essentially
essentially - اساسا
adverb - قید
UK :
US :
هنگام بیان اساسی ترین حقایق در مورد چیزی استفاده می شود
مربوط به مهم ترین ویژگی ها یا ایده های چیزی است
پولک به وضوح معتقد است که جهان اساساً مکان خوبی است.
I see art as essentially a luxury.
من هنر را اساساً یک تجمل می بینم.
It was essentially confined to our division.
اساساً محدود به بخش ما بود.
اساسا، محل اقامت فقط یک اصطلاح قانونی برای مکانی است که در آن زندگی می کنید.
He listens politely, then makes plausible but essentially empty gestures.
او مؤدبانه گوش می دهد، سپس حرکاتی قابل قبول اما اساساً توخالی انجام می دهد.
اما اساساً من بیشتر از اینکه به سمت کودکان کشیده شوم از بن بست دور می شدم.
کل استدلال را میتوان اساساً در سه مرحله اصلی بهعنوان ادامهدار ارائه کرد.
اما بسیاری از کارهایی که کنگره در حال حاضر انجام می دهد اساساً بی معنی است.
در نظر گرفتن نرخ استفاده به عنوان یک متغیر اساساً به معنای تقسیم بندی بر اساس حجم خریداری شده است.
او چند شخصیت اضافه کرده و برخی از نام ها را تغییر داده است، اما اساسا این یک داستان واقعی است.
What mechanism allows toadstools -- essentially very soft and squashy items -- to push through two inches of asphalt?
چه مکانیزمی به مدفوع وزغ - که اساساً اقلام بسیار نرم و لطیف است - اجازه می دهد تا از بین دو اینچ آسفالت عبور کنند؟
سه راه اساساً متفاوت برای مقابله با مشکل وجود دارد.
الگو در اصل در همه موارد یکسان است.
اساساً آنچه ما پیشنهاد می کنیم این است که شرکت باید تغییر کند.
او اساساً یک معلم بود، نه یک مدیر.
The article was essentially concerned with her relationship with her parents (= it dealt with other things, but this was the most important).
مقاله اساساً به رابطه او با والدینش مربوط می شود (= به چیزهای دیگری می پردازد، اما این مهم ترین بود).
این اساسا یک فرهنگ لغت است اما از یک یا دو جنبه متفاوت است.
What he's saying is essentially true.
آنچه او می گوید اساساً درست است.
fundamentally
اساسا
در حقیقت
ذاتا
intrinsically
از نظر مادی
materially
در درجه اول
اصولا
principally
به صورت مجازی
تقریبا
عمدتا
chiefly
بطور قابل ملاحظه ای
inherently
مرکزی
substantially
مشخصه
centrally
به طور قطعی
characteristically
به طور واقعی
determinately
از نزدیک
factually
به طور طبیعی
intimately
در اصل
به طور قابل ملاحظه
براستی
در اثر
در قلب
در ماهیت
in essence
کم و بیش، تقریبا
به تمام مقاصد و مقاصد
اول از همه
predominantly
elementally