write
write - نوشتن
verb - فعل
UK :
US :
برای تولید کتاب، مقاله، شعر و غیره جدید
کسی که می نویسد با نوشتن کتاب، نمایشنامه، مقاله و غیره درآمد کسب می کند
قرار دادن کلمات در نامه به کسی
برای تشکیل حروف یا اعداد با قلم یا مداد
بیان چیزی در کتاب، نامه، آگهی و غیره یا روی برچسب
برای نوشتن یک قطعه موسیقی یا یک آهنگ
برای ساختن برنامه ای برای استفاده از کامپیوتر
اگر کامپیوتر چیزی بنویسد، آن را روی دیسک یا حافظه خود ضبط می کند
برای نوشتن اطلاعات روی چک، فرم و غیره
اگر یک خودکار بنویسد، به درستی کار می کند
استفاده از خودکار یا مداد برای ساختن کلمات، حروف و غیره
نوشتن چیزی بر روی کاغذ، به منظور به خاطر سپردن آن یا ثبت
نوشتن چیزی در یک مکان خاص یا نوشتن کلمات خاص
چیزی را بنویسید که توافق کرده اید یا قول داده اید تا سابقه رسمی وجود داشته باشد
برای نوشتن اطلاعاتی که ممکن است بعداً نیاز داشته باشید
to write things while someone is speaking or while something is happening, so that you can use them later
نوشتن چیزهایی در حین صحبت کردن یا زمانی که اتفاقی در حال رخ دادن است، تا بتوانید بعداً از آنها استفاده کنید
to write something carelessly and untidily, especially in big letters – often used to show disapproval
نوشتن چیزی بی دقت و نامرتب، به خصوص با حروف بزرگ - اغلب برای نشان دادن مخالفت استفاده می شود
برای نوشتن اطلاعات روی فرم یا سند رسمی دیگر
برای نوشتن نام خود در پایان نامه، سند و غیره
برای نوشتن چیزی خیلی سریع
نوشتن چیزی سریع و نامرتب
تا با فشار دادن کلیدها، کلمات یا اعداد روی صفحه کامپیوتر ظاهر شوند
برای نوشتن یا ضبط اطلاعات در رایانه، به ویژه چیزی که در حال کپی کردن آن هستید
برای نوشتن اطلاعات روی چک یا سند
برای فروش مقدار خاصی از بیمه
to make marks that represent letters, words, or numbers on a surface such as paper or a computer screen using a pen, pencil, or keyboard, or to use this method to record thoughts, facts, or messages
برای ایجاد علامت هایی که نشان دهنده حروف، کلمات یا اعداد روی یک سطح هستند، مانند کاغذ یا صفحه کامپیوتر، با استفاده از قلم، مداد یا صفحه کلید، یا استفاده از این روش برای ثبت افکار، حقایق یا پیام ها
to send a letter or message to someone giving them information or expressing your thoughts or feelings
ارسال نامه یا پیام به کسی، دادن اطلاعات یا بیان افکار یا احساسات خود
برای قرار دادن تمام اطلاعات مورد نیاز در یک سند
to create and record something such as a book poem song or computer program on paper or on a computer
ایجاد و ضبط چیزی، مانند کتاب، شعر، آهنگ یا برنامه کامپیوتری، روی کاغذ یا کامپیوتر
کار ایجاد کتاب ها، داستان ها یا مقالاتی را داشته باشید که منتشر خواهند شد
گفتن چیزی در کتاب، روزنامه، مجله یا سند
در برخی کشورها کودکان تا شش سالگی خواندن و نوشتن را شروع نمی کنند.
لطفا در دو طرف کاغذ با قلم بنویسید.
من چیزی برای نوشتن ندارم
نام خود را در بالای کاغذ بنویسید.
معلم پاسخ ها را روی تخته نوشت.
b به اشتباه به عنوان d نوشته شده بود.
برای نوشتن رمان/آهنگ/برنامه کامپیوتری
برای نوشتن مقاله/مقاله
«انگورهای خشم» توسط چه کسی نوشته شده است؟
وردی ابتدا کدام اپرا را نوشت؟
او امیدوار است روزی کتابی درباره تجربیاتش بنویسد.
او باید گزارشی از پروژه می نوشت.
متن بسیار خوب نوشته شده است.
The play was originally written for British television.
این نمایشنامه در ابتدا برای تلویزیون بریتانیا نوشته شده بود.
می خواستم سفر کنم و بعد در موردش بنویسم.
او برای «نیویورکر» (= به عنوان نویسنده کار می کند) می نویسد.
هیچ تصمیمی در زمان نگارش این مقاله گرفته نشده است.
چند شعر برای او سروده است.
خدا حافظ! یادت نره بنویس
من برای پرس و جو در مورد دوره های زبان می نویسم.
او در فرانسه به او نامه نوشت.
نامه ای به اداره تبلیغات نوشتم.
I wrote the Publicity Department a letter.
من به اداره تبلیغات نامه نوشتم.
او نوشت که همه آنها خوب هستند.
تا دوری برام بنویس
او به من نوشت که دوشنبه خواهد آمد.
آنها نوشتند که از ما برای هدیه تشکر کردند.
نویسنده می نویسد که این نظریه اکنون رد شده است.
مورخان باستان از قاره ای گمشده در زیر اقیانوس نوشته اند.
او از زندگی خود در آفریقا نوشت.
دیکنز نوشت: «از همه کتابهایم، این را از همه بهتر دوست دارم».
رکورد
scribble
خط خطی کردن
نویسنده
جزئیات
سند
inscribe
کتیبه کردن
jot
نقطه
توجه داشته باشید
pen
خودکار
transcribe
رونویسی کنید
catalogUS
کاتالوگ ایالات متحده
catalogueUK
کاتالوگ انگلستان
chronicle
تاريخچه
ساختن
کپی 🀄
فهرست
log
ورود به سیستم
پست
scrawl
خراشیدن
اسکریپت
diarize
روزنگاری کردن
engrave
حکاکی کردن
engross
غرق شدن
دقیقه
pencil
مداد
چاپ
ثبت نام
scribe
کاتب
tabulate
جدول بندی
چارت سازمانی
مرتکب شدن
خواندن
peruse
مطالعه کنید
browse
مرور کردن
scan
اسکن کنید
چشم انداز
دنبال کردن
مطالعه
skim
لاغری
browse through
مرور کنید
flick through
تلنگر از طریق
flip through
ورق بزنید
نگاهی از طریق
برو
عبور کنید
ورق بزن
نگاه کن
نگاه کنید
plough through
از طریق شخم زدن
pore over
منافذ بیش از
skim through
از بین بردن
thumb through
انگشت شست