customer
customer - مشتری
noun - اسم
UK :
US :
مرسوم
قابل تنظیم
عادت کرده
عادت کردن
شخصی سازی
به طور معمول
کسی که کالا یا خدماتی را از یک فروشگاه، شرکت و غیره خریداری می کند
کسی که کالا یا خدماتی را از یک فروشگاه یا شرکت خریداری می کند
کسی که برای خدمات یک شخص یا شرکت حرفه ای هزینه می پردازد
کسی که به مغازه ها می رود و دنبال چیزهایی برای خرید می گردد
کسی که برای اقامت در هتل پول می دهد
مشتری یک مغازه، رستوران یا هتل خاص - معمولاً روی تابلوها نوشته می شود
کسی که تحت درمان پزشکی از پزشک یا در بیمارستان است
anyone who buys goods or uses services – used when considering these people as a group who have particular rights, needs, or behaviour
هر کسی که کالا میخرد یا از خدمات استفاده میکند - وقتی این افراد را گروهی میدانیم که حقوق، نیازها یا رفتار خاصی دارند.
تعداد افرادی که می خواهند یک محصول بخرند یا نوع افرادی که می خواهند آن را بخرند
the type of customers that a particular shop restaurant etc gets
نوع مشتریانی که یک مغازه، رستوران و غیره خاص می گیرد
شخص یا سازمانی که کالا یا خدماتی را از یک فروشگاه یا شرکت خریداری می کند
شخصی که کالا یا خدماتی را خریداری می کند
شخص یا سازمانی که محصول یا خدماتی را خریداری می کند
used to emphasize that in business it is very important not to disagree with a customer or make them angry
برای تأکید بر این نکته استفاده می شود که در تجارت، بسیار مهم است که با مشتری مخالفت نکنید یا آنها را عصبانی نکنید
But in the long run observers see the potential for new products and concerns about customer service.
اما در دراز مدت، ناظران پتانسیل محصولات جدید و نگرانی در مورد خدمات مشتری را می بینند.
به همه آنها ارتباط واضحی با مشتری داخلی خود داده می شود.
بریتیش ایرویز بزرگترین مشتری بوئینگ برای هواپیماهای جت بود.
بارمن مشغول پذیرایی از آخرین مشتری عصر بود.
دوشنبه ها مشتری زیادی نداریم - شنبه شلوغ ترین روز ماست.
فورد در تلاش برای جذب مشتریان جدید کمپین فروش بزرگی را راه اندازی کرده است.
وزارت دفاع یکی از بزرگترین مشتریان دائمی لاکهید است.
این یک راز کاملاً پنهان بود که سیستم قدیمی به نفع مشتریان مسکونی تعصب داشت.
Just when she had been on the brink of despair, one of her rich customers had given her a handsome order.
درست زمانی که او در آستانه ناامیدی قرار گرفته بود، یکی از مشتریان ثروتمندش سفارش زیبایی به او داده بود.
دوم، مشتریان ترجیحات خود را با مقدار زیادی ذهنیت تصمیم می گیرند.
After monitoring the performance of the engine on the rig, it is prepared for despatch to the customer.
پس از نظارت بر عملکرد موتور بر روی دکل، برای ارسال به مشتری آماده می شود.
مشتری معمولی آنها بیش از 70000 دلار درآمد دارد.
اما در این فرآیند مشتریان خود را گرسنگی نکشید - هیچ سودی نیز در این فرآیند وجود ندارد.
استراتژی های بازاریابی برای هدف قرار دادن مشتریان بالقوه
این شرکت به مشتریان وفادار با تخفیف پاداش می دهد.
یکی از بهترین مشتریان مغازه
آنها مرا می شناسند - من یک مشتری دائمی هستم.
بخش خدمات مشتری
Improving customer satisfaction is a core company strategy.
بهبود رضایت مشتری یک استراتژی اصلی شرکت است.
این شرکت دارای روابط عالی با مشتری است.
چگونه مشتریان آنلاین جدید جذب می کنید؟
موفقیت ما با نحوه خدمت رسانی ما به مشتریان سنجیده می شود.
an awkward customer
یک مشتری بی دست و پا
یک مشتری باحال (= کسی که همیشه آرام است، حتی زمانی که مشکل دارد)
مشتری زشت (= کسی که ممکن است خشن شود)
اگر شکایتی دارید، با واحد مراقبت مشتری تماس بگیرید.
این یک پیشنهاد ویژه برای جذب مشتریان جدید است.
بخشی از روابط خوب با مشتری، دانستن نحوه برخورد با شکایات است.
این پرسشنامه برای آزمایش واکنش مشتری به طراحی فروشگاه جدید است.
شرایط ضمانت در قرارداد مشتری درج خواهد شد.
تعداد زیادی مشتری بالقوه برای محصول جدید وجود دارد.
آنها یکی از بزرگترین مشتریان ما هستند.
They carried out a customer satisfaction survey.
آنها یک نظرسنجی رضایت مشتری انجام دادند.
They organized an evening's entertainment for favoured customers.
آنها یک شب سرگرمی برای مشتریان مورد علاقه ترتیب دادند.
این مدل ارزانتر در پاسخ به تقاضای مشتری تولید شد.
ما نمی توانیم دیگر مشتری را از دست دهیم.
ما دوست داریم فکر کنیم که مشتریان راضی داریم.
یک نمایه مشتری تهیه کنید و توضیحی از مشتری معمولی خود بنویسید.
او هفته ای دو بار می آید و یکی از بهترین مشتریان ماست.
من می خواهم با کسی در بخش خدمات مشتری صحبت کنم، لطفا.
آیا رویه مشخصی برای رسیدگی به شکایات مشتریان وجود دارد؟
مدارس یکی از بزرگترین مشتریان این خدمات هستند.
یک مشتری راضی
خانم ویلسون یکی از مشتریان دائمی ما است.
مشتری
مصرف كننده
patron
حامی
خریدار
shopper
منتخب
punter
منظم
purchaser
ارباب رجوع
مکرر
clientele
مهمان
frequenter
عادت
حمایت
habitué
حساب
patronage
کسب و کار
امپراتور
تجارت
emptor
کاربر
فروشنده
بازار
vendee
چشم انداز
خریدار معمولی
کاربر نهایی
regular shopper
پیاده روی
عمومی
end-user
سرمایه گذار
walk-in
تهیه کننده
بازدید کننده
لذت بخش
procurer
شکارچی معامله
enjoyer
bargain hunter
retailer
خرده فروش
seller
فروشنده
merchant
تاجر
venderUK
venderUK
vendorUS
فروشنده ایالات متحده
merchandiser
مدیر
مالک
انباردار
storekeeper
فروشنده - دلال
دستفروش
peddler
مغازه دار
shopkeeper
بازاریاب
hawker
نماینده
marketer
دختر فروشنده
خانم فروشنده
reseller
فروشنده خانم
salesgirl
دستیار
saleslady
تامین کننده
salesman
هرزه
salesperson
سهامدار
saleswoman
معامله گر
shopman
عامل
tradesman
tradesperson
purveyor
rep
stockist
supplier
trader