attract

base info - اطلاعات اولیه

attract - جذب کنند

verb - فعل

/əˈtrækt/

UK :

/əˈtrækt/

US :

family - خانواده
attraction
جاذبه
attractiveness
جذابیت
attractive
جذاب
unattractive
غیر جذاب
attractively
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [attract] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • I had always been attracted by the idea of working abroad.


    همیشه فکر کار در خارج از کشور برایم جذاب بوده است.

  • What first attracted me to her was her sense of humour.


    اولین چیزی که من را جذب او کرد، حس شوخ طبعی او بود.

  • She finds herself increasingly attracted to them and their lifestyle.


    او به طور فزاینده ای جذب آنها و سبک زندگی آنها می شود.

  • I am not attracted to him at all.


    من اصلا جذبش نمیشم.

  • Officials hope to attract more tourists to the area.


    مسئولان امیدوارند گردشگران بیشتری را به این منطقه جذب کنند.

  • The new city is expected to attract investment worth £45 billion.


    انتظار می رود شهر جدید سرمایه گذاری به ارزش 45 میلیارد پوند را جذب کند.

  • The exhibition has attracted thousands of visitors.


    این نمایشگاه هزاران بازدید کننده را به خود جذب کرده است.

  • to attract a crowd/audience/customers


    برای جذب جمعیت/مخاطب/مشتریان

  • The warm damp air attracts a lot of mosquitoes.


    هوای گرم و مرطوب پشه های زیادی را جذب می کند.


  • نحوه ادامه جذب و حفظ مشاغل را بیابید.

  • This proposal has attracted a lot of interest.


    این پیشنهاد توجه بسیاری را به خود جلب کرده است.

  • His comments were bound to attract criticism.


    نظرات او به طور قطع مورد انتقاد قرار گرفت.

  • She tried to attract the attention of the waiter.


    سعی کرد توجه گارسون را جلب کند.

  • These flowers are brightly coloured in order to attract butterflies.


    این گل ها به منظور جذب پروانه ها به رنگ روشن هستند.

  • The circus is attracting huge crowds/audiences.


    سیرک در حال جذب جمعیت/مخاطب عظیم است.


  • دولت در تلاش است تا صنعت را به منطقه جذب کند (= مردم را متقاعد کند که صنعت خود را در آنجا قرار دهند).

  • Her ideas have attracted a lot of attention/criticism in the scientific community.


    ایده های او در جامعه علمی مورد توجه / انتقادات زیادی قرار گرفته است.

  • He tends to be attracted to strong women.


    او تمایل دارد که جذب زنان قوی شود.

  • I like him but I'm not physically/sexually attracted to him.


    من او را دوست دارم، اما از نظر جسمی/جنسی جذب او نیستم.

  • The idea of becoming a journalist attracted her.


    ایده روزنامه نگار شدن او را جذب کرد.

  • My parents were attracted by the school's curriculum which puts equal emphasis on artistic practical and intellectual subjects.


    والدین من جذب برنامه درسی مدرسه شدند که بر موضوعات هنری، عملی و فکری یکسان تأکید دارد.

  • What attracted you to this role?


    چه چیزی شما را جذب این نقش کرد؟

  • Magnets attract iron filings.


    آهنرباها براده های آهن را جذب می کنند.

  • Since light has no mass Newton's equation predicts that it will not be attracted by gravity towards anything.


    از آنجایی که نور جرمی ندارد، معادله نیوتن پیش بینی می کند که توسط گرانش به سمت چیزی جذب نمی شود.

  • An open flame attracts moths.


    شعله باز پروانه ها را جذب می کند.


  • مسابقات قهرمانی تنیس گردشگران زیادی را به این شهر جذب خواهد کرد.

  • This movie is going to attract a lot of attention.


    این فیلم قرار است توجه بسیاری را به خود جلب کند.

  • The exhibition attracted over 10,000 visitors.


    این نمایشگاه بیش از 10000 بازدید کننده را به خود جذب کرد.

  • Fuel-cell technology has been around for 150 years, so why is it attracting attention now?


    فناوری سلول سوختی 150 سال است که وجود دارد، پس چرا اکنون توجهات را به خود جلب کرده است؟

  • It was the biggest AIDS meeting ever attracting 17,000 people from around the world.


    این بزرگترین جلسه ایدز بود که 17000 نفر از سراسر جهان را به خود جذب کرد.

  • They are trying to attract more holiday-makers to the area.


    آنها در تلاشند تا گردشگران بیشتری را به این منطقه جذب کنند.

synonyms - مترادف
  • allure


    جذابیت

  • charm


    افسون

  • entice


    فریب دادن

  • tempt


    دچار وسوسه کردن

  • enchant


    مسحور کردن


  • علاقه

  • fascinate


    مجذوب کردن

  • seduce


    از راه بدر کردن

  • beguile


    جادو کردن

  • bewitch


    اسیر کردن

  • captivate


    مشغول کردن


  • دسیسه

  • intrigue


    entralUK

  • enthralUK


    enthrallUS

  • enthrallUS


    ورود


  • برانگیختن

  • excite


    سرکشی کردن

  • inveigle


    مسحور انگلستان

  • mesmeriseUK


    مسحور ایالات متحده

  • mesmerizeUS


    طلسم

  • spellbind


    tantaliseUK

  • tantaliseUK


    tantalizeUS

  • tantalizeUS


    جذب


  • دعوت


  • متقاعد کردن


  • پرچ

  • rivet


    تیغ زدن

  • titillate


    وو

  • woo


    cajole

  • arouse


  • cajole


antonyms - متضاد
  • repel


    دفع کردن

  • repulse


    شورش

  • revolt


    انزجار

  • disgust


    بازداشتن

  • deter


    دلسرد کردن

  • discourage


    افسون کردن

  • disenchant


    منصرف کردن

  • dissuade


    وحشتناک

  • horrify


    حالت تهوع

  • nauseate


    توهین کردن

  • offend


    مریض

  • sicken


    به تعویق انداختن


  • خاموش کردن


  • ضرب و شتم عقب


  • بدرقه کردن


  • راندن


  • به عقب برانید


  • خزش ها را به


  • ناخالص

  • fend off


    دیدن

  • give the creeps to


    دور کردن

  • gross out


    مسواک زدن


  • با زور خاموش

  • stave off


    عقب نگه دارید

  • ward off


    دور نگه داشتن


  • نگه داشتن



  • keep at bay




لغت پیشنهادی

rollover

لغت پیشنهادی

Myers-Briggs type indicator

لغت پیشنهادی

jesse