mind
mind - ذهن
noun - اسم
UK :
US :
افکار شما یا توانایی شما برای فکر کردن، احساس کردن و تصور کردن چیزها
در مورد نحوه تفکر و نوع افکار آنها صحبت می شد
هوش و توانایی شما در تفکر، به جای احساسات شما
someone who is very intelligent, especially in a particular subject or activity
کسی که بسیار باهوش است، به ویژه در یک موضوع یا فعالیت خاص
چیزی که برای فکر کردن و تصور کردن چیزها استفاده می کنید
the place where someone’s mind is – use this especially when talking about the thoughts that are in someone’s mind
جایی که ذهن یک نفر در آن است - از این به ویژه در هنگام صحبت در مورد افکاری که در ذهن یک نفر است استفاده کنید
the part of your mind that influences the way you think or behave, even though you may not realize this is happening, and which makes you have dreams
بخشی از ذهن شما که بر طرز فکر یا رفتار شما تأثیر می گذارد، حتی اگر متوجه نباشید که این اتفاق می افتد، و باعث می شود رویاهایی داشته باشید.
someone’s mind especially their feelings and attitudes, and the way these influence their character – used especially when talking about people’s minds in general
ذهن یک نفر، به ویژه احساسات و نگرش های آنها، و روشی که اینها بر شخصیت آنها تأثیر می گذارد - به ویژه در هنگام صحبت در مورد ذهن افراد به طور کلی استفاده می شود.
a particular way of thinking that a group of people have especially one that you think is wrong or bad
طرز فکر خاصی که گروهی از مردم دارند، به خصوص تفکری که فکر می کنید اشتباه یا بد است
the part of your mind that gives you your sense of who you are – used especially in Freudian psychology
بخشی از ذهن شما که به شما این حس را می دهد که چه کسی هستید - به ویژه در روانشناسی فرویدی استفاده می شود
احساس ناراحتی یا ناراحتی در مورد چیزی
برای مدت کوتاهی مسئول چیزی بودن
مراقبت از کودک در حالی که والدین آنها آنجا نیستند
اطاعت از دستورات یا توصیه های کسی
used to warn someone to be careful because they might hurt themselves or someone else or damage something
به کسی هشدار می داد که مراقب باشد زیرا ممکن است به خود یا شخص دیگری آسیب برساند یا به چیزی آسیب برساند
a British charity organization which gives advice and practical help to people who are mentally ill and to their families, and which tries to make people in general understand more about mental illness
یک سازمان خیریه بریتانیایی که به بیماران روانی و خانوادههایشان مشاوره و کمک عملی میکند و تلاش میکند تا مردم را به طور کلی بیشتر درباره بیماری روانی درک کنند.
if a brand or company is front of mind people think of it as a possible choice when buying a particular type of product
اگر یک نام تجاری یا شرکت در ذهن مردم باشد، مردم آن را به عنوان یک انتخاب احتمالی هنگام خرید یک نوع محصول خاص در نظر می گیرند
چه تعداد از مردم یک برند یا شرکت خاص را در مقایسه با رقبای خود می شناسند و به آن فکر می کنند
the part of a person that makes it possible for him or her to think feel emotions, and understand things
بخشی از یک شخص که فکر کردن، احساس عواطف و درک چیزها را برای او ممکن می سازد
یک فرد بسیار باهوش
اگر مشکلی تماماً در ذهن باشد، وجود ندارد و فقط تصور می شود
وقتی در حال تصمیم گیری یا فکر کردن در مورد موضوعی هستید، بخشی از اطلاعات را به خاطر بسپارید
فکر کردن مکرر به رویدادی که اتفاق افتاده است
(در سؤالات و سؤالات منفی استفاده می شود) از چیزی آزرده یا نگران شدن
زمانی که از آن شخص به خاطر کاری که انجام داده یا گفته است دلخور می شوید، به کسی بگویید
مراقب بودن یا توجه کردن به چیزی
برای گفتن به کسی که حرکت کند یا مراقب باشد یا به کسی در مورد خطر هشدار دهد استفاده می شود
وقتی با کسی خداحافظی می کنی به معنای مراقب باش گفت
مراقبت از کسی یا چیزی
گوش دادن و اطاعت از کسی
اورورک ذهن بسیار فریبنده ای دارد.
