remind

base info - اطلاعات اولیه

remind - به یاد آوردن

verb - فعل

/rɪˈmaɪnd/

UK :

/rɪˈmaɪnd/

US :

family - خانواده
mind
ذهن
minder
متذکر
reminder
یادآور
mindless
بی فکر
minded
متفکر
mindful
آگاه
mindlessly
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [remind] در گوگل
description - توضیح

  • تا کسی کاری را به یاد بیاورد که باید انجام دهد


  • برای وادار کردن کسی به یاد کسی که می شناسد یا اتفاقی که در گذشته افتاده است

  • to make someone think of something they have forgotten or might have forgotten


    وادار کردن کسی به چیزی که فراموش کرده یا ممکن است فراموش کرده باشد فکر کند


  • آگاه کردن کسی از چیزی که فراموش شده یا احتمالاً فراموش شده است یا خاطره ای را برای کسی زنده کردن

  • He had been warning Matilda, reminding her that she could still threaten Edmund's safety to ensure Isabel's obedience.


    او به ماتیلدا هشدار می داد و به او یادآوری می کرد که او همچنان می تواند امنیت ادموند را برای اطمینان از اطاعت ایزابل تهدید کند.

  • You've got no choice he reminded himself.


    چاره ای نداری، به خودش یادآوری کرد.

  • Its teeth were as yellow as Mrs McCue's and in some strange way it reminded me a little of her.


    دندان هایش مثل خانم مک کیو زرد شده بود و به طرز عجیبی کمی مرا به یاد او می انداخت.

  • Oh that reminds me - I'm supposed to take Cheryl to the airport tomorrow.


    آه این به من یادآوری می کند - قرار است فردا شریل را به فرودگاه ببرم.

  • Remind me to buy some batteries for my Walkman, OK?


    به من یادآوری کن چند باتری برای واکمن بخرم، خوب است؟

  • I'd love to have lunch next Wednesday, but you'll have to remind me.


    من دوست دارم چهارشنبه آینده ناهار بخورم، اما شما باید به من یادآوری کنید.

  • I'd better write this down to remind myself.


    بهتر است این را بنویسم تا به خودم یادآوری کنم.

  • Yet Mansell-mania reminded some of Beatlemania in the Swinging Sixties.


    با این حال Mansell-mania برخی را به یاد Beatlemania در دهه شصت Swinging می اندازد.

  • Doing so directs their attention to their drinking and reminds them that they are trying to moderate their consumption.


    انجام این کار توجه آنها را به نوشیدن الکل معطوف می کند و به آنها یادآوری می کند که سعی می کنند مصرف خود را تعدیل کنند.

  • Until recently the seventies were a widely hated era and with wit and humor Boogie Nights reminds us why.


    تا همین اواخر، دهه هفتاد دورانی منفور بود، و با شوخ طبعی و شوخ طبعی، Boogie Nights به ما یادآوری می کند که چرا.

  • Pauline phoned to remind you about the party.


    پائولین زنگ زد تا در مورد مهمانی به شما یادآوری کند.

  • I just want to remind you that your assignments must be completed by Friday.


    فقط می خواهم به شما یادآوری کنم که تکالیف شما باید تا جمعه انجام شود.

  • That way when the yelling starts, you can remind yourself that it was your choice to work there.


    به این ترتیب، هنگامی که فریاد شروع می شود، می توانید به خود یادآوری کنید که انتخاب شما بوده که در آنجا کار کنید.


  • چند یادداشت بنویسید تا به خود یادآوری کنید که چه می خواهید بگویید.

example - مثال
  • I'm sorry I've forgotten your name. Can you remind me?


    متاسفم، نام شما را فراموش کرده ام. میشه به من یادآوری کنی؟

  • That (= what you have just said, done, etc.) reminds me I must get some cash.


    این (= آنچه که شما گفتید، انجام دادید و غیره) به من یادآوری می کند که باید مقداری پول نقد دریافت کنم.

  • ‘You need to finish that essay.’ ‘Don't remind me (= I don't want to think about it).’


    «شما باید آن مقاله را تمام کنید.» «به من یادآوری نکن (= نمی‌خواهم به آن فکر کنم).»

  • ‘Don't forget the camera.’ ‘Remind me about it nearer the time.’


    دوربین را فراموش نکن. زمان نزدیکتر آن را به من یادآوری کن.

