internal
internal - درونی؛ داخلی
adjective - صفت
UK :
US :
---
در داخل یک کشور خاص
در داخل یک شرکت یا سازمان به جای خارج از آن
داخل بدن شما
درون چیزی به جای بیرون
موجود در ذهن شما
در داخل یک شرکت یا سازمان، به جای خارج از آن
در یک کشور یا منطقه خاص، به جای اینکه کشورهای دیگر را درگیر کند
داخل بدن
درون ذهن یک فرد
داخل یک شی یا ساختمان
درون یک سازمان
در داخل یک کشور
موجود، در نظر گرفته شده یا در داخل یک شخص، سازمان، مکان، کشور و غیره اتفاق می افتد.
relating to activities, decisions, etc. within a particular organization or company not outside it
مربوط به فعالیت ها، تصمیمات و غیره در یک سازمان یا شرکت خاص، نه خارج از آن
relating to activities, decisions, etc. within a particular country
مربوط به فعالیت ها، تصمیمات و غیره در یک کشور خاص
بسیاری از شرکت ها از این برنامه برای اهداف حسابداری داخلی استفاده می کنند.
مسائل داخلی ملت های دیگر نباید برای ما نگران باشد.
آمریکا متهم به دخالت در امور داخلی این کشور شد.
هر کشوری حق کنترل امور داخلی خود را دارد.
دکتر گفت که آنها علائمی از خونریزی داخلی پیدا کردند.
او را به راهروی داخلی بردند.
گفتگوی درونی با خودش
هارد دیسک داخلی کامپیوتر
خانم جونز در نتیجه تصادف دچار جراحات داخلی شدید شد.
مهمان دستور داد تا تحقیقات داخلی در مورد نقل و انتقالات پول انجام شود.
پس از این حادثه، ناسا تحقیقات داخلی را انجام داد.
an internal memo
یک یادداشت داخلی
In November the directors wrote an internal memorandum suggesting that the company should close down three of its factories.
در نوامبر، مدیران یک یادداشت داخلی نوشتند که در آن پیشنهاد شد که شرکت باید سه کارخانه خود را تعطیل کند.
اندام های داخلی مانند قلب یا کبد
ساختار داخلی یک ساختمان
internal doors
درب های داخلی
internal organs
اعضای داخلی
internal bleeding/injuries
خونریزی داخلی / جراحات
این دارو برای استفاده داخلی نیست.
این شرکت تحقیقات داخلی را در مورد این ادعاها آغاز کرده است.
an internal inquiry/review/audit
یک تحقیق داخلی / بررسی / ممیزی
an internal memo/document
یک یادداشت/سند داخلی
آیا بانک سوابق، سیستم ها و کنترل های داخلی کافی دارد؟
the internal workings of government
عملکرد داخلی دولت
بخش های داخلی شرکت
وی آمریکا را به تلاش برای دخالت در امور داخلی کشورش متهم کرد.
تهدیدی برای امنیت داخلی کشور
پرواز داخلی (= داخل یک کشور)
نظریه ای که فاقد سازگاری درونی است (= که اجزای آن با یکدیگر همخوانی ندارند)
برخی از عکس ها حاوی شواهد داخلی (= مد، حمل و نقل، و غیره) هستند که ممکن است به تاریخ آنها کمک کند.
او با درگیری های درونی خودش دست و پنجه نرم می کرد.
internal struggles/strife
کشمکش/نزاع داخلی
ملت ها را باید رها کرد تا مشکلات داخلی خود را حل کنند.
او در یک پرواز داخلی از لندن به منچستر بود.
جنگ داخلی منجر به مهاجرت داخلی قابل توجهی شد.
او از ناحیه دست، پا و چند عضو داخلی آسیب دید.
کشمکش درونی با وجدانش ادامه داشت.
او نمی خواست با افکار تاریک درونی اش تنها بماند.
Temperature is an indication of an object's internal energy level.
دما نشان دهنده سطح انرژی درونی یک جسم است.
یک دیوار داخلی برداشته شده است.
بانک تحقیقات داخلی خود را در مورد این سرقت انجام داد.
This memo is for internal consumption only.
این یادداشت فقط برای مصرف داخلی است.
دولت به همسایگان خود هشدار داد که در امور داخلی آن دخالت نکنند.
Handguns, rifles, and grenades are the primary weapons used in internal conflicts from Asia to Africa.
تفنگ های دستی، تفنگ ها و نارنجک ها سلاح های اصلی مورد استفاده در درگیری های داخلی از آسیا تا آفریقا هستند.
اندام های داخلی بدن
درونی
interior
داخلی
داخل
intramural
درون مدرسه ای
inward
درون
innermore
هسته
روده
intestine
از درون
درونی ترین
innermost
در بیشتر
inmost
روده ای
intestinal
مرکزی
وسط
indoor
نهفته
در قلب
inlying
در خانه
در داخل
in-house
دفن شد
محصور شده است
buried
تحت پوشش
enclosed
میانه
covered
در داخل خانه
median
به سمت داخل
indoors
احاطه شده
دورترین در
surrounded
عمیق ترین درون
furthest in
زیر یک سقف
deepest within
در اعماق
در میان