same

base info - اطلاعات اولیه

same - یکسان

adjective - صفت

/seɪm/

UK :

/seɪm/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [same] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • We have lived in the same house for twenty years.


    بیست سال است که در یک خانه زندگی می کنیم.

  • Our children go to the same school as theirs.


    بچه های ما همان مدرسه ای می روند که بچه های آنها.

  • She's still the same fun-loving person that I knew at college.


    او هنوز همان فرد سرگرم کننده ای است که من در دانشگاه می شناختم.


  • این یکی دقیقاً به همان روش دیگری عمل می کند.


  • آنها قول می دهند که شش ماه بعد دوباره در همان مکان ملاقات کنند.

  • They both said much the same thing.


    هر دو تقریباً همین را گفتند.

  • He used the very same (= exactly the same) words.


    او از همان کلمات (= دقیقاً یکسان) استفاده کرد.

  • I resigned last Friday and left that same day.


    جمعه گذشته استعفا دادم و همان روز رفتم.

  • I was relieved and sad at the same time.


    خیالم راحت شد و در عین حال ناراحت شدم.

  • Gary and I look more or less the same age.


    من و گری کم و بیش هم سن و سال به نظر می رسیم.

  • I recognized a lot of the same people.


    من خیلی از همین افراد را شناختم.

  • I bought the same car as yours (= another car of that type).


    من همان ماشین شما را خریدم (= ماشین دیگری از آن نوع).

  • She was wearing the same dress that I had on.


    او همان لباسی را پوشیده بود که من پوشیده بودم.

  • The same thing happened to me last week.


    هفته پیش همین اتفاق برای من افتاد.

  • Most parents tend to raise their children in much the same way they were raised


    بیشتر والدین تمایل دارند فرزندان خود را به همان روشی که خودشان تربیت کرده اند تربیت کنند

  • Other countries don't suffer from the same kinds of health problems we do.


    سایر کشورها از مشکلات بهداشتی مشابه ما رنج نمی برند.

  • Older adults may not get the same level of protection from the vaccine.


    افراد مسن ممکن است سطح حفاظتی مشابهی از واکسن دریافت نکنند.

  • ‘How's it going?’ ‘Oh, same old same old.’


    حالت چطوره؟ اوه، همون قدیمی، همون قدیمی.

  • It's the same old story  —budget cuts and government neglect.


    این همان داستان قدیمی است - کاهش بودجه و بی توجهی دولت.

  • The band's new album includes the same old stuff they've been playing forever.


    آلبوم جدید گروه شامل همان چیزهای قدیمی است که برای همیشه می نواختند.

  • That's not quite the same thing is it?


    این کاملاً یکسان نیست، اینطور است؟

  • We can do the two things at one and the same time.


    ما می توانیم این دو کار را همزمان و همزمان انجام دهیم.


  • شغل جدید شما اساساً مانند شغل قبلی شما خواهد بود.


  • طعم هر دوی آنها برای من یکسان است.

  • Your dress is nearly the same as mine.


    لباست تقریبا شبیه لباس منه


  • من و خواهر دوقلویم یک بینی داریم.

  • She was wearing exactly the same dress as I was.


    او دقیقاً همان لباس من را پوشیده بود.

  • Hilary's the same age as me.


    هیلاری هم سن من است.

  • She brought up her children in just (= exactly) the same way her mother did.


    او فرزندانش را دقیقاً (= دقیقاً) به همان روشی که مادرش تربیت کرد تربیت کرد.


  • من و برادرم در یک اتاق می خوابیم.

  • Rachel's still going out with the same boyfriend.


    راشل هنوز با همان دوست پسر بیرون می رود.

synonyms - مترادف
  • matching


    تطابق

  • identical


    همسان

  • alike


    یکسان

  • duplicate


    تکراری


  • دوقلو

  • paired


    جفت شده است

  • coupled


    دو برابر


  • غیر قابل تشخیص

  • indistinguishable


    قابل تعویض

  • interchangeable


    متناظر

  • corresponding


    معادل

  • equivalent


    موازی

  • parallel


    پسندیدن


  • قابل مقایسه

  • comparable


    مشابه


  • همبستگی

  • correlative


    کپی کربن


  • شبیه

  • clone


    متجانس

  • congruent


    شبیه به هم

  • look-alike


    مساوی

  • coequal


    برابر


  • زوج


  • محاسبه کردن

  • tallying


    موافق

  • agreeing


    خود همان

  • selfsame


    هماهنگ

  • concordant


    همخوان

  • consonant


    همه یک قطعه


  • کربن کپی

  • carbon-copy


antonyms - متضاد

  • ناهمسان

  • contradictory


    متناقض

  • contrasting


    متضاد

  • differing


    متفاوت است


  • متمایز

  • distinctive


    گوناگون، متنوع


  • متنوع شده است

  • diversified


    ناسازگار

  • incongruent


    ناهمخوان

  • incongruous


    غیر یکسان

  • nonidentical


    مشابه

  • non-identical


    بر خلاف

  • unalike


    متنوع


  • درگیری

  • varied


    مختلف

  • varying


    ناهمگون

  • clashing


    غیر مشابه

  • conflicting


    یکسان نیست

  • discrepant


    دیگر

  • disparate


    نابرابر

  • heterogeneous


    قابل تشخیص

  • unsimilar


    غیر صمیمی

  • dissimilar


    مقابل


  • جداگانه، مجزا


  • ناهماهنگ

  • unequal


  • distinguishable





  • mismatched


لغت پیشنهادی

cerebral

لغت پیشنهادی

concentrate

لغت پیشنهادی

amuck