attract
attract - جذب کنند
verb - فعل
UK :
US :
علاقه مند کردن کسی به چیزی یا وادار کردن او برای شرکت در چیزی
وادار کردن کسی چیزی را دوست داشته باشد یا آن را تحسین کند یا به کسی احساس علاقه عاشقانه کند
وادار کردن کسی یا چیزی به سمت چیز دیگری حرکت کند
وادار کردن کسی به خرید چیزی، انجام کاری یا شرکت در چیزی
برای ایجاد شرایطی که شما شروع به کسب و کار کنید یا مردم در شرکت شما سرمایه گذاری کنند و غیره
اگر چیزی جذب مالیات می شود، باید بر آن مالیات پرداخت شود
(of people things, places, etc.) to pull or draw someone or something towards them by the qualities they have especially good ones
(از افراد، اشیا، مکانها و غیره) برای کشیدن یا کشیدن کسی یا چیزی بهوسیله ویژگیهایی که دارند، مخصوصاً ویژگیهای خوب.
اگر توسط کسی جذب یا جذب او می شوید، او را دوست دارید و اغلب از نظر جنسی برایتان جالب است
اگر چیزی شما را جذب می کند یا جذب آن می شوید، آن را دوست دارید و برایتان جالب است
وقتی چیزی مانند آهنربا چیز دیگری را جذب می کند، آن را به سمت خود می کشد
to cause something to come toward something else or to cause a person or animal to become interested in someone or something
باعث شود چیزی به سوی چیز دیگری بیاید یا باعث شود که شخص یا حیوانی به کسی یا چیزی علاقه مند شود
If someone is attracted to someone else he or she likes the other person or is interested in that person.
اگر کسی جذب شخص دیگری شود، طرف مقابل را دوست دارد یا به آن شخص علاقه مند است.
برای وادار کردن مردم به بازدید از یک مکان یا کسب اطلاعات بیشتر در مورد چیزی
وادار کردن کسی به خرید یا سرمایه گذاری در چیزی
علاقه مند کردن کسی و وادار کردن او به انجام کاری مانند پیوستن به یک شرکت
if a product or investment attracts a particular charge you have to pay that charge if you have the product or investment
اگر محصول یا سرمایه گذاری هزینه خاصی را جذب می کند، اگر محصول یا سرمایه گذاری را دارید باید آن هزینه را بپردازید
سیاستمداران با آگاهی از توجه گسترده رسانهها که به خود جلب میکنند، همچنان در خطر داشتن روابط هستند.
مخلوط غذا باعث جذب انواع پرندگان آوازخوان وحشی می شود.
صنعت باید بر آنچه که مشتریان را جذب می کند تمرکز کند.
Each has attracted his or her share of supporters who could also see the light once it was pointed out to them.
هر کدام سهم خود را از حامیان جذب کرده اند که می توانند نور را پس از اینکه به آنها نشان داده شد ببینند.
چیزی که من را جذب این کار می کند حقوق و امکان سفر خارجی است.
دنیای دیزنی سالانه میلیون ها گردشگر را جذب می کند.
اجاره پایین ویژه برای جذب مشاغل جدید به منطقه طراحی شده است.
از بچه ها بخواهید ببینند آیا آهنربا گیره های کاغذ، سکه ها و غیره را جذب می کند یا خیر.
این باشگاه که توسط داوطلبان واجد شرایط اداره می شود، مشتاق جذب افراد در هر سنی و هر توانایی است.
قیمت پایین این دارو باعث جذب مصرف کنندگان در سنین مدرسه و دانشگاه می شود.
من باید گریه می کردم، زیرا توجه شوهرم را به خود جلب کردم.
چارلز در طول زندگی خود جوانان و جاه طلبان را به دربار خود جذب کرد.
Souvenir stands and pawnshops and a strip club attract those tired of spending their incomes one quarter at a time.
غرفههای سوغاتی و رهنفروشی و یک باشگاه استریپ، کسانی را که از خرج کردن درآمد خود خسته شدهاند، جذب میکنند.
The tempo is usually fast since some programmers believe that fast-paced news programs attract younger audiences.
سرعت آن معمولاً سریع است زیرا برخی از برنامه نویسان معتقدند که برنامه های خبری سریع مخاطبان جوان را جذب می کنند.
همیشه فکر کار در خارج از کشور برایم جذاب بوده است.