  • I loved her and wanted to remind her of that.


    من او را دوست داشتم و می خواستم این را به او یادآوری کنم.

  • Your advertisements should remind people of your great location.


    تبلیغات شما باید مکان عالی شما را به مردم یادآوری کند.

  • Remind me to phone Alan before I go out.


    به من یادآوری کن که قبل از بیرون رفتن با آلن تماس بگیرم.

  • Passengers are reminded that smoking is not allowed on this train.


    به مسافران یادآوری می شود که سیگار کشیدن در این قطار ممنوع است.

  • The paper reminded its readers that 4,500 soldiers were killed on the first day of the Normandy landings.


    این روزنامه به خوانندگان خود یادآوری کرد که 4500 سرباز در اولین روز فرود در نرماندی کشته شدند.

  • Members are reminded that the club's annual general meeting will take place on Thursday.


    به اعضا یادآوری می شود که مجمع عمومی سالانه باشگاه روز پنجشنبه برگزار خواهد شد.

  • The bathroom mirror constantly reminds me that I am getting old.


    آینه حمام مدام به من یادآوری می کند که دارم پیر می شوم.

  • He likes to remind everyone that he is a US senator.


    او دوست دارد به همه یادآوری کند که یک سناتور آمریکایی است.

  • I have to keep reminding myself that things could be much worse.


    باید مدام به خودم یادآوری کنم که اوضاع می تواند خیلی بدتر باشد.


  • آیا کسی می تواند به من یادآوری کند که باید چه کار کنم؟

  • ‘You had an accident,’ he reminded her.


    او به او یادآوری کرد: تو تصادف کردی.

  • I called to remind him about the party.


    زنگ زدم تا به او در مورد مهمانی یادآوری کنم.

  • I quickly reminded him that I had said ‘maybe’.


    سریع به او یادآوری کردم که گفته بودم «شاید».

  • I simply remind them that the choice is theirs.


    من فقط به آنها یادآوری می کنم که انتخاب با آنهاست.


  • خواندن یادداشت ناگهان مرا به یاد قرار ملاقاتم با آنجلا انداخت.

  • She gently reminded him that the baby was getting cold and should be taken indoors.


    او به آرامی به او یادآوری کرد که کودک در حال سرد شدن است و باید به داخل خانه منتقل شود.

  • She looked at her watch to remind him of the time.


    به ساعتش نگاه کرد تا زمان را به او یادآوری کند.

  • The terrorist attack painfully reminded the Americans that they are vulnerable even at home.


    این حمله تروریستی به طرز دردناکی به آمریکایی ها یادآوری کرد که آنها حتی در داخل کشور آسیب پذیر هستند.

  • I'm sure I don't need to remind you that we have lost our last ten games.


    مطمئنم نیازی نیست به شما یادآوری کنم که ده بازی اخیر خود را باخته ایم.

  • Could you remind Paul about dinner on Saturday?


    آیا می توانید شام شنبه را به پل یادآوری کنید؟


  • لطفا به من یادآوری کنید که این نامه را ارسال کنم.

  • I called Jane and reminded her (that) the conference had been cancelled.


    با جین تماس گرفتم و به او یادآوری کردم که کنفرانس لغو شده است.


  • به او یادآوری کن که با من تماس بگیرد.

  • Anna reminds me of her mother.


    آنا مرا به یاد مادرش می اندازد.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • فراموش کردن


  • چشم پوشی

  • neglect


    بی توجهی


  • جلوگیری کردن

  • discourage


    دلسرد کردن

  • repress


    سرکوب کردن

  • dissuade


    منصرف کردن

  • conceal


    پنهان کردن، پوشاندن


  • پنهان شدن

  • withhold


    خودداری کنید


  • اجازه

  • mislead


    گمراه کردن

  • disorganize


    به هم ریختن

  • compliment


    تعریف و تمجید

  • misguide


    ستایش کردن

  • commend


    ستایش

  • praise


    تایید


  • مجوز

  • laud


    مکث


  • متوقف کردن

  • halt


    رد کردن


  • تنها گذاشتن

  • disregard


    افسرده


  • ساکت


  • آرام

  • depress



  • suppress


  • calm


لغت پیشنهادی

nicely

لغت پیشنهادی

mouse

لغت پیشنهادی

bulrush