cabinet

base info - اطلاعات اولیه

cabinet - کابینه

noun - اسم

/ˈkæbɪnət/

UK :

/ˈkæbɪnət/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [cabinet] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • یک جلسه کابینه


  • یک وزیر کابینه


  • کابینه سایه (= مهمترین اعضای حزب مخالف)

  • kitchen cabinets


    کابینت آشپزخانه


  • یک کابینت دارو

  • The china was displayed in a glass cabinet.


    چینی در یک کابینت شیشه ای نمایش داده شد.

  • The defeat in the vote forced the Cabinet to change its policy on immigration.


    شکست در رای گیری کابینه را مجبور به تغییر سیاست خود در مورد مهاجرت کرد.

  • The issue was discussed at yesterday's cabinet meeting.


    این موضوع در جلسه دیروز هیئت دولت مورد بررسی قرار گرفت.


  • کابینه داخلی امروز دوباره تشکیل جلسه می دهد.

  • The prime minister reshuffled his Cabinet yesterday.


    نخست وزیر دیروز کابینه خود را تغییر داد.

  • The affair led to a mid-term Cabinet reshuffle.


    این ماجرا منجر به تغییر میان دوره ای کابینه شد.


  • او پست خود را به عنوان وزیر بهداشت در تغییر کابینه اخیر از دست داد.

  • He is a member of the Shadow Cabinet.


    او یکی از اعضای کابینه سایه است.

  • Several cabinet ministers have been implicated in the scandal.


    چندین وزیر کابینه در این رسوایی دست داشته اند.

  • The Cabinet meet/meets every Thursday.


    هیأت وزیران هر پنج شنبه تشکیل جلسه می دهد.

  • The President is completing the selection of his new Cabinet.


    رئیس جمهور در حال تکمیل انتخاب کابینه جدید خود است.


  • یک پست کابینه

  • a cabinet reshuffle (= changes in the Cabinet).


    تغییر کابینه (= تغییرات در کابینه).

  • Valuable pieces of china were on display in a glass-fronted cabinet.


    قطعات با ارزش چینی در یک کابینت شیشه ای به نمایش گذاشته شده بود.

  • a bathroom/filing cabinet


    یک حمام / کمد بایگانی

  • In the US the Secretary of Defense is a member of the president’s Cabinet.


    در ایالات متحده، وزیر دفاع یکی از اعضای کابینه رئیس جمهور است.

  • As president he holds the reins of power including the power of appointing the Cabinet.


    او به عنوان رئیس جمهور افسار قدرت را در دست دارد، از جمله قدرت انتصاب کابینه.

  • a cabinet appointment/member/post


    انتصاب / عضو / پست در کابینه


  • وزیر کابینه

synonyms - مترادف
  • cupboard


    کابینت

  • closet


    کمد لباس

  • locker


    قفسه


  • مطبوعات

  • buffet


    بوفه

  • console


    کنسول

  • hutch


    کلبه

  • sideboard


    مورد


  • پارچه ابریشمی

  • chiffonier


    کمد

  • dresser


    ظرف


  • جا رختی

  • wardrobe


    سپرده گذاری

  • depository


    مخزن

  • repository


    کمود

  • commode


    وصیت نامه

  • escritoire


    تکیه

  • reliquary


    کشوها

  • drawers


    دفتر

  • bureau


    قفسه سینه


  • آبدارخانه

  • pantry


    دوست داشتنی

  • cuddy


    آمبری

  • ambry


    پسر بزرگ

  • highboy


    محفظه

  • compartment


    قفسه ها

  • shelves


    جعبه

  • box


    صندوق

  • coffer


    پیشخوان


  • تاقچه


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

astonishment

لغت پیشنهادی

event

لغت پیشنهادی

psychic