اولین چیزی که من را جذب او کرد، حس شوخ طبعی او بود.
او به طور فزاینده ای جذب آنها و سبک زندگی آنها می شود.
من اصلا جذبش نمیشم.
مسئولان امیدوارند گردشگران بیشتری را به این منطقه جذب کنند.
انتظار می رود شهر جدید سرمایه گذاری به ارزش 45 میلیارد پوند را جذب کند.
The exhibition has attracted thousands of visitors.
این نمایشگاه هزاران بازدید کننده را به خود جذب کرده است.
برای جذب جمعیت/مخاطب/مشتریان
هوای گرم و مرطوب پشه های زیادی را جذب می کند.
نحوه ادامه جذب و حفظ مشاغل را بیابید.
این پیشنهاد توجه بسیاری را به خود جلب کرده است.
نظرات او به طور قطع مورد انتقاد قرار گرفت.
سعی کرد توجه گارسون را جلب کند.
این گل ها به منظور جذب پروانه ها به رنگ روشن هستند.
سیرک در حال جذب جمعیت/مخاطب عظیم است.
The government is trying to attract industry to the area (= to persuade people to place their industry there).
دولت در تلاش است تا صنعت را به منطقه جذب کند (= مردم را متقاعد کند که صنعت خود را در آنجا قرار دهند).
ایده های او در جامعه علمی مورد توجه / انتقادات زیادی قرار گرفته است.
او تمایل دارد که جذب زنان قوی شود.
من او را دوست دارم، اما از نظر جسمی/جنسی جذب او نیستم.
The idea of becoming a journalist attracted her.
ایده روزنامه نگار شدن او را جذب کرد.
My parents were attracted by the school's curriculum which puts equal emphasis on artistic practical and intellectual subjects.
والدین من جذب برنامه درسی مدرسه شدند که بر موضوعات هنری، عملی و فکری یکسان تأکید دارد.
چه چیزی شما را جذب این نقش کرد؟
آهنرباها براده های آهن را جذب می کنند.
Since light has no mass Newton's equation predicts that it will not be attracted by gravity towards anything.
از آنجایی که نور جرمی ندارد، معادله نیوتن پیش بینی می کند که توسط گرانش به سمت چیزی جذب نمی شود.
شعله باز پروانه ها را جذب می کند.
مسابقات قهرمانی تنیس گردشگران زیادی را به این شهر جذب خواهد کرد.
این فیلم قرار است توجه بسیاری را به خود جلب کند.
The exhibition attracted over 10,000 visitors.
این نمایشگاه بیش از 10000 بازدید کننده را به خود جذب کرد.
فناوری سلول سوختی 150 سال است که وجود دارد، پس چرا اکنون توجهات را به خود جلب کرده است؟
این بزرگترین جلسه ایدز بود که 17000 نفر از سراسر جهان را به خود جذب کرد.
آنها در تلاشند تا گردشگران بیشتری را به این منطقه جذب کنند.
allure
جذابیت
charm
افسون
entice
فریب دادن
tempt
دچار وسوسه کردن
enchant
مسحور کردن
علاقه
fascinate
مجذوب کردن
seduce
از راه بدر کردن
beguile
جادو کردن
bewitch
اسیر کردن
captivate
مشغول کردن
دسیسه
intrigue
entralUK
enthralUK
enthrallUS
enthrallUS
ورود
برانگیختن
excite
سرکشی کردن
inveigle
مسحور انگلستان
mesmeriseUK
مسحور ایالات متحده
mesmerizeUS
طلسم
spellbind
tantaliseUK
tantaliseUK
tantalizeUS
tantalizeUS
جذب
دعوت
متقاعد کردن
پرچ
rivet
تیغ زدن
titillate
وو
woo
cajole
arouse
cajole
repel
دفع کردن
repulse
شورش
revolt
انزجار
disgust
بازداشتن
deter
دلسرد کردن
discourage
افسون کردن
disenchant
منصرف کردن
dissuade
وحشتناک
horrify
حالت تهوع
nauseate
توهین کردن
offend
مریض
sicken
به تعویق انداختن
خاموش کردن
ضرب و شتم عقب
بدرقه کردن
راندن
به عقب برانید
خزش ها را به
ناخالص
fend off
دیدن
دور کردن
gross out
مسواک زدن
با زور خاموش
stave off
عقب نگه دارید
ward off
دور نگه داشتن
نگه داشتن