package

base info - اطلاعات اولیه

package - بسته بندی

noun - اسم

/ˈpækɪdʒ/

UK :

/ˈpækɪdʒ/

US :

family - خانواده
pack
بسته
packaging
بسته بندی
packet
بسته بندی شده
packing
باز کردن بسته بندی
packer
---
packed
---
unpack
---
package
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [package] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • A large package has arrived for you.


    یک بسته بزرگ برای شما رسیده است.

  • Check the list of ingredients on the side of the package.


    لیست مواد موجود در کنار بسته را بررسی کنید.

  • a package of hamburger buns


    یک بسته نان همبرگر

  • an aid/a rescue package


    یک بسته کمکی/یک بسته نجات

  • a $6.3 billion economic stimulus package


    بسته محرک اقتصادی 6.3 میلیارد دلاری

  • a package of measures to help small businesses


    بسته ای از اقدامات برای کمک به مشاغل کوچک

  • Some CEOs received pay packages of over $10 million.


    برخی از مدیران عامل بسته های حقوقی بیش از 10 میلیون دلار دریافت کردند.

  • a compensation/severance package


    بسته غرامت / پایان خدمت

  • The company tries to match the benefits packages offered by other employers.


    این شرکت سعی می کند با بسته های مزایای ارائه شده توسط سایر کارفرمایان مطابقت داشته باشد.

  • The system came with a database software package.


    این سیستم با یک بسته نرم افزاری پایگاه داده همراه بود.

  • I sent the books in one big package.


    من کتابها را در یک بسته بزرگ فرستادم.

  • Police destroyed the suspect package in a controlled explosion.


    پلیس بسته مظنون را در یک انفجار کنترل شده منهدم کرد.

  • The IMF has put together a rescue package for the country's faltering economy.


    صندوق بین المللی پول یک بسته نجات برای اقتصاد متزلزل کشور تهیه کرده است.


  • توقف دستمزدها بخشی از بسته کاهش بودجه است.


  • بر اساس بسته اصلاحات، هزینه های سلامت افزایش خواهد یافت.

  • a jobs package aimed at helping the unemployed


    بسته شغلی با هدف کمک به بیکاران

  • The courier has just delivered a package for you.


    پیک به تازگی بسته ای را برای شما تحویل داده است.

  • The package was wrapped in plain brown paper.


    بسته در کاغذ قهوه ای ساده پیچیده شده بود.

  • a package of cookies


    یک بسته کوکی

  • The computer comes with a software package.


    کامپیوتر به همراه یک بسته نرم افزاری ارائه می شود.

  • The aid package for the earthquake-hit area will include emergency food and medical supplies.


    بسته کمکی برای مناطق زلزله زده شامل مواد غذایی و پزشکی اضطراری خواهد بود.

  • He will receive a compensation package worth $15 million over three years.


    او یک بسته غرامت به ارزش 15 میلیون دلار طی سه سال دریافت خواهد کرد.

  • a total pay package valued at $59.5 million


    کل بسته پرداختی به ارزش 59.5 میلیون دلار

  • These organic olives are packaged in recycled glass containers.


    این زیتون های ارگانیک در ظروف شیشه ای بازیافتی بسته بندی می شوند.

  • The program comes packaged with some games.


    این برنامه همراه با برخی از بازی ها ارائه می شود.

  • As a young film star she was packaged as a sex symbol.


    به عنوان یک ستاره جوان سینما، او به عنوان یک نماد جنسی بسته بندی شد.

  • a package of frozen spinach


    یک بسته اسفناج منجمد

  • She went to the post office to mail a package.


    او به اداره پست رفت تا یک بسته را پست کند.

  • a five-night ski package


    بسته اسکی پنج شب


  • بسته بازنشستگی

  • The book and CD are packaged together.


    کتاب و سی دی با هم بسته بندی شده اند.

synonyms - مترادف
  • parcel


    بسته

  • packet


    جعبه

  • box


    ظرف


  • کارتن

  • carton


    کیسه


  • دسته

  • bag


    کیت

  • bundle


    بار سفر

  • kit


    گونی

  • baggage


    قرقره

  • crate


    عدل

  • sack


    بیدل

  • sheaf


    می توان

  • bale


    پاكت نامه

  • biddle


    فایل

  • can


    بار

  • envelope


    بار مسافر


  • چمدان


  • قلع

  • luggage


    تنه

  • suitcase


    خرپا

  • tin


    رول

  • trunk


    مورد


  • لفاف

  • truss


    کاغذ بسته بندی


  • فردل


  • توده

  • wrapper


  • wrapping


  • fardel


  • clump


antonyms - متضاد

  • شخصی

  • unwrap


    باز کردن


  • کل

  • one


    یکی


  • هیچ یک

  • ace


    آس

  • dab


    ضربه زدن


  • سایه


  • طعم

  • bit


    بیت

  • peanuts


    بادام زمینی


  • پی گیری

  • nip


    نیش زدن

  • dram


    درام

  • tad


    بچه

  • lick


    لیسیدن

  • smidgen


    کوچک

  • glimmer


    با روشنایی ضعیف تابیدن

  • speck


    لکه. خال

  • strain


    نژاد

  • pinch


    نیشگون گرفتن


  • تعداد انگشت شماری

  • suspicion


    سوء ظن


  • پاشیدن

  • sprinkling


    دست زدن به


  • خط

  • streak


    سرکشی

  • sprinkle


    اشاره

  • scruple


    نقطه

  • hint



لغت پیشنهادی

tuesday

لغت پیشنهادی

albino

لغت پیشنهادی

nears