whack

base info - اطلاعات اولیه

whack - ضربت زدن

verb - فعل

/wæk/

UK :

/wæk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [whack] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She whacked him with her handbag.


    با کیف دستی اش او را کوبید.

  • James whacked the ball over the net.


    جیمز توپ را از بالای دروازه عبور داد.

  • Just whack your bags in the corner.


    فقط کیف هایت را در گوشه ای بزن.

  • He whacked the ball back over the net.


    او توپ را از بالای دروازه به عقب برگرداند.

  • She whacked him around the head.


    او را دور سرش زد.

  • Some of the teachers used to whack the boys with a slipper.


    بعضی از معلم ها با دمپایی پسرها را می زدند.

  • He whacked the tree trunk with his stick.


    با چوبش تنه درخت را کوبید.

  • She whacked him in the mouth.


    او را در دهان او کوبید.

  • Where shall I put my bag? Just whack it in the corner there.


    کیفم را کجا بگذارم؟ فقط آن را در گوشه ای در آنجا ضربه بزنید.

  • He gave the ball a whack with his stick.


    او با چوبش به توپ ضربه زد.

  • Low earners will pay only half the charge but high earners will have to pay full whack (= pay the whole amount).


    افراد کم درآمد فقط نیمی از هزینه را می پردازند، اما افراد پردرآمد باید کل هزینه را بپردازند (= کل مبلغ را بپردازند).

  • That's not a fair whack.


    این یک ضربه زدن منصفانه نیست.

  • Take a whack at the homework, then ask for help if you need it.


    تکالیف خانه را زیر و رو کنید، سپس در صورت نیاز کمک بخواهید.

  • They're prepared to pay top whack for goods like this.


    آن‌ها آماده‌اند تا برای کالاهایی از این دست هزینه بالایی بپردازند.

  • You can use Carol's old bike - the gears are out of whack, but it still goes.


    می توانید از دوچرخه قدیمی کارول استفاده کنید - چرخ دنده ها از کار افتاده است، اما هنوز هم کار می کند.

  • He whacked his newspaper on the back of the chair as he talked.


    در حالی که صحبت می کرد روزنامه اش را به پشت صندلی کوبید.

  • She gripped her racket with both hands and gave the ball a hard whack.


    راکتش را با دو دستش گرفت و ضربه محکمی به توپ زد.

synonyms - مترادف

  • فوت کردن، دمیدن

  • hit


    اصابت

  • thump


    ضربه زدن

  • smack


    بو


  • ترک

  • thwack


    thwack

  • bang


    انفجار


  • در زدن

  • punch


    مشت زدن

  • wallop


    ولوپ کردن


  • کمربند

  • clout


    نفوذ

  • sock


    جوراب

  • cuff


    کاف

  • slap


    سیلی زدن

  • smash


    درهم کوبیدن

  • bash


    ضربه شدید

  • box


    جعبه

  • clip


    کلیپ


  • سکته

  • rap


    رپ

  • slam


    بوفه

  • buffet


    حلزون حرکت کردن

  • slug


    کش رفتن

  • swipe


    بیف

  • biff


    سوات

  • swat


    ورم

  • welt


    قلاب

  • hook


    پوند


  • خفاش

  • bat


antonyms - متضاد
  • compliment


    تعریف و تمجید

  • flattery


    چاپلوسی

  • idleness


    بیکاری، تنبلی

  • praise


    ستایش

  • unenthusiasm


    عدم اشتیاق


  • ضرر - زیان


  • شکست

  • inaction


    بی عملی

  • inactivity


    عدم فعالیت


  • تصویب


  • سکوت

  • caress


    نوازش

لغت پیشنهادی

irate

لغت پیشنهادی

monopolistic

لغت پیشنهادی

unemployed