shelf

base info - اطلاعات اولیه

shelf - تاقچه

noun - اسم

/ʃelf/

UK :

/ʃelf/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [shelf] در گوگل
description - توضیح
  • a long flat narrow board attached to a wall or in a frame or cupboard, used for putting things on


    یک تخته باریک مسطح بلند که به دیوار یا در قاب یا کمد وصل شده و برای قرار دادن وسایل استفاده می شود


  • یک سطح باریک از سنگ به شکل قفسه، به ویژه در زیر آب

  • a long flat board fixed horizontally, usually against a wall or inside a cupboard so that objects can be stored on it


    یک تخته بلند و مسطح که به صورت افقی، معمولاً روی دیوار یا داخل کمد ثابت می شود تا بتوان اشیاء را روی آن قرار داد.

  • a flat area of rock underwater or on a cliff


    یک منطقه صاف از سنگ در زیر آب یا روی یک صخره

  • If a product can be bought off the shelf it does not need to be specially made or asked for


    اگر بتوان محصولی را از قفسه خرید، نیازی به ساخت یا درخواست خاصی ندارد

  • When a shop removes something from its shelves, that product stops being available for sale there.


    هنگامی که یک مغازه چیزی را از قفسه های خود خارج می کند، آن محصول دیگر برای فروش در آنجا در دسترس نیست.

  • a long flat board hung on a wall or supported by a frame or cabinet used to hold objects


    یک تخته بلند و مسطح که به دیوار آویزان شده یا توسط یک قاب یا کابینت پشتیبانی می شود و برای نگه داشتن اشیا استفاده می شود.

  • a long flat board fixed horizontally, for example against a wall or inside a cupboard, on which objects are stored or shown for sale


    یک تخته مسطح بلند که به صورت افقی ثابت شده است، مثلاً روی دیوار یا داخل کمد، که روی آن اشیاء ذخیره شده یا برای فروش نشان داده شده است.

  • if a product can be bought off the shelf it does not need to be specially made or requested


    قفسه های کتاب

  • shelves of books


    به طور معمول میله های Flake فقط نه ماه ماندگاری دارند.

  • Normally Flake bars have a shelf life of just nine months.


    دخترانش با ابله های عجیب و غریبی که در کشوهای آشپزخانه یا قفسه پشتی توالت طبقه پایین پیدا می کردند، می خندیدند.

  • Her daughters would giggle over the odd doodles they found in kitchen drawers or on the back shelf of the downstairs toilet.


    قفسه بعدی که در آن توقف کردیم پر از حیوانات مزرعه بود.

  • The next shelf we stopped on was filled with farm animals.


    قفسه های سوپرمارکت

  • supermarket shelves


    کتاب جالبی در قفسه‌ها در ماه آینده منتشر می‌شود که شامل تاگ مک‌گرو، بزرگ سابق بیسبال است.

  • An interesting book hits the shelves next month involving former baseball great Tug McGraw.


    خاک را در آن خالی می کنم و در قفسه می گذارم.

  • I empty the soil in it and put it on the shelf.


    مانند هر کتاب دیگری، محبوبیت آن برای لحظه ای باقی می ماند، اما در قفسه ها باقی می ماند.


  • حالا تلفن شخصیتی پیدا کرده بود، چنان از خود راضی روی قفسه نشسته بود و با سکوتش او را مسخره می کرد.

  • Now the telephone had acquired a personality sat on the shelf so smug, taunting her with its silence.


    آن را دوباره در قفسه بالایی قرار دهید.

  • Put it back on the top shelf.


example - مثال
  • I helped him put up some shelves in his bedroom.


    به او کمک کردم چند قفسه در اتاق خوابش بگذارد.

  • The book I wanted was on the top shelf.


    کتابی که می خواستم در قفسه بالایی بود.

  • supermarket shelves


    قفسه های سوپرمارکت

  • store shelves


    قفسه های فروشگاه

  • The product should hit store shelves by August.


    این محصول باید تا ماه اوت به قفسه های فروشگاه ها برسد.

  • library shelves


    قفسه های کتابخانه

  • empty shelves


    قفسه های خالی

  • the powerful retailers who control what products get shelf space


    خرده فروشان قدرتمندی که کنترل می کنند چه محصولاتی فضای قفسه را دریافت کنند

  • I bought this package off the shelf.


