write

base info - اطلاعات اولیه

write - نوشتن

verb - فعل

/raɪt/

UK :

/raɪt/

US :

family - خانواده
writer
نویسنده
writing
نوشتن
rewrite
بازنویسی
written
نوشته شده است
unwritten
نانوشته
google image
نتیجه جستجوی لغت [write] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • In some countries children don't start learning to read and write until they are six.


    در برخی کشورها کودکان تا شش سالگی خواندن و نوشتن را شروع نمی کنند.

  • Please write in pen on both sides of the paper.


    لطفا در دو طرف کاغذ با قلم بنویسید.

  • I haven't got anything to write with.


    من چیزی برای نوشتن ندارم


  • نام خود را در بالای کاغذ بنویسید.

  • The teacher wrote the answers on the board.


    معلم پاسخ ها را روی تخته نوشت.

  • The ‘b’ had been wrongly written as a ‘d’.


    b به اشتباه به عنوان d نوشته شده بود.

  • to write a novel/song/computer program


    برای نوشتن رمان/آهنگ/برنامه کامپیوتری

  • to write an article/essay


    برای نوشتن مقاله/مقاله

  • Who was ‘The Grapes of Wrath’ written by?


    «انگورهای خشم» توسط چه کسی نوشته شده است؟

  • Which opera did Verdi write first?


    وردی ابتدا کدام اپرا را نوشت؟

  • He hopes to write a book about his experiences one day.


    او امیدوار است روزی کتابی درباره تجربیاتش بنویسد.

  • She had to write a report on the project.


    او باید گزارشی از پروژه می نوشت.

  • The text is very well written.


    متن بسیار خوب نوشته شده است.

  • The play was originally written for British television.


    این نمایشنامه در ابتدا برای تلویزیون بریتانیا نوشته شده بود.

  • I wanted to travel and then write about it.


    می خواستم سفر کنم و بعد در موردش بنویسم.

  • He writes for the ‘New Yorker’ (= works as a writer).


    او برای «نیویورکر» (= به عنوان نویسنده کار می کند) می نویسد.

  • No decision has been made at the time of writing.


    هیچ تصمیمی در زمان نگارش این مقاله گرفته نشده است.

  • She wrote him several poems.


    چند شعر برای او سروده است.

  • Bye! Don't forget to write.


    خدا حافظ! یادت نره بنویس

  • I'm writing to enquire about language courses.


    من برای پرس و جو در مورد دوره های زبان می نویسم.

  • She wrote to him in France.


    او در فرانسه به او نامه نوشت.

  • I wrote a letter to the Publicity Department.


    نامه ای به اداره تبلیغات نوشتم.

  • I wrote the Publicity Department a letter.


    من به اداره تبلیغات نامه نوشتم.

  • She wrote that they were all fine.


    او نوشت که همه آنها خوب هستند.

  • Write me while you're away.


    تا دوری برام بنویس

  • He wrote me that he would be arriving Monday.


    او به من نوشت که دوشنبه خواهد آمد.

  • They wrote thanking us for the present.


    آنها نوشتند که از ما برای هدیه تشکر کردند.

  • The author writes that this theory has now been disproved.


    نویسنده می نویسد که این نظریه اکنون رد شده است.

  • Ancient historians wrote of a lost continent beneath the ocean.


    مورخان باستان از قاره ای گمشده در زیر اقیانوس نوشته اند.

  • She wrote of her life in Africa.


    او از زندگی خود در آفریقا نوشت.

  • ‘Of all my books,’ wrote Dickens, ‘I like this the best.’


    دیکنز نوشت: «از همه کتاب‌هایم، این را از همه بهتر دوست دارم».

synonyms - مترادف

  • رکورد

  • scribble


    خط خطی کردن


  • نویسنده


  • جزئیات


  • سند

  • inscribe


    کتیبه کردن

  • jot


    نقطه


  • توجه داشته باشید

  • pen


    خودکار

  • transcribe


    رونویسی کنید

  • catalogUS


    کاتالوگ ایالات متحده

  • catalogueUK


    کاتالوگ انگلستان

  • chronicle


    تاريخچه


  • ساختن


  • کپی 🀄


  • فهرست

  • log


    ورود به سیستم


  • پست

  • scrawl


    خراشیدن


  • اسکریپت

  • diarize


    روزنگاری کردن

  • engrave


    حکاکی کردن

  • engross


    غرق شدن


  • دقیقه

  • pencil


    مداد


  • چاپ


  • ثبت نام

  • scribe


    کاتب

  • tabulate


    جدول بندی


  • چارت سازمانی


  • مرتکب شدن

antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

renters

لغت پیشنهادی

kodak

لغت پیشنهادی

rosemary