compose

base info - اطلاعات اولیه

compose - ساختن

verb - فعل

/kəmˈpəʊz/

UK :

/kəmˈpəʊz/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [compose] در گوگل
description - توضیح
  • to be formed from a number of substances, parts, or people


    از تعدادی مواد، قطعات یا افراد تشکیل شود


  • با هم ترکیب شدن تا چیزی بسازند


  • برای نوشتن یک قطعه موسیقی

  • to try hard to become calm after feeling very angry upset, or excited


    پس از احساس خشم، ناراحتی یا هیجان بسیار سعی کنید آرام شوید


  • برای اینکه خود را آرام جلوه دهید یا احساس کنید


  • چیدمان قسمت‌های یک نقاشی، عکس یا صحنه به‌گونه‌ای که به نتیجه خاصی برسد


  • برای تولید موسیقی، شعر، یا نوشتار رسمی

  • to be formed from various things


    از چیزهای مختلف تشکیل شود

  • to be the parts that something is made of


    قطعاتی بودن که چیزی از آنها ساخته شده است


  • تا بعد از عصبانیت یا ناراحتی دوباره خود را آرام کنید


  • سعی کنید بعد از عصبانیت یا ناراحتی خود را آرام جلوه دهید یا احساس کنید

  • to arrange words, sentences, pages, etc. in preparation for printing


    ترتیب دادن کلمات، جملات، صفحات و غیره در آماده سازی برای چاپ


  • برای تولید یا خلق موسیقی، شعر، یا یک قطعه نوشته


  • شکل دادن یا ساختن چیزی

  • Tom tried to compose a letter but he couldn't concentrate.


    تام سعی کرد نامه ای بنویسد، اما نمی توانست تمرکز کند.

  • The menu includes more than 60 small dishes from which you can compose a meal.


    این منو شامل بیش از 60 غذای کوچک است که می توانید از آنها یک غذا درست کنید.

  • Olsen knows how to compose a visually interesting scene but the script lets him down.


    اولسن می‌داند چگونه صحنه‌ای از نظر بصری جالب بسازد، اما فیلمنامه او را ناامید می‌کند.

  • The music was composed and performed by Keith Jarrett.


    این موسیقی توسط کیت جارت ساخته و اجرا شده است.

  • These love poems are believed to have been composed by a poet at the court of King Henry II.


    اعتقاد بر این است که این اشعار عاشقانه توسط شاعری در دربار پادشاه هنری دوم سروده شده است.

  • a song composed by Schubert


    آهنگی ساخته شوبرت

  • Dario composes for a living.


    داریو برای امرار معاش آهنگسازی می کند.

  • Microsoft Mail allows users to read compose forward or reply to electronic mail messages.


    Microsoft Mail به کاربران این امکان را می دهد که پیام های نامه الکترونیکی را بخوانند، بنویسند، ارسال کنند یا به آنها پاسخ دهند.

  • Mozart composed his first symphony when he was still a child.


    موتزارت اولین سمفونی خود را زمانی که هنوز کودک بود ساخت.

  • The region was bitter cold in winter and was composed largely of woodland tracts veined heavily with water.


    این منطقه در زمستان سرد بود و عمدتاً از مناطق جنگلی تشکیل شده بود که رگه های زیادی با آب داشت.

  • Schumann was better at composing music than playing it.


    شومان در آهنگسازی بهتر از نواختن آن بود.

  • I needed a quiet place to compose my thoughts.


    من به یک مکان آرام برای جمع آوری افکارم نیاز داشتم.

  • He proposed a smaller army to be composed of better-trained and better-equipped soldiers.


    او ارتش کوچکتری را پیشنهاد کرد که متشکل از سربازان آموزش دیده و مجهزتر باشد.

  • A young moon shining on the cascading waters made them appear to be composed of drifting snow.


    یک ماه جوان که بر روی آب‌های آبشار می‌درخشد، باعث می‌شود که آنها از برف در حال حرکت تشکیل شده‌اند.

  • Language is richly composed of many references which set up a commonality of theme between different parts of text or speech.


    زبان به طور غنی از منابع بسیاری تشکیل شده است که یک موضوع مشترک را بین بخش های مختلف متن یا گفتار ایجاد می کند.

  • The second section is the Review of Literature and is composed of three major subheadings.


