc are knocking, they make a noise like something hard being hit usually because something is wrong with them
اگر موتور یا لولهها و غیره در حال ضربه زدن باشند، صدایی مانند ضربه محکمی ایجاد میکنند، معمولاً به این دلیل که مشکلی در آنها وجود دارد.
اگر قلب شما در حال تپیدن است، به شدت می تپد، به خصوص به این دلیل که می ترسید
صدای برخورد محکم چیزی به سطح سخت
برخورد چیزی سخت به بدن شما
اگر چیزی به قیمت سهام، سهام و غیره ضربه بزند، قیمت بسیار سریع و غیرمنتظره تغییر می کند
برای اینکه مشخص کنید می خواهید به چیزی بپیوندید یا از کسی کمک می خواهید
چیزی که به طور ناگهانی باعث شکست یک محصول یا کاهش قیمت می شود
ضربه زدن مکرر به چیزی و ایجاد صدا
If an engine is knocking, it is producing a repeated high sound either because the fuel is not burning correctly or because a small part is damaged and is therefore allowing another part to move in ways that it should not.
اگر موتوری در حال ضربه زدن باشد، صدای بلند مکرر تولید می کند یا به این دلیل که سوخت به درستی نمی سوزد یا به این دلیل که قسمت کوچکی آسیب دیده است و بنابراین به قسمت دیگری اجازه می دهد به گونه ای حرکت کند که نباید حرکت کند.
اگر چیزی مانند لوله در بزند، صدای بلند مکرر ایجاد می کند.
ضربه زدن، به ویژه با شدت، و باعث حرکت یا افتادن شود
If you knock two rooms into each other or knock two rooms through you remove the wall between them so that they form one room.
اگر دو اتاق را به هم بکوبید یا دو اتاق را از بین ببرید، دیوار بین آنها را جدا می کنید تا یک اتاق را تشکیل دهند.
to criticize especially unfairly
انتقاد کردن، به خصوص ناعادلانه
صدای کوتاه ناگهانی که هنگام برخورد کسی یا چیزی به سطح ایجاد می شود
برخورد شدید چیزی به شخص یا چیز
اگر موتوری در حال ضربه زدن باشد، به دلیل یک مشکل مکانیکی صدایی تکرار می شود.
فشار دادن به چیزی یا شخصی، اغلب به زور، که باعث حرکت آن چیز یا شخص می شود
انتقاد کردن، به ویژه ناعادلانه
ایجاد تغییر ناگهانی و غیرمنتظره در چیزی مانند قیمت ها
بر کسی یا چیزی بد تأثیر گذاشتن
انتقاد از چیزی یا کسی
ملاقات یا صحبت با کسی به منظور درخواست چیزی
با یک شخص یا سازمان صحبت کنید زیرا می خواهید آنها به شما کمک کنند یا می خواهید به آنها بپیوندید
برای جلوگیری از وقوع چیزی، یا در نهایت به پایان رساندن چیزی
سه بار در زد و منتظر ماند.
در زدم و مستقیم رفتم داخل.
یکی داشت به پنجره می زد.
مواظب باش سرت را به این کم نور نزنی.
دستش به شیشه کوبید.
وقتی او به طور تصادفی شانه اش را کوبید، انبوه کتاب ها را رها کرد.
او یک لیوان آب را کوبیده بود.
میخ را به دیوار کوبیدم.
مجبور شدند در را بکوبند تا وارد شوند.
یکی از عکس ها را از روی دیوار کوبیده بود.
پسرها توپی را در حیاط پشتی می زدند (= لگد می زدند).
انتقاد به عزت نفس او ضربه زده بود.
ضربه من را صاف کرد.
او از ضربه بی معنی بود.
او در حال پرواز نوشیدنی ام را زد.
دو اطاق را به يكي كوبيده بودند (= ديوار ميانشان فرو ريخته بود).
آنها موفق شدند یک سوراخ در دیوار بزنند.
قلبم وحشیانه داشت می زد.
روزنامه ها همیشه به تیم انگلیس ضربه می زنند.
ممکن است بسیار کودکانه به نظر برسد، اما تا زمانی که آن را امتحان نکرده اید، آن را نکوبید.
برو بیرون وگرنه من روشنایی روز زنده را از تو بیرون خواهم زد!
او بازیکن کثیفی بود و دوست داشت جهنم را از میان حریف بیرون کند.
او فقط دو هفته طول کشید تا نیروهای جدید را به شکلی مناسب درآورد.
من تمام اطلاعات را با هم جمع کرده ام، اما هنوز نیاز به تغییر شکل دارد.
بازگرداندن شرکت به شکل طولانی نباید طول بکشد.
تجارت بر سر این دعوی واقعاً او را به مدت 6 سال از دست داده بود.
شما فوق العاده به نظر می رسید - امشب آنها را می میرید.
او بقیه بازیگران را به یک کلاه خمیده می کوبد.
بچه ها دست از کار بکشید - من سعی می کنم کار کنم.
خیلی از تیم ها به دنبال این هستند که ما را از زمینمان بیرون کنند.
رکود بر سر هر ایده ای برای توسعه شرکت ضربه زد.
فوت کردن، دمیدن
thump
ضربه زدن
smack
بو
اصابت
punch
مشت زدن
whack
ضربت زدن
wallop
ولوپ کردن
thwack
thwack
کمربند
clout
نفوذ
ترک
sock
جوراب
bang
انفجار
slap
سیلی زدن
cuff
کاف
bash
ضربه شدید
جعبه
clip
کلیپ
rap
رپ
سکته
buffet
بوفه
slug
حلزون حرکت کردن
smash
درهم کوبیدن
swipe
کش رفتن
biff
بیف
swat
سوات
welt
ورم
hook
قلاب
bat
خفاش
slam
پوند
compliment
تعریف و تمجید
flattery
چاپلوسی
praise
ستایش
idleness
بیکاری، تنبلی
unenthusiasm
عدم اشتیاق