block

base info - اطلاعات اولیه

block - مسدود کردن

noun - اسم

/blɑːk/

UK :

/blɒk/

US :

family - خانواده
blockage
انسداد
blockade
محاصره
block
مسدود کردن
unblock
رفع انسداد
google image
نتیجه جستجوی لغت [block] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The houses are made of concrete blocks with tin roofs.


    خانه ها از بلوک های سیمانی با سقف های قلع ساخته شده اند.

  • a block of ice/wood


    یک بلوک یخ/چوب

  • The wall was made from massive blocks of stone.


    دیوار از بلوک های سنگی عظیم ساخته شده بود.

  • a block of flats


    یک بلوک از آپارتمانها


  • یک بلوک برج


  • یک بلوک اداری

  • She lives in a modern apartment block.


    او در یک آپارتمان مدرن زندگی می کند.

  • the university’s science block


    بلوک علمی دانشگاه

  • His apartment is three blocks away from the police station.


    آپارتمان او سه بلوک با کلانتری فاصله دارد.

  • They walked a few blocks down the street.


    چند خیابان پایین تر راه رفتند.

  • She took the dog for a walk around the block.


    او سگ را برای قدم زدن در اطراف بلوک برد.

  • The downtown area covers four city blocks.


    منطقه مرکز شهر چهار بلوک شهر را پوشش می دهد.

  • a block of shares


    یک بلوک سهام


  • یک بلوک متن در یک سند

  • The theatre gives discounts for block bookings (= a large number of tickets bought at the same time).


    تئاتر برای رزرو بلوک (= تعداد زیادی بلیط خریداری شده در همان زمان) تخفیف می دهد.

  • The three-hour class is divided into four blocks of 45 minutes each.


    کلاس سه ساعته به چهار بلوک 45 دقیقه ای تقسیم می شود.

  • Lack of training acts as a block to progress in a career.


    عدم آموزش به عنوان مانعی برای پیشرفت در یک حرفه عمل می کند.

  • I suddenly had a mental block and couldn't remember his name.


    ناگهان دچار یک انسداد ذهنی شدم و نام او را به خاطر نداشتم.

  • Despite his six years in politics he was still regarded by many as the new kid on the block.


    علیرغم شش سال حضورش در سیاست، هنوز از نظر بسیاری به عنوان بچه جدید بلوک شناخته می شد.

  • It's not a matter that I'm prepared to put my head on the block for.


    موضوعی نیست که من حاضر باشم سرم را به خاطرش بگذارم.


  • یک خریدار داریم که مایل به مشاهده ملک است.

  • The price of property has risen enormously.


    قیمت ملک به شدت افزایش یافته است.

  • The company is looking for larger premises.


    این شرکت به دنبال مکان های بزرگتر است.

  • a leisure complex


    یک مجتمع تفریحی

  • The pier is a wooden structure.


    اسکله یک سازه چوبی است.

  • the school’s science block


    بلوک علمی مدرسه

  • They live in the next block.


    آنها در بلوک بعدی زندگی می کنند.

  • The prisoners had been transferred to a different cell block.


    زندانیان به سلول دیگری منتقل شده بودند.

  • The hotel occupies an entire block.


    هتل یک بلوک کامل را اشغال می کند.

  • People were queueing round the block to get in.


    مردم دور بلوک صف کشیده بودند تا وارد شوند.

  • The museum is just six blocks away.


    این موزه تنها شش بلوک دورتر است.

synonyms - مترادف
  • bar


    بار

  • chunk


    تکه

  • lump


    توده

  • hunk


    تکه تکه


  • جرم


  • قطعه

  • slab


    اسلب

  • cube


    مکعب


  • آجر


  • کیک


  • مربع

  • wad


    واد

  • wedge


    گوه

  • ingot


    شمش

  • nugget


    بخش


  • واج


  • قرص نان

  • wodge


    مستطیل

  • loaf


    جامد

  • oblong


    لکه


  • بیت


  • جام

  • clump


    عروسک

  • blob


    دستگیره

  • bit


    گوب

  • gobbet


    نوک

  • dollop


    کره

  • knob


  • gob


  • nub


  • glob


antonyms - متضاد
  • promotion


    ترویج

  • encouragement


    تشویق


  • معاونت


  • حمایت کردن

  • continuation


    ادامه

  • aid


    کمک


  • کشت

  • cultivation


    مزیت - فایده - سود - منفعت


  • حمایت می کند

  • supporting


    تایید کردن

  • endorsing


    خواستگاری

  • espousal


    پرورش دادن

  • fostering


    پیشرفت

  • nurture


    تحریک

  • promoting


    طرفداری کردن

  • advancement


    سوخت آمریکا

  • stimulation


    سوخت رسانی انگلستان

  • espousing


    شروع کنید

  • fuelingUS


    شروع

  • fuellingUK


    افتتاح


  • صلح


  • ترخیص کالا از گمرک


  • عدم تداخل


  • سهولت

  • clearance


    مسیر روشن

  • noninterference


    شانس. فرصت


  • فرصت


  • سود




لغت پیشنهادی

stifles

لغت پیشنهادی

romantic

لغت پیشنهادی

resulted