    من این بسته را از قفسه خریدم.

  • Some courses can be bought off the shelf as self-contained study packages.


    برخی از دوره ها را می توان از قفسه به عنوان بسته های مطالعه مستقل خریداری کرد.

  • The slimming pills were taken off the market.


    قرص های لاغری از بازار خارج شد.

  • Thousands of egg products were taken off the shelves following the health scare.


    هزاران محصول تخم مرغ در پی نگرانی های بهداشتی از قفسه ها خارج شدند.

  • He's got a job stocking shelves in a supermarket.


    او کار دارد در یک سوپرمارکت قفسه های جوراب ساق بلند را جمع آوری کند.

  • Her diaries just sat on the shelf for years.


    یادداشت های روزانه او سال ها روی قفسه می ماند.

  • Hundreds of books lined the shelves.


    صدها کتاب در ردیف قفسه ها قرار داشتند.

  • I knocked it off the shelf by accident.


    من آن را به طور تصادفی از قفسه زدم.

  • I put the box back on the shelf.


    جعبه را دوباره روی قفسه گذاشتم.

  • I've cleared a shelf in the bedroom for you.


    من یک قفسه در اتاق خواب برای شما خالی کردم.

  • She scanned the shelves of the library for new books.


    او قفسه های کتابخانه را برای یافتن کتاب های جدید اسکن کرد.

  • Shelves lined the walls behind the long counter.


    قفسه ها روی دیوارهای پشت پیشخوان بلند قرار گرفته بودند.

  • Souvenirs filled the shelves.


    سوغاتی ها قفسه ها را پر کردند.

  • The product is flying off the shelves (= selling very quickly).


    محصول از قفسه ها خارج می شود (= فروش خیلی سریع).

  • The shelves were packed with dolls of every shape and size.


    قفسه ها با عروسک هایی با هر شکل و اندازه ای بسته بندی شده بودند.

  • The supermarket immediately removed the product from its shelves.


    سوپرمارکت بلافاصله محصول را از قفسه های خود خارج کرد.


  • یک قفسه شیشه ای

  • on the top/bottom shelf


    در قفسه بالا/پایین

  • One wall had shelves from floor to ceiling crammed with books.


    یکی از دیوارها از کف تا سقف قفسه هایی داشت که مملو از کتاب بود.

  • It's often cheaper if you buy wallpaper off the shelf rather than having to order it.


    اگر کاغذ دیواری را از قفسه بخرید، به جای اینکه مجبور شوید آن را سفارش دهید، اغلب ارزان تر است.

  • off-the-shelf goods/clothes


    کالاهای خارج از قفسه / لباس

  • Her shelves are filled with books and photographs.


    قفسه های او پر از کتاب و عکس است.


  • در اتاقی دیگر، در هر قفسه موجود، چهار تا پانصد جعبه بزرگ نگهداری می شود.

synonyms - مترادف
  • rack


    دندانه دار کردن

  • mantelpiece


    شومینه

  • bracket


    براکت

  • ledge


    طاقچه

  • shelving


    قفسه بندی

  • sill


    آستانه

  • mantelshelf


    قفسه شومینه

  • bookshelf


    قفسه کتاب


  • پیشخوان

  • mantle


    مانتو

  • predella


    پردلا

  • retable


    قابل تجدید

  • console


    کنسول

  • cupboard


    کابینت

  • bookstand


    دکه کتاب

  • bookrest


    دفتر کتاب


  • ایستادن

  • windowsill


    طاقچه پنجره


  • قفسه پنجره

  • window ledge


    لبه پنجره

  • mantel


    مانتل


  • نیمکت

antonyms - متضاد
  • cavity


    حفره

  • concave


    مقعر

  • concavity


    تقعر

  • dent


    فرورفتگی


  • افسردگی

  • dint


    رنگ کردن

  • hollow


    توخالی

  • indent


    تورفتگی

  • indentation


    قرارداد

  • indenture


    گودال

  • pit


    رشد در حال رشد

  • recess


    غرق شدن

  • ingrowth


  • sinkage


لغت پیشنهادی

euro

لغت پیشنهادی

climbing

لغت پیشنهادی

swatches