comedy

base info - اطلاعات اولیه

comedy - کمدی

noun - اسم

/ˈkɑːmədi/

UK :

/ˈkɒmədi/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [comedy] در گوگل
description - توضیح

  • سرگرمی که برای خنداندن مردم است

  • a play film or television programme that is intended to make people laugh


    نمایشنامه، فیلم یا برنامه تلویزیونی که برای خنداندن مردم طراحی شده است


  • کیفیت چیزی مانند کتاب یا نمایشنامه که باعث خنده مردم می شود

  • a (type of) film play or book that is intentionally funny either in its characters or its action


    یک (نوع) فیلم، نمایشنامه یا کتابی که عمداً چه در شخصیت‌ها و چه در اکشن‌هایش خنده‌دار است

  • the humorous part of a situation


    بخش طنز یک موقعیت


  • نوعی کمدی که در آن رفتار اجتماعی گروه خاصی از مردم احمقانه به نظر می رسد

  • a movie play or book that is intentionally amusing either in its characters or its action


    یک فیلم، نمایشنامه یا کتابی که عمداً چه در شخصیت‌ها و چه در عملش سرگرم‌کننده است


  • کمدی نیز بخش سرگرم کننده یک موقعیت است

  • This one obviously is not a comedy.


    واضح است که این یک کمدی نیست.


  • برنامه طنز در شبکه 4

  • It was a brilliant play - full of drama and both sadness and comedy.


    این یک نمایش درخشان بود - پر از درام و غم و اندوه و کمدی.

  • So is the prejudice against mixing tragedy and comedy.


    همینطور تعصب نسبت به اختلاط تراژدی و کمدی.

  • The movie's a black comedy about a pair of junkie musicians who are trying to kick the drug habit.


    این فیلم یک کمدی سیاه در مورد یک جفت نوازنده معتاد است که سعی می کنند عادت مواد مخدر را ترک کنند.

  • The movie swings from broad comedy to moving drama in a single scene.


    این فیلم در یک صحنه از کمدی گسترده به درام متحرک تغییر می کند.

  • Bill started acting in musical comedy.


    بیل بازی در کمدی موزیکال را آغاز کرد.

  • 'One Fine Day' was a romantic comedy with George Clooney and Michelle Pfeiffer.


    «یک روز خوب» یک کمدی رمانتیک با جورج کلونی و میشل فایفر بود.

  • In general the violations of the unities in sentimental comedy are slight.


    به طور کلی، نقض وحدت ها در کمدی احساساتی اندک است.

  • The tribute includes a 1960s episode of Coronation Street and the comedy Nearest and Dearest.


    این ادای احترام شامل یک قسمت دهه 1960 از خیابان تاجگذاری و کمدی نزدیکترین و عزیزترین است.

  • But the comedy is smart and funny and Michael Douglas and Annette Bening are charming.


    اما کمدی هوشمندانه و خنده دار است و مایکل داگلاس و آنت بنینگ جذاب هستند.

  • Much of the comedy in Pratchett's books comes from the clever way he plays around with words and ideas.


    بسیاری از کمدی‌های کتاب‌های پراچت از روش هوشمندانه او با کلمات و ایده‌ها سرچشمه می‌گیرد.

example - مثال

  • یک کمدی عاشقانه

  • a black comedy (= a play or film that deals with unpleasant or terrible things in a humorous way)


    کمدی سیاه (= نمایشنامه یا فیلمی که به صورت طنز به چیزهای ناخوشایند یا وحشتناک می پردازد)

  • a slapstick comedy


    یک کمدی اسلپ استیک

  • He moved to Los Angeles to write comedy.


    او برای نوشتن کمدی به لس آنجلس نقل مکان کرد.

  • a comedy about an eccentric family


    یک کمدی درباره یک خانواده عجیب و غریب

  • She went on to star in a hit comedy series.


    او در ادامه در یک سریال کمدی موفق بازی کرد.

  • His TV comedy shows ran during the 70s and 80s.


