block
block - مسدود کردن
noun - اسم
UK :
US :
قطعه ای از مواد سخت مانند چوب یا سنگ با طرفین صاف
فاصله در امتداد یک خیابان شهر از جایی که یک خیابان از آن عبور می کند تا خیابان بعدی
چهار خیابان شهر که مربعی را در اطراف محوطه ای از ساختمان ها تشکیل می دهند
یک قطعه زمین بزرگ
یک ساختمان بزرگ که به بخش های جداگانه تقسیم شده است
مقداری از چیزهای هم نوع که به عنوان یک واحد در نظر گرفته می شود
از دست دادن موقت توانایی عادی شما برای فکر کردن، یادگیری، نوشتن و غیره
چیزی که مانع حرکت یا پیشرفت می شود
حرکتی در ورزش که مانع حرکت حریف به جلو یا بازی با توپ به جلو می شود
برای جلوگیری از حرکت هر چیزی در یک فضا با قرار گرفتن یا قرار دادن چیزی در عرض آن یا در آن
to stop something happening, developing or succeeding
برای جلوگیری از اتفاق افتادن، توسعه یا موفقیت چیزی
برای جلوگیری از رسیدن نور به یک مکان
برای جلوگیری از رسیدن توپ، ضربه و غیره به جایی که حریف شما می خواهد
a large number of shares in a particular company held by one owner or traded at one time. A block of shares usually involves 10,000 shares or more
تعداد زیادی سهام در یک شرکت خاص که توسط یک مالک نگهداری می شود یا در یک زمان معامله می شود. بلوک سهام معمولاً شامل 10000 سهم یا بیشتر است
if a government or other authority blocks something they prevent it happening, developing or succeeding
اگر دولت یا مقامات دیگری مانع وقوع چیزی شوند، از وقوع، توسعه یا موفقیت آن جلوگیری می کنند
the distance along a street from where one road crosses it to the place where the next road crosses it or one part of a street like this especially in a town or city
فاصله یک خیابان از جایی که یک جاده از آن عبور می کند تا جایی که جاده بعدی از آن عبور می کند، یا بخشی از یک خیابان مانند این، به ویژه در یک شهر یا شهر
یک گروه مربع از ساختمان ها یا خانه ها با جاده ها در هر طرف
در خیابان بعدی که از این خیابان عبور می کند
یک قطعه جامد و مستقیم از مواد سخت
(در گذشته) تکه چوب بزرگی که سر تبهکاران را بر آن می بردند
a large usually tall building divided into separate parts for use as offices or homes by several different organizations or people
یک ساختمان بزرگ و معمولاً بلند که به بخشهای جداگانه برای استفاده به عنوان دفتر یا خانه توسط چندین سازمان یا افراد مختلف تقسیم میشود
گروهی از چیزهایی که با هم خریداری شده، با آنها برخورد شده یا در نظر گرفته شده است
چیزی که لوله یا دهانه را مسدود می کند
در ورزش، عمل متوقف کردن حریف یا توپ از حرکت رو به جلو
جلوگیری از حرکت از طریق چیزی
قرار گرفتن بین کسی و چیزی که به آن نگاه می کند تا نتواند ببیند
جلوگیری از اتفاق یا موفقیت چیزی
در ورزش، برای جلوگیری از حرکت حریف یا توپ به جلو
اگر بانکی حساب شخصی را مسدود کند، حذف پول از آن شخص را غیرممکن می کند
برای جلوگیری از دریافت ایمیل، پیامک، تماس تلفنی و غیره
on social media to stop a particular person from being able to communicate with you or read what you have written
در رسانه های اجتماعی، برای جلوگیری از یک فرد خاص از برقراری ارتباط با شما یا خواندن آنچه شما نوشته اید
خانه ها از بلوک های سیمانی با سقف های قلع ساخته شده اند.
یک بلوک یخ/چوب
دیوار از بلوک های سنگی عظیم ساخته شده بود.
یک بلوک از آپارتمانها
یک بلوک برج
یک بلوک اداری
او در یک آپارتمان مدرن زندگی می کند.
بلوک علمی دانشگاه
آپارتمان او سه بلوک با کلانتری فاصله دارد.
چند خیابان پایین تر راه رفتند.
او سگ را برای قدم زدن در اطراف بلوک برد.
منطقه مرکز شهر چهار بلوک شهر را پوشش می دهد.
یک بلوک سهام
یک بلوک متن در یک سند
The theatre gives discounts for block bookings (= a large number of tickets bought at the same time).
تئاتر برای رزرو بلوک (= تعداد زیادی بلیط خریداری شده در همان زمان) تخفیف می دهد.
کلاس سه ساعته به چهار بلوک 45 دقیقه ای تقسیم می شود.
عدم آموزش به عنوان مانعی برای پیشرفت در یک حرفه عمل می کند.
ناگهان دچار یک انسداد ذهنی شدم و نام او را به خاطر نداشتم.
علیرغم شش سال حضورش در سیاست، هنوز از نظر بسیاری به عنوان بچه جدید بلوک شناخته می شد.
موضوعی نیست که من حاضر باشم سرم را به خاطرش بگذارم.
یک خریدار داریم که مایل به مشاهده ملک است.
قیمت ملک به شدت افزایش یافته است.
این شرکت به دنبال مکان های بزرگتر است.
یک مجتمع تفریحی
اسکله یک سازه چوبی است.
بلوک علمی مدرسه
آنها در بلوک بعدی زندگی می کنند.
زندانیان به سلول دیگری منتقل شده بودند.
هتل یک بلوک کامل را اشغال می کند.
مردم دور بلوک صف کشیده بودند تا وارد شوند.
این موزه تنها شش بلوک دورتر است.
بار
chunk
تکه
lump
توده
hunk
تکه تکه
جرم
قطعه
slab
اسلب
cube
مکعب
آجر
کیک
مربع
wad
واد
wedge
گوه
ingot
شمش
nugget
بخش
واج
قرص نان
wodge
مستطیل
loaf
جامد
oblong
لکه
بیت
جام
clump
عروسک
blob
دستگیره
گوب
gobbet
نوک
dollop
کره
knob
gob
nub
glob
promotion
ترویج
encouragement
تشویق
معاونت
حمایت کردن
continuation
ادامه
کمک
کشت
cultivation
مزیت - فایده - سود - منفعت
حمایت می کند
supporting
تایید کردن
endorsing
خواستگاری
espousal
پرورش دادن
fostering
پیشرفت
nurture
تحریک
promoting
طرفداری کردن
advancement
سوخت آمریکا
stimulation
سوخت رسانی انگلستان
espousing
شروع کنید
fuelingUS
شروع
fuellingUK
افتتاح
صلح
ترخیص کالا از گمرک
عدم تداخل
سهولت
clearance
مسیر روشن
noninterference
شانس. فرصت
فرصت
سود