run
run - اجرا کن
verb - فعل
UK :
US :
برای حرکت بسیار سریع، با حرکت دادن پاهای خود سریعتر از زمانی که راه می روید
برای دویدن یک فاصله خاص
برای دویدن در یک مسابقه
if a race is run at a particular time or in a particular place it happens at that time or in that place
اگر مسابقه ای در زمان یا مکان خاصی برگزار شود، در آن زمان یا در آن مکان اتفاق می افتد
برای سازماندهی یا مسئولیت یک فعالیت، تجارت، سازمان یا کشور
برای انجام کاری یا رفتن سریع به جایی
اگر سرویس اتوبوس، قطار و غیره اجرا شود، مردم را در زمانهای مشخصی از مکانی به مکان دیگر میبرد
اگر یک شرکت یا سازمان دیگری سرویس اتوبوس، قطار و غیره را اجرا کند، آن را فعال می کند
اگر یک برنامه کامپیوتری اجرا شود، کار می کند
اگر برنامه ای را اجرا کنید، آن را به کار می اندازید
اگر ماشین یا موتوری کار کند، کار می کند
اگر شما یک ماشین یا موتور را راه اندازی کنید، آن را به کار می اندازید
اگر نوار در حال اجرا باشد، در حال ضبط است
اگر نواری را اجرا کنید، آن را به سمت عقب یا جلو حرکت می دهید
چاپ کردن چیزی در روزنامه یا مجله یا پخش چیزی در تلویزیون
if a program runs on television it is shown. If a story runs in a newspaper or magazine it is printed
اگر برنامه ای در تلویزیون اجرا شود، نمایش داده می شود. اگر داستانی در روزنامه یا مجله منتشر شود، چاپ می شود
حرکت خیلی سریع یا کنترل نشده
داشتن وسیله نقلیه و استفاده از آن
برای بردن کسی به جایی در ماشین خود
تلاش برای انتخاب شدن در یک انتخابات
if something long such as a road or wire runs in a particular direction that is its position or that is where you put it
اگر چیزی طولانی مانند یک جاده یا سیم در یک جهت خاص حرکت کند، این موقعیت آن است، یا جایی که شما آن را قرار داده اید.
حرکت دادن چیزی به آرامی در طول یک سطح
در یک جهت یا مکان خاص جریان یابد
اگر یک شیر آب جاری است، آب از آن خارج می شود، یا اگر شیر آب را باز کنید، باعث می شوید آب از آن خارج شود.
اگر بینی کسی جاری باشد، مایعی از آن خارج می شود
اگر چیزی برای مدت زمان خاصی اجرا شود، می توان آن را به طور رسمی برای آن زمان استفاده کرد
برای ادامه اجرای منظم در یک مکان
به روشی خاص یا در زمان خاصی اتفاق بیفتد
در یک سطح، مقدار یا قیمت خاص باشد
if a story discussion etc runs in a particular way it has those particular words or events
اگر داستان، بحث و غیره به شیوه خاصی اجرا شود، آن کلمات یا رویدادهای خاص را دارد
اگر احساسی در شما بگذرد یا فکری در ذهن شما بگذرد، آن را احساس می کنید یا به سرعت به آن فکر می کنید
آیا می توانید به سرعت مایک بدوید؟
با دیدن آمدن ما برگشتند و دویدند.
دوان دوان آمد تا ما را ملاقات کند.
مجبور شدم بدوم تا به اتوبوس برسم.
سگ ها به محض ظاهر شدن ما فرار کردند.
با گریه به سمت مادرش به خانه دوید.
بچه ها صبح را در پارک می دویدند.
او می تواند خیلی سریع بدود.
اولین کسی که یک مایل را در کمتر از چهار دقیقه بدود چه کسی بود؟
I ran four miles today.
امروز چهار مایل دویدم.
زمانی که در دانشگاه بود می دوید.
من اغلب قبل از کار به دویدن می روم.
سعی کنید هر روز صبح چند بار دور بلوک بدوید.
او امشب در دوی 100 متر می دود.
در اولین مسابقه فقط پنج اسب در حال دویدن هستند.
برای دویدن ماراتن
فرح برای گرفتن مدال طلا مسابقه خوبی دوید.
دربی با وجود شرایط بد جوی برگزار می شود.
من تمام روز را صرف دویدن به دنبال بچه ها کرده ام.
برای راه اندازی یک هتل / فروشگاه / آموزشگاه زبان
او نمی داند چگونه یک تجارت را اداره کند.
از تلاش برای اداره زندگی من (= سازماندهی آن) برای من دست بردارید.
سهامداران می خواهند بیشتر در مورد نحوه اداره شرکت صحبت کنند.
یک شرکت بد اداره
هر دو کاندیدا تبلیغات خوبی داشته اند.
state-run industries
صنایع دولتی
این کالج دوره های تابستانی را برای دانشجویان خارجی برگزار می کند.
این برنامه به طور مشترک با ناسا در ایالات متحده اجرا می شود.
اتوبوس ها به آکسفورد هر نیم ساعت یکبار حرکت می کنند.
همه قطارها دیرتر حرکت می کنند (= دیرتر از زمان برنامه ریزی شده حرکت می کنند).
Trains between London and Brighton run throughout the day.
قطارهای بین لندن و برایتون در طول روز حرکت می کنند.
dash
خط تیره
نژاد
هجوم بردن
hurry
عجله کن
sprint
دوی سرعت
bolt
پیچ
حرفه
سرعت
dart
دارت
gallop
تاختن
hare
خرگوش
hasten
کلاهبردار
scamper
دویدن
scurry
پرواز
قاتل
jog
یورتمه سواری
scuttle
شلیک
trot
مقید شده است
تند زدن
bound
اشک
hurtle
بزرگنمایی
لوپ
zoom
اسکات
lope
بشکه
scoot
کمربند
شارژ
برو
سلام
پوست انداختن
hie
pelt
راه رفتن
tread
آج
dawdle
جست و خیز کردن
گام
lumber
چوب
plod
تخريب
saunter
سونگر
stroll
قدم زدن
trudge
رد کردن
پیشرفت
amble
بالا رفتن
ambulate
سفر کردن
canter
کانتر
crawl
خزیدن
creep
پیچ و خم
meander
سرعت
گشت
patrol
پرسه زدن
prowl
بر زدن
shuffle
ساقه
stalk
چوب بند
strut
چوب پا
footslog
موسی
mosey
پرامبله کردن
perambulate
پوتل
pootle
تفرجگاه
promenade
خراب کردن
roam
شلختگی
shamble
نوزاد
slog
toddle