wood

base info - اطلاعات اولیه

wood - چوب

noun - اسم

/wʊd/

UK :

/wʊd/

US :

family - خانواده
woodenness
چوبی بودن
wooded
جنگلی
wooden
چوبی
woody
---
woodenly
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [wood] در گوگل
description - توضیح
  • the material that trees are made of


    موادی که درختان از آن ساخته شده اند


  • یک جنگل کوچک

  • one of a set of four golf clubs with wooden heads


    یکی از مجموعه چهار چوب گلف با سرهای چوبی

  • a hard substance that forms the branches and trunks of trees and can be used as a building material for making things, or as a fuel


    ماده سختی که شاخه ها و تنه درختان را تشکیل می دهد و می تواند به عنوان مصالح ساختمانی، برای ساختن اشیا یا به عنوان سوخت استفاده شود.

  • a type of golf club (= long thin stick) with a rounded wooden end used for hitting the ball over long distances


    یک نوع چوب گلف (= چوب بلند و نازک) با انتهای چوبی گرد که برای ضربه زدن به توپ در فواصل طولانی استفاده می شود.

  • an area of land covered with a thick growth of trees


    منطقه ای از زمین پوشیده از درختان انبوه

  • made of wood


    ساخته شده از چوب

  • the hard substance that forms the inside part of the branches and trunk of a tree used to make things or as a fuel


    ماده سختی که قسمت داخلی شاخه ها و تنه درخت را تشکیل می دهد و برای ساختن اشیا یا به عنوان سوخت استفاده می شود.

  • woods


    جنگل

  • After 100yds go left through a wood to a road.


    بعد از 100 دقیقه از یک چوب به سمت چپ به یک جاده بروید.

  • To their left was the long forbidding wood with its tangle of trees and stubborn defenders.


    در سمت چپ آنها، چوب طویل ممنوع با درهم تنیدگی درختان و مدافعان سرسختش قرار داشت.

  • Normal wood substance containing lignin does not do either of these things.


    مواد چوبی معمولی حاوی لیگنین هیچ یک از این کارها را انجام نمی دهند.

  • The blocks are made of wood.


    بلوک ها از چوب ساخته شده اند.

  • I'm going out to get some wood for the fire.


    من می روم بیرون تا برای آتش هیزم بیاورم.


  • به زنی فکر کردم که بچه را در جنگل رها کرده بود.

  • To walk in the woods and not recognize the songs is to not hear them.


    راه رفتن در جنگل و نشناختن آهنگ ها به معنای نشنیدن آنهاست.

  • Finally we heard a faint sound in the distance and scrambled into the woods.


    بالاخره صدای ضعیفی از دور شنیدیم و به داخل جنگل رفتیم.

  • But the agency is not out of the woods yet.


    اما آژانس هنوز از جنگل خارج نشده است.

example - مثال
  • He chopped some wood for the fire.


    مقداری چوب برای آتش خرد کرد.


  • یک تکه چوب

  • a plank /block of wood


    یک تخته / بلوک چوبی

  • All the furniture was made of wood.


    تمام مبلمان از چوب ساخته شده بود.

  • The house had dark wood floors.


    کف خانه از چوب تیره بود.


  • مبلمان ساخته شده از انواع چوب های مختلف

  • In the spring cut out the old wood and shorten the young stems (= of bushes, etc.).


    در بهار چوب کهنه را ببرید و ساقه های جوان (= بوته ها و غیره) را کوتاه کنید.


  • یک چوب بزرگ

  • a walk in the woods


    پیاده روی در جنگل

  • a clearing in the wood


    یک خلوت در چوب

  • He's from your neck of the woods (= the area where you live).


    او از گردنه شما از جنگل (= منطقه ای که در آن زندگی می کنید) است.

  • What are you doing in this neck of the woods?


    تو این گردنه جنگل چیکار میکنی؟

  • We’re not out of the woods yet you know.


    ما هنوز از جنگل بیرون نیامده ایم، می دانید.

  • I've been driving for over 20 years and never had an accident—touch wood!


    من بیش از 20 سال است که رانندگی می کنم و هرگز تصادف نکرده ام - چوب را لمس کنید!

  • I made a coffee table out of a few bits of wood.


    از چند تکه چوب یک میز قهوه خوری درست کردم.

  • Over the years, much of the wood in the house had rotted.


    در طول سال ها، بسیاری از چوب های خانه پوسیده شده بود.

  • Pine is a soft wood.


    کاج چوبی نرم است.

  • She pruned the dead wood from the tree.


    او چوب مرده را از درخت هرس کرد.

  • She stained the wood green.


    او چوب را سبز رنگ کرد.

  • The cabinet is made of cherry wood.


    کابینت از چوب گیلاس ساخته شده است.

  • The chapel has some interesting works in wood and marble.


    این کلیسا آثار جالبی در چوب و مرمر دارد.

  • The direction of the wood grain influences the composition of the carving.


    جهت دانه چوب بر ترکیب کنده کاری تأثیر می گذارد.

  • The pub had dark wood panelling.


    میخانه دارای صفحات چوبی تیره بود.

  • The wood was too green to burn.


    چوب آنقدر سبز بود که نمی سوخت.

  • There were neat piles of kindling wood against the wall.


    انبوهی از چوب های شسته و رفته روی دیوار بود.

  • Traditionally wood was seasoned in the open air.


    به طور سنتی چوب در هوای آزاد چاشنی می شد.

  • We carve the moulds in wood.


    قالب ها را در چوب حک می کنیم.

  • We gathered wood for the fire.


    برای آتش هیزم جمع کردیم.


  • هنگام استفاده از هواپیما، حتما دانه چوب را رعایت کنید.

  • a wardrobe in a mahogany wood finish


    کمد لباسی با روکش چوب ماهون

  • the sound of splintering wood


    صدای خرد شدن چوب

synonyms - مترادف
  • lumber


    چوب

  • timber


    تخته کردن

  • planking


    تخته ها

  • planks


    چوب سخت

  • boards


    سیاهههای مربوط

  • hardwood


    هیزم

  • logs


    ورود به سیستم

  • firewood


    افروختن

  • log


    محصولات چوبی

  • kindling


  • wood products


antonyms - متضاد
  • clearing


    پاکسازی

لغت پیشنهادی

discriminated

لغت پیشنهادی

freshen

لغت پیشنهادی

ratifying