    برنامه های کمدی تلویزیونی او در دهه 70 و 80 اجرا می شد.

  • a comedy series/show


    سریال/نمایش کمدی

  • The show combines theatre with the best of stand-up and sketch comedy.


    این نمایش تئاتر را با بهترین استندآپ و کمدی اسکچ ترکیب می کند.

  • Her imaginative interpretation of the script brought out the comedy inherent in it.


    تفسیر تخیلی او از فیلمنامه، کمدی ذاتی آن را به نمایش گذاشت.

  • He didn't appreciate the comedy of the situation.


    او از کمدی موقعیت قدردانی نمی کرد.

  • The visual comedy of this scene is obvious.


    کمدی تصویری این صحنه مشخص است.

  • Does he play comedy?


    آیا او کمدی بازی می کند؟


  • یک کمدی عاشقانه محبوب

  • They spent hours watching comedy on television.


    آنها ساعت ها صرف تماشای فیلم های کمدی از تلویزیون کردند.

  • His latest movie is described as a romantic comedy.


    آخرین فیلم او یک کمدی عاشقانه توصیف شده است.

  • I prefer Shakespeare's comedies to his tragedies.


    من کمدی های شکسپیر را به تراژدی های او ترجیح می دهم.

  • The vicar's forgetting his lines in the middle of the speech provided some good comedy.


    فراموش کردن سطرهای خود توسط معاون در وسط سخنرانی، کمدی خوبی به همراه داشت.

  • The novel is both a tender memoir and a comedy of manners.


    رمان هم خاطره ای لطیف است و هم کمدی از آداب.

  • A lot of Shakespeare’s plays are comedies.


    بسیاری از نمایشنامه های شکسپیر کمدی هستند.

  • When John forgot his lines in the middle of the speech it provided some good comedy.


    هنگامی که جان در وسط سخنرانی خطوط خود را فراموش کرد، کمدی خوبی ارائه داد.

synonyms - مترادف
  • fun


    سرگرم کننده

  • funniness


    خنده دار بودن

  • humourUK


    طنزUK

  • drollness


    سرگیجه

  • farce


    مسخره

  • drollery


    چرخ دستی

  • comic


    کمیک

  • comicality


    کمیک بودن

  • hilariousness


    شادی

  • hilarity


    طنز ایالات متحده

  • humorUS


    شوخ طبعی

  • humorousness


    شوخی کردن

  • jesting


    شوخی

  • joking


    مسخره بودن

  • ludicrousness


    غنا

  • richness


    اسلپ استیک

  • slapstick


    هیاهو

  • uproariousness


    خردکن

  • wisecracking


    پوچی

  • absurdity


    چفت کردن

  • absurdness


    ظاهرگرایی

  • chaffing


    شوخ طبعی ها

  • facetiousness


    تفریحی

  • witticisms


    توپ

  • amusement


    اردوگاه


  • دلقک زدن


  • جنبه طنز

  • clowning


    سرگرمی

  • comical aspect


  • comicalness



antonyms - متضاد
  • pathos


    ترحم

  • gravity


    جاذبه زمین

  • melancholy


    مالیخولیا

  • sadness


    غمگینی

  • seriousness


    جدیت

  • solemnity


    تشریفات


  • نمایش


  • افسردگی

  • unhappiness


    ناراحتی

  • gloom


    تاریکی

  • dejection


    دلتنگی

  • despondency


    ناامیدی

  • misery


    بدبختی

  • gloominess


    غم و اندوه

  • sorrow


    وای

  • woe


    بلوز

  • blues


    متفکر بودن

  • pensiveness


    ویرانی

  • desolation


    زباله ها

  • dumps


    کسادی

  • doldrums


    نا امیدی

  • dispiritedness


    بدبینی

  • despair


    سوگواری

  • melancholia


    موپ ها

  • grief


    گیجی

  • pessimism


  • dejectedness


  • downheartedness


  • mournfulness


  • mopes


  • moroseness


لغت پیشنهادی

kindergarten

لغت پیشنهادی

auto

لغت پیشنهادی

strangest