moderate
moderate - در حد متوسط
adjective - صفت
UK :
US :
نه خیلی بزرگ یا خیلی کوچک، خیلی گرم یا خیلی سرد، خیلی سریع یا خیلی کند و غیره
having opinions or beliefs, especially about politics that are not extreme and that most people consider reasonable
داشتن عقاید یا عقاید، به ویژه در مورد سیاست، که افراطی نیست و اکثر مردم آن را معقول می دانند
staying within reasonable or sensible limits
ماندن در محدوده معقول یا معقول
برای اینکه چیزی کمتر افراطی یا خشونت آمیز باشد، یا کمتر افراطی یا خشونت آمیز شود
برای انجام کار ناظم
someone whose opinions or beliefs, especially about politics are not extreme and are considered reasonable by most people
کسی که عقاید یا عقایدش، به ویژه در مورد سیاست، افراطی نیست و از نظر اکثر مردم معقول است
نه کوچک و نه بزرگ در اندازه، مقدار، درجه یا قدرت
Moderate opinions, especially political ones, are not extreme and are therefore acceptable to a large number of people
عقاید معتدل، به ویژه عقاید سیاسی، افراطی نیست و به همین دلیل برای تعداد زیادی از مردم قابل قبول است
a person whose opinions, especially their political ones, are not extreme and are therefore acceptable to a large number of people
فردی که عقایدش، به ویژه عقاید سیاسی اش، افراطی نیست و در نتیجه برای تعداد زیادی از مردم قابل قبول است
از نظر اندازه، قدرت یا نیرو (باعث) کمتر شدن چیزی را کم کردن
اطمینان حاصل شود که همه افرادی که در امتحان نمره می دهند از استانداردهای یکسانی استفاده می کنند
to make certain that the rules of an internet discussion are not broken for example by removing any threatening or offensive messages
برای اطمینان از عدم نقض قوانین یک بحث اینترنتی، به عنوان مثال با حذف هرگونه پیام تهدیدآمیز یا توهین آمیز
اطمینان حاصل شود که یک بحث رسمی بدون مشکل و از قوانین پیروی می کند
قرار گرفتن در محدوده متوسط از نظر اندازه، مقدار یا درجه؛ نه بزرگ نه کم
برخی از آنها، اما نه به اندازه دلخواه
(از عقاید) نه افراطی
از دست دادن قدرت یا زور، یا اینکه چیزی کمتر قوی شود
برای مدیریت یک بحث عمومی
نه خیلی کوچک یا بزرگ بلکه بین این دو
افراطی نیست
کوچکتر یا کمتر شدن، یا مجبور کردن چیزی به این کار
کمتر افراطی شدن یا مجبور کردن چیزی به این کار
من درجه سختی را متوسط ارزیابی می کنم.
مقدار متوسط ورزش برای بدن مفید است.
از زمان کامبرین به بعد، دماها بین گرم، متوسط و یخبندان متناوب بوده است.
قبل از رسیدن آتش نشانان، فروشگاه خسارت متوسطی دید.
Even moderate doses of caffeine can set off this peristalsis whether or not the body was ready to dispose of its feces.
حتی دوزهای متوسط کافئین می تواند این پریستالسیس را ایجاد کند، چه بدن آماده دفع مدفوع باشد یا نه.
مطالعات جدید نشان می دهد که نوشیدن متوسط برای شما مفید است.
ورزش متوسط، مانند پیاده روی و شنا، می تواند به پیشگیری از بیماری قلبی کمک کند.
معاملات روز جمعه در بورس اوراق بهادار معتدل بود.
Saute in remaining oil until browned on the outside and cooked through about 4 minutes per side over moderate heat.
در روغن باقیمانده تفت دهید تا بیرون آن قهوه ای شود و کاملا پخته شود، از هر طرف حدود 4 دقیقه روی حرارت ملایم.
دانش آموزان با توانایی متوسط
حتی مقادیر متوسط دارو می تواند کشنده باشد.
این تیم در فصل گذشته فقط موفقیت متوسطی داشت.
با حرارت ملایم بپزید.
moderate views/policies
دیدگاه ها/سیاست های معتدل
یک سوسیالیست میانه رو
یک نوشیدنی معتدل
تقاضای دستمزد متوسط
اندازه کابین متوسط است - برای یک خانواده کوچک مناسب است.
moderate growth/inflation
رشد/تورم متوسط
او یک نوشیدنی معتدل است.
Imposing sanctions is a moderate action when you consider that the alternative is military intervention.
تحمیل تحریم ها زمانی که مداخله نظامی را جایگزین آن بدانیم، اقدامی معتدل است.
از زمانی که او شروع به درمان کرد، وضعیت سلامتی او بهبود متوسطی داشته است.
ما در تغییر نگرش مردم موفقیت متوسطی داشته ایم.
این حزب شامل اعضای بسیار محافظه کار و میانه رو است.
او به عنوان یک میانه رو در حزب شناخته شده است.
رئیس جمهور ممکن است مجبور شود موضع خود را در مورد کاهش مالیات تعدیل کند.
شرایط آب و هوایی تعدیل شده است و تلاش برای نجات امکان پذیر است.
اسکریپت های علامت گذاری شده برای تعدیل ارسال می شوند.
ما تعدیل می کنیم تا از انصاف در علامت گذاری اطمینان حاصل کنیم.
The entire message board is moderated to ensure that only genuine stock market discussions are featured.
کل تابلوی پیام تعدیل می شود تا اطمینان حاصل شود که فقط بحث های واقعی بازار سهام ارائه می شود.
این پخش کننده قول داده است که در صفحات رسانه های اجتماعی خود به شدت تعدیل کند.
آنها از او خواستند که مناظره را تعدیل کند.
این رویارویی با هر دو مرد که پشت میز نشسته بودند، انجام شد و گوئن ایفیل از PBS مدیریت می کرد.
اجاره بها در طول سال ها افزایش یافته است، اما در مقادیر متوسط.
این شرکت دارای اندازه متوسط بود و حدود 50 کارمند داشت.
زمانی که او جوان بود، یک رادیکال بود، اما با افزایش سن، دیدگاه های سیاسی او معتدل تر شد.
When she was young she was a radical but her political views have become more moderate as she has gotten older.
از هفت عضو کمیته، پنج نفر از میانهروهای سیاسی بودند.
دکترم به من توصیه کرد که هر چیزی را که می خواهم بخورم تا زمانی که در حد اعتدال باشد.
پیش بینی آب و هوا برای وزش باد شدید است که تا عصر معتدل می شود.
میانگین
متوسط
نمایشگاه
فروتن
معمولی
passable
قابل عبور
mediocre
میانه
middling
کافی است
غیر استثنایی
unexceptional
مشترک
عادی
commonplace
نجیب
decent
هر روز
طبیعی
قابل تحمل
tolerable
روز کاری
workaday
منظور داشتن
میانه راه
median
نامشخص
midway
غیر هیجان انگیز
undistinguished
بدون الهام
unexciting
غیر قابل توجه
uninspired
حد واسط
unremarkable
وسط
intermediate
سایز متوسط
وانیل
midsize
منصفانه
midsized
بی اهمیت
vanilla
fairish
inconsequential
عالی
عظیم
قابل توجه
مطلق
بزرگ
جمع
بیشترین
قابل تقدیر
کامل
utmost
نمایشگاه
appreciable
سخاوتمندانه
خوب
سالم
خردکننده
فراوان
generous
قابل احترام
ماهوی
مطلقا
وسیع
immense
کافی
overwhelming
ترتیب
profuse
نجیب
respectable
substantive
thorough
utter
abundant
ample
arrant
decent