    بخش دوم مرور ادبیات است و از سه زیر عنوان اصلی تشکیل شده است.

  • Glass composed the music for Cocteau's movie.


    گلس موسیقی فیلم کوکتو را ساخته است.

example - مثال
  • Mozart composed his last opera shortly before he died.


    موتزارت آخرین اپرای خود را اندکی قبل از مرگش ساخت.

  • music specially composed for the occasion


    موسیقی که مخصوص این مناسبت ساخته شده است

  • She composed a letter of protest.


    نامه اعتراضی نوشت.

  • Ten people compose the committee.


    ده نفر کمیته را تشکیل می دهند.

  • Emma frowned, making an effort to compose herself.


    اما اخم کرد و سعی کرد خودش را جمع و جور کند.

  • I was so confused that I could hardly compose my thoughts.


    آنقدر گیج شده بودم که به سختی می توانستم افکارم را جمع و جور کنم.

  • Prokofiev started composing at the age of five.


    پروکوفیف آهنگسازی را در سن پنج سالگی آغاز کرد.

  • The music was specially composed for the film.


    موسیقی مخصوص این فیلم ساخته شده است.

  • a piece of music composed for the flute


    یک قطعه موسیقی که برای فلوت ساخته شده است

  • He composed this poem for his wife.


    او این شعر را برای همسرش سروده است.

  • My lawyer is going to compose a letter of complaint.


    وکیل من قصد دارد شکایت نامه ای تنظیم کند.

  • Air is composed mainly of nitrogen and oxygen.


    هوا عمدتاً از نیتروژن و اکسیژن تشکیل شده است.

  • At that time women composed only 1.6 percent of the US forces.


    در آن زمان زنان تنها 1.6 درصد از نیروهای ایالات متحده را تشکیل می دادند.

  • She finally stopped crying and composed herself.


    بالاخره گریه نکرد و خودش را آرام کرد.

  • I was overcome emotionally and it took me some time to compose myself.


    از نظر عاطفی بر من غلبه کرده بود و مدتی طول کشید تا خودم را جمع و جور کنم.

  • Although the players composed themselves there was no disguising their disappointment at the loss.


    اگرچه بازیکنان خودشان را ترکیب کردند، اما ناامیدی آنها از باخت پنهان نشد.

  • After composing himself Watson spoke to the crowd.


    پس از آهنگسازی، واتسون با جمعیت صحبت کرد.

  • Take a moment to compose yourself then answer the questions truthfully.


    لحظه ای را به جمع بندی خود اختصاص دهید، سپس به سوالات صادقانه پاسخ دهید.

  • I tried to compose my features into a smile.


    سعی کردم ویژگی هایم را در یک لبخند جمع کنم.

  • The opera was composed in 1931 but wasn’t performed until 1940.


    این اپرا در سال 1931 ساخته شد اما تا سال 1940 اجرا نشد.

  • The metropolitan area is composed of New York City and parts of New Jersey and Connecticut.


    منطقه شهری از شهر نیویورک و بخش هایی از نیوجرسی و کانکتیکات تشکیل شده است.

synonyms - مترادف

  • ايجاد كردن

  • devise


    تدبیر

  • contrive


    تولید کردن


  • ساختن

  • fabricate


    سرهم کردن

  • concoct


    روش

  • forge


    اختراع کردن


  • مهارت


  • فرم

  • invent


    سرچشمه


  • آماده کردن


  • حامله شدن

  • originate


    قالب


  • گردآوری


  • هماهنگ کردن

  • conceive


    جمع آوری کنید


  • مقایسه


  • برپایی

  • compile


    آرایش

  • orchestrate


    ترسیم کند

  • assemble


    کنار هم گذاشتن

  • comp


    فکر کن


  • بپز


  • رویا دیدن


  • معلوم شود


  • شلاق زدن





  • whip up


antonyms - متضاد

  • عصبانیت

  • arouse


    برانگیختن

  • demolish


    تخریب


  • از بین رفتن

  • disarrange


    بر هم زدن

  • disorganize


    به هم ریختن

  • disperse


    پراکنده کردن

  • distress


    پریشانی

  • excite


    از دست دادن


  • خراب کردن

  • ruin


  • scatter


  • wreck


لغت پیشنهادی

mail

لغت پیشنهادی

Bryce Canyon National Park

لغت پیشنهادی

peeling