ذهن خودآگاه/ناخودآگاه
همه جور فکری توی ذهنم می چرخید.
شکی در ذهنش نبود که این کار را به دست خواهد آورد.
مواد مخدر در ذهن اکثر مردم با سوء مصرف مواد مرتبط است.
او در یک وضعیت روحی آشفته بود.
قبل از بازگشت آنها نمی توانستم آرامش کامل داشته باشم.
کمپین به دست آوردن قلب و ذهن مردم ادامه دارد.
احساس شادابی در ذهن و بدن کردم.
داشتن ذهنی درخشان/خوب/شیق
ذهن خلاق/شیطان/مشکوک
او ذهنی پر جنب و جوش و پرسشگر داشت.
ذهنش مثل همیشه تیزبین است.
من نمی دانم ذهن او چگونه کار می کند!
او بدن یک مرد و ذهن یک کودک داشت.
شواهد آنها ممکن است بینش هایی در مورد ذهن جنایتکار به ما بدهد.
او یکی از بزرگترین ذهن های نسل خود بود.
مشکلی که بهترین ذهن های جهان را شکست داده است
لری یکی از بهترین مغزهای آموزش دیده در این صنعت است.
حواس تان به کارتان باشد!
ذهن شما در کار نیست.
ذهن او کاملاً درگیر نوزاد جدید است.
سخنرانی طولانی شد و ذهنم به هم ریخت.
او ذهن خود را به ترتیبات روز بعد داد.
در مورد پرهیز از تو، هیچ چیز دور از ذهن من نبود (= اصلاً به آن فکر نمی کردم).
وقتی سوالات امتحان را دیدم ذهنم خالی شد (= چیزی یادم نمی آمد).
متاسفم - نام شما دقیقاً از ذهن من خارج شده است.
تصاویر وحشتناکی که برای همیشه در ذهن ما نقش می بندد
در انتهای ذهنم صدای کوچک و هشدار دهنده ای بود که به من می گفت اشتباه است.
مشکل همیشه در پس ذهن من بود.
این مشکلات همه در ذهن شماست، می دانید.
اکنون لازم نیست کاری در مورد آن انجام دهید ... فقط آن را در ذهن داشته باشید.
مغز
wits
عقل
intellect
هوش
روان
psyche
استدلال
reasoning
احساس، مفهوم
درك كردن
مغزها
brains
دلیل
قدرت مغز
brainpower
قضاوت انگلستان
judgementUK
قضاوت ایالات متحده
judgmentUS
ادراک
شناخت
cognition
ذهنیت
mentality
خرد
بذله گویی
wit
نفس
ego
دانشکده ها
faculties
سر
خیال پردازی
نسبت سازی
ratiocination
ناخودآگاه
subconscious
آگاهی
cerebrum
تمرکز
نبوغ
روشنفکری
ingenuity
عصبی
intellectuality
nous
percipience
بدن
dementia
زوال عقل
derangement
آشفتگی
insanity
جنون
lunacy
دیوانگی
madness
شیدایی
mania
بی دلیل
unreason
فراموشی
amnesia
بودن
جسمانی بودن
corporeality
ناباوری
disbelief
بی میلی
disinclination
جهل
ignorance
عجز
inability
ناتوانی
incapacity
بی کفایتی
incompetence
بی توجهی
neglect
جسمانی
physicality
واقعیت
حماقت
stupidity
نامناسب بودن
unsoundness
ضعف
weakness
آلزایمر
Alzheimer's
بیماری روانی
زوال عقل پیری
senile dementia
زوال شناختی
سوء تفاهم
ineptness
اشتباه
misunderstanding
تفسیر نادرست
misinterpretation